نقد و بررسی کتاب دختر خوب
خلق داستان معمایی و هیجانی در قالب کتاب کار بسیار سخت و دشواری است زیرا کلمات باید بتوانند فضای تعلیقآمیزی ایجاد کنند تا خواننده هر لحظه مشتاق شنیدن ادامهی داستان باشد. ژانر معمایی یکی از پرطرفدارترین شاخههای سینما و ادبیات است که تعداد زیادی از نویسندگان جهان سعی کردهاند داستانهای مهیج و پرکششی را در این فضا بیافرینند. ماری کوبیکا یکی از نویسندگان جوانی است که با شهامت وارد این ژانر شده و کتاب دختر خوب را که اولین اثرش است در تم جنایی و معمایی آفریده است. کتاب دختر خوب مخاطب را وارد دنیایی پرجذبه میکند که هر تکه از داستان مانند پازلی تعریف میشود و خواننده با خواندن آنها قسمتهای مختلف داستان را کنار هم قرار میدهد و سرانجام داستانی پرکشش رقم میخورد.
دختر خوب، رمان جنایی معمایی
کتاب دختر خوب با نام اصلی THE GOOD GIRL اولین رمان ماری کوبیکا در فضایی معمایی و مبهم خلق شده است. این رمان رمزآلود داستان گم شدن میا دنت است که از زبان چند شخصیت مختلف کتاب از جمله اوا، گیب و کالین روایت میشود. شخصیتهای کتاب، داستان را در زمانهای مختلف تعریف میکنند و خواننده از ماجراهای قبل و بعد از گم شدن میا دنت باخبر میشود.
قاضی دنت از سرشناسترین قاضیهای شهر است که به همراه همسرش اوا و یکی از دخترشان به نام گریس دنت در یک خانهی اشرافی و مجلل زندگی میکند. میا دنت دختر دیگر خانواده است که بهتنهایی و مستقل از خانواده زندگی میکند و ارتباط کمی با والدین خود دارد. خانوادهی دنت با ناپدید شدن ناگهانی میا دنت قدم در یک ماجرای هیجانی و جنایی میگذارند. یکی از ویژگیهای مهم کتاب دختر خوب این است که اتفاقهای مختلف پیش آمده در طول داستان سبب نمیشود انتهای داستان آشکار شود و خواننده جلب داستان میشود تا آن را تا پایان بخواند و به سرانجام ماجرای معمایی پی ببرد.
خلاصه داستان دختر خوب
در ابتدا داستان که از زبان اوا تعریف میشود، تلفن خانهی قاضی دنت زنگ میخورد و اوا آن را با بیحوصلگی جواب میدهد. آیانا جکسون، دوست میا دنت پشت خط است و به اوا، خبر میدهد که میا دنت سرکار نیامده است و پیغامهای آنها را جواب نمیدهد. هیچ یک از دوستان میا دنت از او خبر ندارند و آنها نگران حال دوستشان هستند. خانوادهی دنت پلیس را خبر میکنند و کارآگاه گیب هافمن برای پیدا کردن میا دنت به جستجو مشغول میشود.
میا دنت معلم هنر دبیرستان در منطقهی نورث وست شیکاگو است که ناگهان ناپدید میشود اما خانوادهی او به دلیل موقعیت حساسشان نمیخواهند کسی اطلاعی از مفقود شدن دخترشان داشته باشد. زمانی که چهار روز از ناپدید شدن میا دنت میگذرد روزنامهها و نشریات مطلع میشوند و خبر گم شدن او را منتشر میکنند. کارآگاه گیب هافمن تحت فشار قرار میگیرد تا میا را هر چه زودتر پیدا کند. گیب سرنخها را دنبال میکند و به جوانی به نام جیسون میرسد. جسیون مهندس آرشیتکت هست که برای مدتی با میا دنت ارتباط دوستانهای داشته است. گیب هافمن کنجکاو میشود این پسر جوان را بیابد تا بتواند به میا دنت نزدیک شود.
دختر خوب همرده دختر گمشده
پس از انتشار کتاب دختر خوب گروهی از خوانندگان معتقد بودند فضای حاکم بر کتاب ماری کوبیکا شبیه به داستان کتاب «دختر گمشده» از «گیلیان فلین» است. کتاب «دختر گمشده» در سال 2012 منتشر شد و جزو پرفروشترین کتابهای آن سال شد، این کتاب در ایران نیز مورد توجه قرار گرفت و «آرش خیروی» آن را به فارسی ترجمه کرد.
