نقد و بررسی کتاب قمارباز
«ابله»، «جنایت و مکافات» و «برادران کارامازوف» رمانهای بلند و تاثیرگذاری هستند که همیشه با شنیدن و خواندن نام فیودور داستایفسکی به ذهن میآیند اما قدرت قلم این نویسندهی بزرگ روسی را نباید فقط در رمانهایش جستوجو کرد. «یادداشتهای زیرزمینی»،«همیشه شوهر» و «قمارباز» داستانهای کوتاهی هستند که داستایفسکی توان شخصیتپردازی و روایت داستانش را در آنها به رخ کشیده است. همین ویژگیها کتاب قمار باز را به یک داستان خواندنی تبدیل میکند. داستانی که به نوعی روایت خود نویسندهاش از خودش.
خلاصه و شکلگیری داستان قمارباز
قمارباز با خارج شدن شخصیت اصلی رمان از قمارخانه آغاز میشود. آلکسی ایوانویچ معلم فرزندان یک خانواده روس است که به خاطر ولخرجی و از دست دادن ثروتشان مجبور به مهاجرت میشوند. او دلباختهی خواهر خانم خانه، «پولینا» میشود که زنی هوس باز است. از آنجایی که آلکسی معتقد است در قماربازی شانس دارد و بخت با او یار است، با گرفتن پولی از «پولینا» روانهی قمارخانه میشود. او در ابتدا برنده میشود و مشتاقانه به بازی ادامه میدهد و در دام گردونهی بیانتهای قمار میافتد که قاطعیتی در آن وجود ندارد و براساس مهرههایی است که بدون هیچ منطقی پای میز بازی چیده شدهاند... داستان قمارباز تاثیر گرفته از دورانی است که داستایفسکی در آلمان بر اثر قماربازی درمانده و بیپول شده بود. به همین دلیل، نوعی خودزندگینامه از داستایِفسکی به حساب میآید. او با نگاهی دقیق و موشکافانه به دردسرهای افرادی که قمار میکنند، میپردازد و حس آنها را پای میز قمار به هنگام برد و باخت به تصویر میکشد. تصویری که نشان دهندهی مشکلات این قشر است. «نیچه» فیلسوف آلمانی دربارهی توانایی داستایِفسکی در تجزیه و تحلیل ریشههای فکری گفته است:«آنچه دربارهی روانشناسی آموخته، نتیجهی مطالعهی آثار این نویسندهی بینظیر روس است.»
داستایفسکی؛ از جوخه اعدام تا روزنامهنگاری
فیودور داستایِفسکی که در نوامبر سال 1821 به دنیا آمده است از جمله نویسندگان توانا و مهم تاریخ روسیه است. او در نوجوانی مادر خود را از دست داد، ولی توانست در امتحانات ورودی دانشکدهی مهندسی نظامی در سن پترزبورگ در سال 1838 موفق و وارد این دانشکده شود. او پنج سال بعد با درجهی افسری فارغالتحصیل شد و در ادارهی مهندسی وزارت جنگ مشغول به کار شد. وقتی که سهم الارث پدریاش تمام شد فیودور به کار ترجمه روی آورد و کتاب «اوژنی گرانده» اثر «بالزاک» را ترجمه کرد. او که در وزارت جنگ مشغول به کار بود، کار خود را رها کرد و با نوشتن رمان «بیچارگان» که در فارسی با نامهای «نگون بختگان» و «مردم فقیر» هم ترجمه شده، به نویسندگان معترض سن پترزبورگ پیوست.
در دو سال بعدی، رمانهای دیگر او «همزاد»، «آقای پروخارچین» و «زنِ صاحبخانه» منتشر شد. در آن زمان جاسوسی به محافل روشنفکریشان نفوذ کرد و فیودور به جرم براندازی حکومت در آوریل 1849 به زندان انداخته شد. حکم اعدامی که برای او صادر شده بود به چهار سال زندان در سیبری و انجام خدمت سربازی تغییر کرد. حکومت تزار برای نشان دادن ابهت خود در دسامبر آن سال مراسم اعدامی نمایشی با هدف ایجاد ترس و وحشت در زندانیان برگزار کرد که در این مراسم تعدادی از زندانیان از جمله داستایِفسکی مقابل جوخههای آتش قرار گرفتند. داستایِفسکی معتقد بود این نمایش از تاثیرگذارترین لحظههای زندگیش بوده است.
داستایِفسکی زمانی که مشغول خدمت سربازی بود دلبستهی «ماریا دیمیتریونا» شد و در بهار 1859 با او برای زندگی به مسکو رفت. پس از این نقل مکان به مسکو، به عنوان روزنامهنگار به نشریهی «ورمیا» که متعلق به برادرش بود پیوست. دو سال بعد برادرش و همسرش ماریا را از دست داد. در 45 سالگی «جنایت و مکافات» و قمار باز را نوشت. در سال بعد با تندنویسش «آنا گریگوریونا» ازدواج کرد و با او به اروپا سفر کرد و قماربازی را شروع کرد و مشکلات زیادی گریبانگیرش شد. در آن سالها آثار دیگری همچون «همیشه شوهر»، «جنزدگان»، «جوان خام» و «برادران کارامازوف» را نوشت. «برادران کارامازوف» شاهکار این نویسنده است و گفته میشود وصیت فیودور داستایِفسکی به ملت روسیه است. برادران کارامازوف را بزرگانی همچون «آلبرت اینشتین»، «زیگموند فروید»، «مارتین هایدگر»، «لودویگ ویتگنشتاین» و «پاپ بندیکت شانزدهم» تحسین کردهاند. او در فوریه سال 1881 بر اثر خونریزی ریه درگذشت و در گورستان «تیخوین» در سن پترزبورگ روسیه به خاک سپرده شد.
در بخشی از کتاب قمارباز میخوانیم:
«در طبقه پنجم، به من یک اتاق کوچک داده بودند. در مهمان خانه، همه میدانستند که من از «ملتزمان رکاب ژنرال» هستم. همه چیز نشان میداد که آنها موفق شدهاند خودشان را این طور بنماینند. در این جا همه مردم ژنرال را رجل بسیار بزرگ و ثروتمند روس میشمارند. پیش از شام، ماموریتهایی که به من داد، دو تا اسکناس هزار فرانکی هم داد که خرد کنم. آنها را در دفتر مهمان خانه خرد کردم و حالا مردم اقلا برای مدت هشت روز ما را میلیونر حساب خواهند کرد. تصمیم گرفته بودم میشل و نادینا را به گردش ببرم و توی پلهها بودم که ژنرال مرا خواست.»
مطالب مرتبط:
نقد و بررسی کتاب همیشه شوهر - فئودور داستايفسكی
نقد و بررسی کتاب جنایت و مکافات
نقد کتاب جنایت و مکافات - فیودور داستایفسکی
نقد و بررسی کتاب کافه پاریس
منبع: فیدیبو