معرفی نمایشنامه دوزخ اثر ژان پل سارتر
نمایشنامه دوزخ اثر ژان پل سارتر است که در سال ۱۹۴۴ منتشر شد. نام اصلی این نمایشنامه، خروج ممنوع (No Exit) میباشد ولی به نامهای دوزخ، خلوتکده، در بسته و همینطور اتاق بسته ترجمه شده است.
سارتر در نمایشنامه دوزخ – جهنم را تصویر سازی میکند. سه نفر به نامهای گارسِن، اینس و استل بعد از مرگشان وارد اتاقی میشوند که گویا دوزخ آنهاست. اینجا اتاقی با یک دریچه است که از طریق آن میتوان تمام اتفاقات روی زمین را تماشا کرد. درب این اتاق برای همیشه بسته است و چراغ نیز هیچ وقت خاموش نمیشود. برعکس تصور عموم از جهنم که باید جایی تاریک باشد، اینجا روشنِ روشن است. خواب نیز در اینجا بیمعنی است و آنها حتی از توانایی پلک زدن و روی هم گذاشتن جشمانشان برای یک لحظه کوتاه هم ناتوانند.
بهنوعی آنها محکومند به: دیدن. و چه عذابی بالاتر از دیدن؟ در اینجا متوجه عذاب دیدن میشویم. وقتی که روشنایی که نشانگر همهچیز است، بیشتر از تاریکیای که همهچیز را در خود پنهان میکند عذاب آور است. همانطور که در بخشی از نمایشنامه، گارسِن در تعریف دنیای پیش از مرگ میگوید:
ما پلکهامونو روی هم میزنیم، اسم این کار چشم به هم زدنه. مثل پردهای که بالا و پایین میره. وقتی چشمها رو روی هم میذاریم دنیا به کلی جلو چشمامون محو میشه. شما نمیتونین بفهمین که انسان چقدر احساس آرامش میکنه. در هر ساعت چهار هزار راحت باش کوتاه. چهار هزار راحت باش موقتی. یک گریز آنی از تموم رنجهای زندگی. میفهمی! من نمیخوام بدون پلک زندگی کنم. منظور منو میفهمی؟ سعی کن… سعی کن بفهمی چه انسان بدون پلک زندگی کنه، چه بیخواب باشه تفاوتی نداره. (نمایشنامه دوزخ – صفحه ۱۱)
اینجا هیچ آینهای نیست تا خودشان را در آن نگاه کنند. و آن سه از نبودِ آینه بیش از هر چیز دیگری کلافهاند. انگار که به نوعی تنها با دیدنِ تصویر خود در آینه موجودیتشان به اثبات میرسد.
پس حال که آینهای در کار نیست، آنها خود آینهای میشوند در مقابل یکدیگر. و به توصیف هم میپردازند. پس هویت هر شخص چیزی نیست جز آنچه دیگری در او میبند و بازتاب میدهد.
در اینجا سارتر موضوع هویت ما را به چالش کشیده است. این بخش من را یاد کتاب هویت از میلان کوندرا میاندازد. در واقع همیشه بخش بزرگی از هویت ما در نگاه دیگران خلاصه و تعریف میشود. و اینجا این سوال برایمان مطرح میشود که: اگر دیگرانی نبودند تا ما را ببینند، آیا ما براستی وجود داشتیم؟
هر سه نفری که به این اتاق و به این دوزخ وارد شدهاند بار گناهی را بر دوش دارند. گارسِن مرد ترسوییست که از جنگ فرار کرده و تیرباران شده. گناهِ او خیانت به همسرش و آزار رساندن به اوست. اینس زن همجنسگراییست که شوهر زنی به نام فلورانس را به قتل رسانده و با آن زن وارد رابطه شده است اما بعد از مدتی، آن دو آنقدر یکدیگر را ناامید و خسته کردهاند که دیگر توانایی ادامه این رابطه و بهنوعی تحمل یکدیگر را ندارند. پس یک شب فلورانس شیر گاز را باز میکند و کنار اینس میخوابد و به این طریق خودش و اینس را میکشد. استل نیز زن جوانی است که گناه قتل فرزند خویش را بر دوش دارد. او به اجبار تن به ازدواج با مرد پولداری را داده که دوستش نداشته و خلاف میلش بچهدار شده است. استل برای عذاب دادن شوهرش، جلوی چشم او، بچه را از روی پل به رودخانه پرت کرده است.
