معرفی کتاب بیوه کشی - یوسف علیخانی
«بیوهکشی» مانند نامش پر از ترس، وهم و خفقان است. داستانی تکاندهنده که واقعیتهای زشت آن لرزه به تن هر انسان آزادهای میاندازد. «یوسف علیخانی» در این کتاب هنر نویسندگی خود را به اهالی ادب ایران ثابت کرده است. بیوهکشی یکی از آثار برتر ایرانی در ژانر معمایی، دلهرهآور و ترسناک است. کتابی که میتوان با خواندنش ساعاتی از این دنیای واقعی و آشفته، به یک دنیای واقعی و پر از ترس دیگر پا گذاشت.

خلاصه داستان کتاب بیوهکشی
اواخر دوران قاجار است. در روستای میلک گیلان «پیل آقا» و «ننه گل» دختری جوان و زیبا به نام «خوابیده خانم» دارند. «اژدر» پسرخالهی خوابیده خانم، خواستگار اوست، اما زن جوان درخواست او را رد میکند. خوابیده با مردی به نام «بزرگ» که تازه به همان آبادی آمده ازدواج میکند. پس از دو سال بزرگ به طرز مرموزی ناپدید میشود. طبق رسم و رسوم منطقه، حالا خوابیده مجبور است با برادر کوچکتر همسرش ازدواج کند. بزرگ هفت برادر دارد که همه یکی یکی از بین میروند و خوابیده ناچار است به ترتیب با هر شش برادر ازدواج کند.
درباره کتاب بیوهکشی، افشاگری بزرگ سنتهای بیرحمانه
داستان از همان ابتدا با کابوسی خونبار و هولناک شروع میشود. کابوسی که خوابیده خانم آن را هفت بار میبیند و باز هم معنای آن را نمیفهمد. شروع کتاب مثل تلنگری سنگین به جان مخاطب مینشیند و ناگاه او را به فضای امن و آرام خانهای روستایی میبرد. روند داستان تا زمان ناپدید شدن بزرگ، آرام و روان است. اما پس از این اتفاق وحشتناک است که زندگی روی دیگر خود را به خوابیده خانم نشان میدهد.
در تمام صفحات کتاب ردپای خرافه، جادو و طلسم دیده میشود. سنتها و خرافات پوچ و دستوپاگیر در این کتاب آنقدر قدرتمند هستند که هیچ کس توان مقابله با آنها را ندارد. علیخانی در این اثر از رنج زنانِ در بند خرافه گفته است. کسانی که کوچکترین ارادهای در تعیین سرنوشت خود ندارد. در این کتاب میبینیم که حتی زنان هم علیه هم بسیج شدهاند. «دلِ شیر مال پسرانههاست نه دخترانه. دختر باید کم شیر بخورد تا کم دل و جراتتر شود و سر به خانه زندگی بماند». این حرفهای «قشنگ خانم» مادرِ هفت برادر به عروسش است.
ساختار کتاب بیوهکشی بسیار جالب و دقیق است. در این کتاب هفت برادر حضور دارند که نام اولین برادر «بزرگ» و نام آخرینِ آنها «کوچک» است. خوابیده خانم هفت شب پشت سر هم کابوس میبیند. کتاب هم هفت فصل دارد و حجم هر فصل از ابتدا تا پایان کمتر میشود. تمام این اعداد و نشانهها معنا و مفهومی مرموز و خاص دارد که خاصیتی اسطورهوار و افسانهای به این داستان میدهد.
خوابیده خانم زنی است که انگار سالها در خواب به سر میبرد، بدون این که معنای واقعی زندگی را درک کند. او مانند شاهزادهی قصههای پریان است که هفت برادر از پی هم میآیند و میروند، با این امید که شاید این شاهزادهی غمگین و تنها بتواند بار دیگر به زندگی برگردد. اما هر هفت برادر پایانی شوم و هولناک دارند. شاهزادهای که در پایان قصهاش به خوبی و خوشی زندگی نمیکند. تا زمانی که سایهی سیاه و شوم خرافات و سنتهای نخنما و کهنه به جای منطق و هوشیاری، سرنوشت آدمها را تعیین کند، زندگی برای خوابیده و خوابیدهها همین است. با این حال همین خوابیده خانم است که بهرغم نامش در جایی از داستان به پا میخیزد و از همه بیدارتر میشود. تاجایی که خودش یک تنه بار تمام سختیها و مصائب را به دوش میکشد و منشا شومی و سیاهی را پیدا میکند.
