نقد و بررسی کتاب دوستم دارد، دوستم ندارد
قصهها شبیه خیالاند. خیالی که در دل واقعیت رقم خورده و در بین صفحات کتاب نشسته اند؛ اما مقصد نهاییِ این خیال، ذهن و قلب مخاطب قصه است. جایی که او هر قصه را در ذهن خود تحلیل و عمق کلمات آن را در دل مینشاند. جنگ، عشق، محرومیت، فقر، خشونت، امید و ... همه از مفاهیمی هستند که بسته به نوع و سبک روایتشان جذابیت خاص خود را دارند. در این میان داستانهای کوتاه که رسالتی سختتر دارند در زمان و حجم کمتری باید حرف خود را بزنند. باید در این برش کوتاه سفر خیالی خود را شروع کند و ذهن خواننده خود را تسخیر کند. کتاب دوستم دارد دوستم ندارد مجموعهای از داستانهای کوتاهی است که با روایتی دلنشین و تأثیرگذار از نویسندگان مشهور و غیر مشهور سراسر جهان ما را به لایههای پنهانی از خود و اطرافمان آشنا میکند. لایههایی که شاید تا به امروز خیلی به آن توجه نداشتهایم.

درباره کتاب دوستم دارد دوستم ندارد
کتاب دوستم دارد، دوستم ندارد مجموعهای از داستانها و مقالاتی از نویسندگان مطرح است که به کوشش اینگه بورگ باخمن و یوتا گرتس ماخر جمعآوری شده است. این کتاب شامل سه بخش داستان کوتاه، مقاله و زندگینامه است. بخش اول شامل 12 داستان کوتاه از نویسندگان مختلفی از جمله اینگه بورگ باخمن، هاینریش بل، ارنست همینگوی، جیمز جویس و زیگفرید لنتس و همچنین مقالاتی از آلفرد آدلر، تئودور و آدورنو، ماکس فریش، اریش فروم و برتراند راسل است. وجود داستانهای کوتاه از نویسندگان مختلف در این کتاب شبیه یک جهانگردی ادبی به کشورهای مختلف در سراسر جهان است. خواننده با داستانهای روسی، آلمانی، ایتالیایی، آمریکایی و ... رو به رو است. داستانهایی که هر کدام حال و هوای متفاوتی دارند. این داستانها علاوه بر شناخت نویسنده به مخاطب این امکان را میدهد تا در میان اسامی بزرگان داستاننویسی با نویسندگانی که نام آنها مشهور نیست هم آشنا شوند.
ده قطعه از مقالههای ذکر شده در بخش دوم کتاب آمده است که دربارهی عشق و دوست داشتن است و همچنین موضوع اصلی داستانهای کوتاه این مجموعه را تشکیل میدهد. این بخش تنها قسمتی از یک مقاله را آورده است، به همین دلیل قطعههای کوتاه و زیبایی هستند که مخاطب را ترغیب به خواندن نسخه کامل مقاله میکند.
بخش سوم کتاب هم زندگینامه کوتاهی از نویسندگان است که اطلاعات مختصری از نویسندگان به خواننده میدهد.
بخش آخر کتاب دوستم دارد، دوستم ندارد شامل ذکر منابعی است که برای آوردن داستانها از آنها استفاده شده است. این بخش به افرادی که میخواهند مطالب، داستان و مقالههای بیشتری بخوانند مناسب است.
این کتاب از مجموعه کتابهایی است که در کارگاههای داستاننویسی آلمان مورد استفاده قرار میگیرد و برای افراد علاقهمند به داستاننویسی میتواند کمککننده باشد. داستانها و مقالات این کتاب همه در عین سادگی و دلنشین بودن مطالب قابل تاملی هستند که خواننده را به فکر کردن وادار میکند و درست حسی پر از آرامش را منتقل میکند. ترجمه کتاب دوستم دارد دوستم ندارد را مهشید میر معزی به خوبی انجام داده است. ترجمه روان و نزدیک به متن این اثر لذت خواندن آن را دو چندان میکند. نسخه چاپی این کتاب 160 صفحه دارد و جزو کتابهای کم حجم محسوب میشود که با گذاشتن روزانه 20 دقیقه زمان برای خواندن در کمتر از یک بسیار کم است.
در بخشی از کتاب دوستم دارد، دوستم ندارد میخوانیم
رودخانه در وسط تابستان، مانند آهنگی است که با هزاران صدا خوانده شود، در سرازیریها روان باشد و اطرافش را با صدای خود پر کند؛ اما در نزدیکی ساحل، آرامتر است، نجوا میکند و گویی در خود فرورفته است. عریض است و قدرتی که در خاک دارد، به معنای جدایی است. دره به سمت شمال که میرود، تاریک و متراکم میشود و جنگل با تپههای نزدیک به هم سر برافراشته و نزدیک است. در دوردستها قلههایی با سراشیبیهای تند، به چشم میخورند که در نور مهرآمیز و روشن روز، کمانی ساختهاند. بالای رودخانه و در ابتدای انبوهی جنگل، خانهای اربابی هست. وقتی یوزیپ پویه قایقران، افراد و بار به آنجا میبرد، آن را میبیند. آن را همیشه مقابل خود دارد. به رنگ سفید تند است و ناگهان مقابل چشمش ظاهر میشود.
چشمهای یوزیپ، جوان و تیز هستند. وقتی در دوردستها شاخه بوتهها تکان میخورد، میبیند. بوی مسافران قایق را از سبدبافهایی که به جادههای آن سوی ساحل میروند تا صنعتگران، تشخیص میدهد. گاهی فرد غریبه یا گروهی مرد خندان با لباسهای الوان و زنان شاد میآیند.
بعدازظهر داغی است. یوزیپ کاملاً با خود تنهاست. بالای پل کوچکی ایستاده که از ساحل در امتداد مسافت طولانی میان شنهای نرم کشیده شده است. محل لنگرگاه در میان انزوای بیشه زار درست شده. سطحی که از شنی و سنگی تا تبدیل تدریجی به چمنزار و مرتع ادامه دارد. نمیتوان ساحل را ندید. هر نگاه در صدای آن غرق میشود و راههای باریکی که سطح آنها کمی سخت شده است، در آن بین مثل زخمهای تازه دیده میشوند. فقط بازی ابرها در این روز بیثبات، متغیر است. در غیر این صورت سکوت، کسالتبار است و گرمای آرام، نشان خود را بر همهچیز میگذارد.
یوزیپ یکبار برمیگردد. به خانه اربابی آن طرف مینگرد. آب میان او و خانه قرار دارد، اما میبیند که «آقا» پشت یک پنجره ایستاده است. او، یوزیپ میتواند ساعتهای متمادی بایستد یا دراز بکشد. میتواند هر روز صدای آب را بشنود، اما آن آقا در خانه سفید که گاهی آن را «قصر» مینامند، باید ناآرامی را تحمل کند. گاه کنار این یا آن پنجره میایستد، زمانی از جنگل بر میگردد.
مطالب مرتبط:
معرفی کتاب مرد صدسالهای که از پنجره فرار کرد و ناپدید شد - یوناس یوناسن
نقد و بررسی کتاب خاما
معرفی کتاب بیوه کشی - یوسف علیخانی
نقد و بررسی کتاب انسان خداگون
نقد و بررسی کتاب اعترافات یک قاتل
منبع: