کتاب زبان تمشک های وحشی
نمایشنامهی «زبان تمشکهای وحشی» اقتباسی از داستانهای اساطیری برج بابل است. نغمه ثمینی در این اثر با نماد و نشانه با مخاطب صحبت میکند. داستان حول محور عدم توانایی انسانها در درک یکدیگر و تنهایی انسان میگردد. گم شدن زبان مشترک میان انسان موضوع اصلی این نمایشنامه به شمار میآید.
دربارهی نمایشنامهی زبان تمشکهای وحشی
زبان مجموعهای از نشانههای قراردادی است که انسان به انتزاعیترین شکل ممکن آن را خلق کرده است. کارکرد اصلی زبان انتقال پیام و ایجاد ارتباط است. اما این دستاورد بزرگ انسانها، گاهی خود یکی از دلایل مهم اختلاف میان انسانها به شمار میآید. زبان مشترک و درک انسانها را میتوان یک دغدغهی قدیمی به شمار آورد. رد پای این دغدغه قدیمی در داستان اساطیری برج بابل به چشم میخورد. مردم شهر بابل به یک زبان صحبت میکردند و با یکدیگر دوست و همدل بودند. آنها خدا را در انتهای یک برج بلند جستجو میکنند و برای رسیدن به او ساخت برج میپردازند. اما خداوند بر آنها خشم میگیرد و برج آنها را از بین میبرد و تمدن آنها از هم میپاشد. مردم بابل که با یکدیگر همزبان بودند اکنون دیگر زبان یکدیگر را نمیفهمند و در انزوا و تنهایی فرو میروند.
نغمه ثمینی نیز با نیمنگاهی به داستان اساطیری برج بابل ، شخصیتهای اصلی نمایش خود را در جامعهی مدرن به تصویر کشیده است. داستان با سفر آنها به یکی از شهرهای شمالی آغاز میگردد. داوود چهل ساله زبان شناس و دنیا سی و هفت ساله مدرس زبان انگلیسی است. اگرچه آن دو به مدت 10 سال زندگی عاشقانهای داشتند اما عدم درک متقابل و زبان مشترک کمکم پایههای زندگیشان را متزلزل میکند به همین دلیل تصمیم میگیرند از یکدیگر جدا شوند و برای گرفتن مدارک خود از مادر دنیا راهی شمال میشوند. دانیال، دیگر شخصیت این نمایشنامه است. این جوانک هجده ساله قصهی زندگی داوود و دنیا را روایت میکند. آنها در طول سفر قرار دادی و هرسالهی خود به شمال خاطرات ماه عسل و تک تک مکانهایی که به آن جا پا گذاشته بودند را مرور میکنند. و به کندوکاو در زندگی مشترک و گذشتهی خود میپردازند. مخاطب با یک داستان خطی روبهرو نیست و قصه پرشهای زمانی مختلفی را تجربه میکند.
در بخشی از نمایشنامه زبان تمشکهای وحشی میخوانیم
دانیال: در سالگرد سوم دنیا داره دروغ می گه. بچهای در کارنیست. نه نیست، چون من دارم به شما می گم و هیچ کی بهقدر من نمی تونه مطمئن باشه. من تنها کسی هستم که اینرو می دونه. چون من به اقتضای موقعیتم همه چیز رو دربارهی این زوج از حفظم. دنیا حامله نیست. دنیا فقط داره سعی می کنه یک زبان ابداع کنه. زبانی جدید برای حرف زدن با داوود. زبانی که انگلیسی نیست. فرانسه نیست، عربی و عبری نیست. زبانی که عمیقه و نیشتر می زنه به زخمهای چرکی. چون داوود و دنیا با هم حرف می زنن؛ ولی حرفهایی با عمق یک بند انگشت:«صبح به خیر»»، «شب به خیر»، «چقدر گرمه امروز!»، «شام چی بخوریم؟»، «کولر رو روشن کن»، «لامپ سوخته»... واسه همین داوود هر روز ساکت و ساکت تر شده و دنیا تنها و تنهاتر. حالا دنیا داره سعی می کنه زبانی ابداع کنه برای حرف زدن با داوود. زبانی از جهان زن حامله. اون منتظره داوود با هیجان بلند بشه و اون رو در آغوش بگیره. همین جا کنار جاده. بی ترس و واهمه از اين که رهگذرها چی فکر می کنن تا این جوری مکالمهی گم شده باز پیدا بشه...
داوود: بیا این جا!
دنیا دنبال داوود پیش می رود و نزدیک لبه می ایستد.
داوود: اون زیرچی می بینی؟
دنیا: یه درهٌ عمیق.
داوود: دیگه چی می بینی؟
دنیا: یه درهٌ عمیق تر.
داوود: خوب و بادقت نگاه کن.
دنیا: سرم داره گیج می ره. ناسلامتی من حامله م. به خرده هم ویار دارم به نظرم. ویار بغل محکم و بوس طولانی.
داوود: به دقیقه پایین رو نگاه کن. خواهش می کنم.
دنیا: دارم نگاه می کنم.
داوود: پرت شدن تو این دره یعنی چی؟
دنیا: پرت شدن تو همچین دره ای یعنی تکه بزرگت گوشته.
داوود: نه جواب منو بده.
دنیا: من نمی فهمم حرف تو رو.
داوود: من فارسی دارم حرف می زنم.
دنیا: نمی فهمم منظورت رو.
داوود:(با انگلیسی ضعیف)
What will happen if somebody fall down to this?
دنیا: بازم نمی فهمم. یعنی ربطش رو به حاملگی م نمی فهمم.
داوود: ببین الآن حامله شدن تو یعنی زندگی مونو با مغز پرت کردیم تو این دره.
دنیا: چرا؟!
داوود: چون اون موجود در اولین شکست زندگیش با یه خنجر که تا ته رفته توی قلبش، میاد وای میسه روبهروت، صاف نگاه میکنه تو چشمهات و میپرسه. همون سوال وحشتناک رو. «واسه چی من رو به دنیا آوردی؟ چقدر ممکنه خودخواه بوده باشی که واسه خواست خودت من رو آوردی این دنیای داغ: دنیای بی اکسیژن بی آب درحال انفجار؟» اون وقته که حس میکنی پرت شدی تهِ تهِ این دره اینطوری...
مطالب مرتبط:
دانلود نمایشنامه یرما اثر فدریکو گارسیا لورکا
معرفی نمایشنامه دوزخ اثر ژان پل سارتر
نمایشنامه در میان کاغذپارهها اثر جوردی مند
بررسی نمایشنامه اتللو از شکسپیر
معرفی نمایشنامه سه خواهر نوشته آنتون چخوف
بررسی نمایشنامه در انتظار گودو نوشته ساموئل بکت
معرفی کتاب خرده جنایت های زن و شوهری از امانوئل اشمیت
منبع: فیدیبو