ماری کوبیکا دربارهی این مقایسه میگوید :«به نظر من رمانهای هیجانی و تعلیقی این روزها بسیار مورد توجه هستند. برای شخص من، وقتی بخواهم چیزی بخوانم، انتخاب اول من هستند. ظاهرا مردم این دست از کتابها را میپسندند. مقایسه شدن با «دختر گمشده» فقط باعث اتفاقات خوب برای «دختر خوب» شده است. خودم بعد از اینکه «دختر خوب» منتشر شد، «دختر گمشده» را خواندم، چون مقایسههایی که بین این دو اثر انجام میشد را شنیده بودم. عاشق این کتاب شدم! این واقعاً افتخار بزرگی است که با یکی از بهترین رمانهای «گیلیان فلین» مقایسه بشوید.»
«لیزا گاردنر» نویسندهی اهل آمریکا نیز در مورد کتاب دختر خوب میگوید :«این کتاب به عنوان اولین اثر نویسنده، قطاری از حوادث پیچیده و هیجان انگیز است. طرفداران کتاب «دختر گمشده» به همان میزان از خواندن این کتاب لذت خواهند برد.» همچنین نشریهی «پابلیشرز ویکلی» در مورد مقایسه دو کتاب دختر خوب و «دختر گمشده» میگوید :«کوبیکا در اولین اثرش قدرتمند ظاهر شده است... این کتاب با دختر گمشده قابل مقایسه است.»
در بخشی از کتاب دختر خوب میخوانیم
اولین کارخلافی که انجام دادم، این بود که شخصی به نام توماس فرگوسن را پیدا کنم. قرار بود او را وادار کنم قرضی را که گرفته بود پس بدهد. آدم پولدار و عجیبی بود. نابغهی تکنولوژی بود که در دههی نود برای خودش اسم و رسمی دست و پا کرده بود. عاشق قمار کردن بود. مبلغ هنگفتی وام گرفته بود و تقریبا همهی پولی را که قرار بود با آن خانه بخرد، در قمار باخته بود. بعد پسانداز دانشگاه فرزندش را در قمار باخته بود. بعد به سراغ پساندازی رفته بود که والدین زنش برایش گذاشته بودند. زنش وقتی این موضوع را فهمید، او را تهدید کرد که ترکش میکند. او باز هم پولی دست و پا کرده و به قمارخانهای در جولیت رفته بود تا هر چه باخته، جبران کند. آن بار پول زیادی به جیب زده بود اما قرضش را پس نداد. پیدا کردن توماس فرگوسن راحت بود. یادم هست که وقتی به خانهی او در محلهی استریت ویل در شیکاگو میرفتم، دستهایم چطور میلرزید. نمیخواستم به دردسر بیفتم. زنگ در را زدم. وقتی یک دختر نوجوان لای در را باز کرد، با هل دادن در خود را وارد خانه کردم. شبی پاییزی بود و ساعت از هشت گذشته بود. به یاد دارم که هوا سرد بود. خانه تاریک بود. دختربچه شروع به جیغ زدن کرد. مادرش هم دوان دوان به آنجا آمد. وقتی من تفنگم را نشان دادم، آنها زیر یک میزکار کهنه پناه گرفتند. به زن گفتم که شوهرش را صدا کند. او طبقهی بالا مخفی شده بود. همهی اقدامات ضروری را انجام داده بودم، قطع کردن خط تلفن و بستن در پشتی خانه. راهی برای فرار نداشت. اما با این حال توماس فرگوسن آنقدر صبر کرد تا من دست و پای زن و فرزندش را بستم و با تفنگی که سر همسرش را نشانه رفته بود، همان جا ایستادم. تا اینکه بالاخره از لانه بیرون آمد. گفت که پولی ندارد. حتی یک سنت به نام خودش ندارد. اما ممکن نبود حرفش راست باشد. بیرون خانهاش یک کادیلاک شاسی بلند نو پارک شده بود که همسرش هدیه خریده بود.
مطالب مرتبط:
نقد و بررسی کتاب ده قرن عاشقی
نقد و بررسی کتاب زیر خاکی
نقد و بررسی کتاب زنان در روزگارشان
منبع: فیدیبو