نقد و بررسی کتاب شوهر آهو خانم
رمان شوهر آهو خانم نوشتۀ علی محمد افغانی را دقایقی پیش به پایان بردم. داستان مردی است که زنی باوفا دارد، ولی روزی در نانواییاش زنی زیبا را میبیند و چنان شیفه او میشود که همه زندگیاش را به پایش میریزد. ولی آنچه این داستان تکراری برایم بیش از اندازه تازه آمد، به گمان خودم مترادفسازی آن با جامعه امروزی بود. اینکه همچنان جامعه در گذار سنت به مدرنیته، چنان وحشت زنده عمل میکند که وانگه در ورطهای خروج ناپذیر گرفتار افتاده است. زن ایرانی که می خواهد در عرصۀ جامعه حضور داشته و موثر باشد، ولی فضای مردسالارانه با او برخوردی از سر غریزه و نه اندیشه دارد. علی محمد افغانی در کتاب شوهر آهو خانم به خوبی چنین محیطی را تصویر میکند و این چیزی بود که من بینهایت از آن لذت بردم. او با ظرافت قلم چنان تخیل، آزادی بیان عشق و احساسات ناگوار آدمی را در هم آمیخته است که رمان آهو خانم تا سر حد چنین جذاب و روان است.
داستان شوهر آهو خانم
رویدادهای رمان در کرمانشاه و از سال 1313 شروع میشود. سیدمیران سرابی، مرد میانسال و موفقی است که بعد سالها، حال به رئیس صنف نانوایان کرمانشاه منصوب شده است. او مردی مذهبی، ملاحظه کار و متینی است و زنی بسیار باوفا به نام آهوخانم دارد. کانون خانوادگی سیدمیران گرم است، زیرا آهو همیشه در طول زندگی هم پا و یاور او بوده و در واقع موفقیش در رسیدن به صنف نانوایان را به کمکهای همسرش مدیون است.
روزی او در مغازهاش نشته بود که زنی با زیبا برای خرید نان وارد میشود، همین نگاه نخست ذهن سیدمیران را به خود مشغول میکند. زن که هما نام دارد، فردای همان روز دوباره به نانوایی او میآید، اما اینبار سیدمیران سر صحبت را با او باز میکند. هما از زندگی سختش برای او می گوید، از اینکه چه طور از زندگی با همسر قبلیاش رو برگردانده و در حال حاضر به مدت سه ماه است که در خانه حسین خان ضربی زندگی میکند.
شوهرآهو برای سر گوش آب دادن و فهمیدن وضعیت هما به خانه حسین خان که مطرب مجالس عروسی و بساط عیش و نوش است، میرود. گفتگو بین این دو طولانی می شود، در پایان مطرب رو به سیدمیران میکند و میگوید: «هر کسی با این زن ازدواج کند بدبخت میشود، این زن فقط به درد رقاصی میخورد.» با این حال، سیدمیران نمیتواند از فکر هما بیرون بیاید، پس به او پیشنهاد میدهد که مستاجر خانهاش شود. هما این را میپذیرد و سیدمیران برای حفظ آب رویی و حرف مردم، بهانه طلاق شوهر و اینکه پیشنماز مسجد هما را به او سپرده، زن را به خانه خود میآورد. زمان حضور هما در خانه میران به درازا میکشد، در این بین نیز آهوخانم به هویت هما پی برده و بیشتر به این نتیجه رسیده است که سی میران دیگر آن آدم قبلی نیست. بحث و جدلهای فراوان آهوخانم و میران باعث میشود، میران هما را صیغه کند. هما نیز بیکار ننشسته و از افسون و عشق آتشین میران نسبت خود استفاده کرده و از او میخواهد که عقدش کند. سیر میران که عشق، عقلش را کور کرده و بیآنکه سخنان بزرگان و دوستان خود را گوش دهد، پیش چشم همه آهو خانم را بیارزش کرده و هما را زن خانه معرفی میکند. از این پس، آهو خانم خود را زن زیادی میداند، ولی همچنان در خانه میران با ذلت زندگی کرده و حتی به او وفادار است. هما، زن سرکش و هوسران داستان در بیرون از چارچوب خانواده، شروع به ریخت و پاش، مهمانی رفتن، شراب خوردن، رقصیدن و زندگی آزادانه با دوستان خود میکند. همچنین هما متوجه میشود که نمیتواند بچه دار شود.
