بررسی رمان خارجی کتابفروشی 24 ساعته آقای پنامبرا
از متن کتاب کتابفروشی ۲۴ ساعته آقای پنامبرا اثر رابین اسلوان:
اگر بهت بگم این کتابفروشى، پاتوق یه مشت روشن فکرِ عجیب و غریبه، چى میگى؟
کلى جانون به عنوان یک طراح وب، چیزى از دنیاى کتابها نمىداند. اما بعدِ از دست دادن شغلش، ناچار مىشود در کتابفروشى عجیب و مرموزى مشغول به کار شود.
جانون دنیایى دارد که در آن صفحات قابل لمس نیست، همه چیز با یک نشانگر بالا و پایین مىشود و دکمهى موس حکم عصاى موسى را دارد. دنیاى گستردهى اطلاعات به دنیاى بیکرانِ کتابها هم دست درازى کرده، حالا همه در تبلتها و کتابخوانهاى الکترونیکشان کتابها را ورق مىزنند. پس اینکه سروکارِ کلى بعد از بیکار شدنش به یک کتابفروشى با کتابهاى منحصر به فرد و عتیقه بیفتد، حتى براى خودش هم دور از انتظار بود.
پشت جلد کتاب کتابفروشی ۲۴ ساعته آقای پنامبرا آمده است:
رکودِ شدید اقتصادی باعث میشود کِلِی جانون شغلش به عنوان طراح وبِ یک شرکت سان فرانسیسکویی را از دست بدهد و از راهروهای کتابخانه ۲۴ ساعته آقای پنامبرا سر درآورد. اما دیری نمی پاید که کِلی متوجه میشود خود این فروشگاه به مراتب عجیب تر از اسم و صاحب مرموزش است. کِلی، که به همه چیز مشکوک است، تصمیم میگیرد تا رفتار مشتری های خاص فروشگاه را زیر نظر بگیرد و برای این کار از دوستان نابغه اش کمک می گیرد. آنها کم کم متوجه میشوند که اسرار مخوف این کتاب فروشی در آن سوی دیوارهای سر به فلک کشیده نهفته است.
کتابفروشی ۲۴ ساعته آقای پنامبرا که با هیجانی وسوسهانگیز و فراستی عالی روایت شده، شما را به یاد فروشگاهی میاندازد که به اجبار وارد میشوید، اما هرگز دوست ندارید از آن خارج شوید.
کتاب کتابفروشی ۲۴ ساعته آقای پنامبرا
صاحب کتابفروشى، آقاى پنامبرا، پیرمردى مهربان و دوست داشتنى است که به همراهِ جانون و یک نفر دیگر سعى مىکنند خدمات بیست و چهار ساعته ارائه بدهند و این اولین نکتهى مرموز در مورد این کتابفروشى است. اصلا چه نیازى است که یک کتابفروشى بیست و چهار ساعته کار کند؟
کتابفروشى دوبخش دارد؛ قسمتى که کتابهاى معمولى و روزِ بازار در آنها پیدا مىشود و یک قسمتِ خاک خورده و عجیب که همچون دالانى اسرارآمیز از نظرها دور مانده، بخش کتابهایى که تنها با عضویت در یک انجمنِ سرى مىتوان به آنها دست پیدا کرد. کلى سعى مىکند رازِ این کتابهاى عجیب که با خطى رمزگونه نگاشته شده اند را کشف کند.
از همهى اینها مرموز تر، اعضاى انجمن هستند که براى امانت گیرى کتابها به کتابفروشى مىآیند و با یک ترتیب خاص کتابها را به امانت مىبردند. ذهنِ کلى درگیرِ معماىِ این کتابها و کتابخوانهاست. آیا کلى مىتواند با کمکِ دنیاى نوینى که در آن تبحر دارد، از پس حل این راز بزرگ برآید؟
کتابفروشی ۲۴ ساعته آقای پنامبرا بهترین کتاب سال از نظر لسآنجلس تایمز و سانفرانسیسکو کرونیل است و همچنین فینالیست جایزه کتاب لسآنجلس تایمز در بخش داستان اولیهاست.