علیخانی تقریبا در تمام آثارش نشان داده که به فضاها و ادبیات بومی ایران علاقهی زیادی دارد. انتخاب چنین فضاهایی به انتقال حس پررمز و راز داستان کمک زیادی میکند. او چنان با تسلط از لهجه و اصطلاحات خاص آبادی میلک استفاده کرده که مخاطب از همان ابتدا خود را میان این آبادی و کنار مردم آن میبیند. توصیفات کتاب نه آنقدر طولانی است که ملالآور شود و نه آنقدر سرسری، که شخصیتها و مکانها را در ذهن مخاطب ناشناخته و گنگ باقی بگذارد. علیخانی مکان و زمانی دور را برای اتفاقات داستانش انتخاب کرده است. به این ترتیب توانسته حاشیهی امنی ایجاد کند تا در فضای محافظهکار و اخلاقگرای ادبیات ایران از مسائلی حرف بزند که تاکنون کمتر گفته و شنیده شده است.
درباره یوسف علیخانی، خالق وهم و افسانه در دنیای واقعی
یوسف علیخانی همان مردی است که صدایش، صدای اعتراض یک نسل و شاید حتی تمام نسلهای خاموش و از یادرفته است. دغدغههای این نویسنده چیزی فرای ماجراهای عاشقانه و روزمره در رمانهای آپارتمانی و مدرن است. او از انسان و از درد انسان مینویسد. «قدمبخیر مادربزرگ من بود»، «اژدهاکُشان»، «عروس بید» و «خاما» مجموعه داستانهای کوتاه و رمانهای علیخانی هستند. بیوهکشی اولین رمان این نویسنده است که پنج سال پس از انتشار اولین مجموعه داستانش منتشر شده است. این کتاب پس از انتشار، با استقبال کمنظیر منتقدان و مخاطبان همراه بوده است. علیخانی صاحبامتیاز نشر آموت، یکی از ناشران فعال در زمینهی انتشار آثار ادبی و داستانی در ایران است.
در بخشی از کتاب بیوه کشی میخوانیم
ننه گل حین این که برمیگشته که متکایش را زیر سرش مرتب کند، یواشکی که پیل آقا هم نشنود، به خوابیده خانم میگفت: «مردها هیچ وقت نفهمند که آدمی فقط آدمی نیست و هر وقت که بخواهد میتواند سر به بیابان بگذارد».
سردش شد. تنش لرزه برداشت. دیدن کوزه، سردترش کرد. دوید توی اتاق. فکر کرد: «داشتم چه خوابی میدیدم؟».
به خاطرش نیامد چه خوابی میدیده قبل از بیدار شدن. نگاه کرد به عجبناز که نفسنفس میزد. دست کشید روی سینهی بچه. بعد صورتش را چسباند به گونهی دختربچه. پتو را کشید تا روی گلوی عجبناز و آرام پتو را سر خودش کشید. به بزرگ نگاه کرد که عجبناز بینشان فاصله انداخته بود. دوست داشت برود نزدیک شوهر اما فکر کرد حالا دیگر سپیدی سحر میزند و خواب به خواب میشود و بعد غضبش را سر گاو و گوسفندهای مردم خالی میکند؛ از بس میدواندشان توی بیابان.
چشمانش که رفت، کوزه آمد توی خوابش و باز چشمش سرخی دید و اژدر چشمه و سیاه چشمه و گاو چشمه و پلنگ چشمه و سرخ چشمه و زرد چشمه و سفید چشمه؛ اینقدر خون از کجای زمین میآمد توی سینهی چشمهها؟
دستش را برد لای سنگریزهها؛ به هوای سنگریزههای همیشگی ته چاهچه جلوی چشمه. سنگ نبود. کلوخ هم نبود. توی دستش وا رفت. کشیدش بیرون. رگ و پی در هم ریخته بود. دوباره دستش را برد توی آب که نه، خونِ سرخ چشمه که ماری آمد به دستش.
مطالب مرتبط:
نقد و بررسی کتاب انسان خداگون
نقد و بررسی کتاب اعترافات یک قاتل
نقد و بررسی کتاب گذران روز
نقد و بررسی کتاب تکنیک رهایی ذهن
منبع: فیدیبو