سه سال از زمان آمدن هما به خانه میران میگذرد، همه چیز تغییر کرده، آهوخانم شاهد ویران شدن شوهر و زندگی چهار فرزندش است، به همین دلیل به روستای سراب میرود. سیدمیران نیز به دلیل ولخرجیهای هما، مقروض شده، حتی کار به جایی کشیده که در حال از دست دادن مغازه و خانهاش است. ریاست صنف نانوایان را از دست میدهد و به دلیل قرض، خانهاش را نیز میفروشد و برای کار و زندگی جدید قصد سفر به تهران میکند. آهو خانم از رفتن سیدمیران با خبر میشود، حال که در او تحولی درونی شکل گرفته، به دنبال شوهر میرود و او را به هر نحوی به خانه باز میگرداند. خبر میرسد که هما با رانندهای که از عشاق قدیمیاش بود، گریخته است. حال سیدمیران که تمام این وقت با دلش راه رفته، به شدت ابراز پشیمانی میکند. آهو خانم که همچنان وفادار و بردبار است و سعی در بازگشت به شرایط قبل دارد.
بخشی از کتاب شوهر آهو خانم
از روی استفهام و با چشمانی اندک گرد شده به نقره نگاه کرد. مثل آنکه بپرسد: این زن کیست همراه او؟ خیر است انشالله. اما نگاه زن همسایه نیز کمتر از او تعجب انگیز نبود. یک حس باطنی و ناخودآگاه خانم خانه را از ماجرایی ناخوشایند یا لحظههای شوم با خبر کرد. به سرعت برنجش را گرم و کارها را گرد آوری کرد. دستها را با حوله پاک کرد تا نزد شوهرش برود ببیند آن زن کیست؟ غریبه است یا آشنا؟ مسافر است یا مهمان؟
چکاره و چه پیشه است و در هر حال وظیفهی مهمان داری خود را که کدبانوی خانه بود آنطور که باید انجام دهد. نقره در پناه دیوار دزدانه خود را به زیر زمین رساند. خود سید میران پیش از آنکه زنش از در آشپزخانه خارج شود آنجا ظاهر شد:
این آبدار خانه کلیدش کجاست؟ او رنگش تغییر کرده بود. از چشمهای آهو پرهیز مینمود و هنگام گفتن این کلمات دو سه بار ابرویش پرید.
آهو با عجله به اتاق نشیمن رفت، دست کلید کوچکی رو از گًل میخه برداشت و مطیعانه به او داد: با اتاق آبدار خانه چی کار داری؟ این زن همراه تو کی بود؟
مرد در حالی که پایش را برای پاک کردن گل کفش به چوب در آشپزخانه میمالید، بیآنکه یاری نگاه در چشمان زنش داشته باشه گفت:
یکی از بندگان فراوان خدا. یک عترت ویلان مانده و بی پناه از شوهرش طلاق گرفته و چون جا و مکانی زیر سر ندارد دو سه شبی اینجا مهمان توست، تا بعد چه پیش آید. شوهر یا کسانش برای بردنش خواهند آمد. زن ساده دلم از روی غمخواری ندا داد: اه، واه بنده خدا، اسمش چیست؟ زن کیست؟ آیا من خود او یا شوهرش را دیده بودم؟ نکند زن حاجی ملایری خمیرگیر دکان است که میگفتی دائماً با هم در کشمکش طلاقن و به علت آنکه شوهرش به او خرجی نمیدهد از تو خواهش کرد بود چیزی از مزدش را همیشه پیش خودت نگاه داری و هفته به هفته به او بدهی؟
مطالب مرتبط:
نقد و بررسی کتاب سیندخت
نقد و بررسی کتاب حافظ، از نگاهی دیگر
نقد و بررسی کتاب عزاداران بَیَل
نقد و بررسی کتاب آشفته حالان بیداربخت
منبع: فیدیبو