درباره کتاب کتاب کتابفروشی ۲۴ ساعته آقای پنامبرا
داستان کتاب به شدت نو و بدیع بود، به شکلى پیچک ِمعما در میانِ کلمات پیچیده شده بود، که خواننده، برگ از پى برگ پیش مىرفت تا همراه با کلى و دوستانش بتواند رازِ ماجرا را عیان کند.
به کارگیرى اصطلاحاتِ بسیار زیادِ دنیاى وب سبب شده بود فهمِ برخى مفاهیم براى مخاطب عام دشوار شود و لذت خواندنِ رمانى روان را از خواننده سلب کرده بود. اگرچه مترجم تمام سعى خود را براى انتقال این مفاهیم از طریق پاورقى کرده بود، اما این امر به سبب سبک خاص نویسنده وارد داستان شده بود و چیزى جداى از آن نبود.
اگر بخواهیم نگاهى ریزبینانه به مقولهى پاورقى در این کتاب داشته باشیم، شاید بتوان گفت به شکلى وسواس گونه کتاب سرشار از توضیحات در پاورقى بود که سبب مىشد تمرکز اصلى خواننده از متن و خط سیر داستان معطوف حاشیه شود. براى مثال توضیح گستردهى برندهاى مختلف یا مفاهیم آشنایى چون واى فاى و استیکر مىتوانست تا حدى تعدیل شود.
قسمتهایی از متن کتاب کتابفروشی ۲۴ ساعته آقای پنامبرا
- سراغ گفت و گوهایى که بدون من در طول روز رخ دادهاند مىروم. وقتى که هر یک از رسانههایى که استفاده مىکنى به صورت غیر زنده ضبط مىشوند، آیا به این معنى است که در واقع این خود تو هستى که زنده نیستى؟
- آنچه حسابى مرا شیفتهى خودش کرده جدیدترین پروژهى گرامبل است؛ یعنى نقشهاى از موقعیت تمامى داستانهاى علمى_تخیلى منتشر شده در قرن نوزدهم. او آنها را از طریق کدنویسى از روى کتابها در مىآورد و در فضاى سه بعدى منتشر مىکند. به این ترتیب سال به سال مىبینى تخیل جمعى نوع بشر جلوتر رفته است: اول به ماه، بعد به مریخ، به زحل، به پلوتون، به آلفاقنطورس، و فراتر از آن. مىتوانید روى یک خمیردندان کل گیت زوم کنید و درونش بچرخید یا این که سوار یک فضاپیماى چندوجهى کوچولو شوید و به سفر مجازى در فضا بروید.
- دختر سرشار از شور زندگى است. این فیلتر اول من براى پیدا کردن دوستان جدید (دختر با غیردختر) است و بالاترین تعریفى که مىتوانم از یک فرد بکنم همین است. بارها سعى کردهام بفهمم چه چیزى این را تحریک مى کند _ کدام معجون شخصیتى در این نظام عالم سرد و تاریک با هم مىآمیزد تا چنین ستارهاى بسازد.
- “من فکر مىکنم نویسندهها نقششون رو ایفا کردن و حالا نوبت برنامه نویساس که سیستم عامل انسانو ارتقا بدن.”
- این کارى است که جاسوسها مىکنند، درست است؟ آنها به نانوایى مىروند و هر روز یک قرص نان مى خرند_یک کار کاملا طبیعى_تا این که بالاخره یک روز به جاى نان یک قرص اورانیوم مىخرند.
- -رزمارى، چرا این قدر عاشق کتابى؟
- -…خب ، نمىدونم.
- اون نگاهم کرد و هیچى نگفت. بعد من گفتم: خب در واقع من عاشقشونم چون کتابا بهترین دوستاى مناند.
مطالب مرتبط:
بررسی داستان کوتاه بنی آدم
معرفی کتاب جنایت و مکافات اثر فیودور داستایفسکی
معرفی کتاب مزرعه حیوانات اثر جورج ارول
معرفی کتاب آزادی حیوانات
کتاب صوتی هفت قانون معنوی موفقیت
معرفی کتاب سفرنامه مارک دو پلو نوشته منصور ضابطیان
منبع: کافه کتاب