حال این سه نفر در این اتاق تنهایند. هرکام از آنها که وارد اتاق میشوند در ابتدا دنبال جلادِ خویش هستند. اما بر خلاف تصور همهشان از جهنم، اینجا هیچ خبری از جلاد و هیچگونه ابزار شکنجهای نیست. پس رفته رفته خودشان به قضاوتِ هم مینشینند. از هم اعتراف میکشند. و به یکدیگر عذاب میدهند.
آنها آنقدر موجب عذاب یکدیگر میشوند که در نهایت حاضرند سرب داغ یا هرگونه شکنجه فیزیکی را متحمل شوند ولی فقط کنار هم نباشند. درو اقع آنها مکافات جسمی را به مکافات فکری ترجیح میدهند. به سمت دری که همیشه بسته است حملهور میشوند. ولی زمانی که در باز میشود در کمال ناباوری میبینیم که این خودشانند که «نمی توانند» بروند. چراکه محتاجند گناهانشان را برای هم بازگو کنند و آنقدر برای اشتباهاتشان دلیل و توجیه بیاورند تا بلاخره از سوی یکیشان مهر تایید بگیرند. انگار که این تنها کلید راه نجات است: اینکه تنها یک نفر بگوید بله، حق با توست. تو تقصیر نداشتی!
آنها خود نیازمند این اعتراف، این تخلیه و این عذاب روحیاند، تا در نهایت از طرف کسی تایید شوند و بهنوعی نجات یابند. همانطور که گارسن میگوید:
همه این باور رو دارن که من بی غیرتم، فرار کردم، ولی اگه یه نفر پیدا بشه که با تمامی قوا شهادت بده که من فرار نکردم، اون وقت من غیرت دارم، من آدم پاکی هستم، اطمینان دارم که نجات پیدا میکنم. (نمایشنامه دوزخ – صفحه ۴۹)
آنها هم آزار و هم راه نجاتشان را در چشمهای هم میبینند. هرکسی به تنهایی جلاد و شکنجهگر دو نفر دیگر است. و شکنجه آنها چیزی جز خودشان نیست. آیا وجود ما انسانها در کنار هم و قضاوت کردنِ یکدیگر به تنهایی برای ساختن یک دوزخ و یک شکنجه درست و حسابی کافی نیست؟
در آخر میتوان در تعریف جهنم از دید سارتر به همین جمله کوتاه بسنده کرد: جهنم یعنی دیگران.
جملاتی از متن نمایشنامه دوزخ
- پس بنابراین اینجا به استراحت هم احتیاجی نیست. درسته، وقتی نیازی نیست واسه چی باید بخوایم پس… پس چرا این وضعیت این قدر دردناک و طاقت فرساست؟ میدونم… میدونم، چون اینجا فرصت یه چشم به هم زدن رو هم نداریم. (نمایشنامه دوزخ – صفحه ۱۰)
- حس بدی دارم. (به خودش دست میکشد) وقتی خودمو نمیبینم به صورتم دست میکشم و از خودم میپرسم آیا واقعا من وجود دارم؟ (نمایشنامه دوزخ – صفحه ۲۸)
- شما میتونین جلو دهنتونو بگیرین. ولی میتونین موجودیت خودتونو پنهان کنین؟ (نمایشنامه دوزخ – صفحه ۳۲)
- پس اینجا جهنمه. هیچ وقت باور نمیکردم. یادتونه که چه حرفهایی دربارهی جهنم میزدن؟ جهنم پر از آتیش، شلاقهای سیمی… گرزهای داغ… چقدر مضحکه! به وسایل شکنجه هم احتیاجی نیست. جهنم دیگرانن. جهنم شما هستین. (نمایشنامه دوزخ – صفحه ۵۶)
مطالب مرتبط:
بررسی کتاب بیست هزار فرسنگ زیر دریا
معرفی رمان خارجی سوء تفاهم - آلبر کامو
معرفی کتاب یالوم خوانان
بررسی داستان کوتاه متولد شده با یک دندان - جوزف بویدن
منبع: کافه کتاب