معرفی رمان ایرانی اتفاق - گلی ترقی
«دموکریت»: «تمام زندگی حاصل ضرورت است و اتفاق»
زندگی همهی انسانها در هرلحظه در معرض رخداد اتفاق جدید است. اتفاقهای از پیش تعیین نشده که سبب شکست، پیروزی، جدایی، غم و از دست دادن میشوند. وقایع ناگهانی تغییر، نگرانی و دلتنگی به همراه خود میآورند و سازگاری افراد با شرایط جدید را میطلبند. «گلی ترقی»، نویسندهی داستانهای سادهی ایرانی با توجه به رخداد اتفاقها در زندگی اعم از گذر از کودکی به بزرگسالی و مهاجرت داستان بلند «اتفاق» را آفریده است. «اتفاق» جزو جدانشدنی زندگی انسانهاست که حتی در مواقعی زندگی از پیش برنامهریزیشده را بهیکباره تغییر میدهد.

درباره داستان اتفاق
کتاب «اتفاق» اثر «گلی ترقی» اولین رمان نویسنده، در سال 1389 منتشر شد. این کتاب داستان خواهر و برادری به نام «شادی» و «نادر» است که همراه خانوادهیشان کودکی را با تمام لذتهای مخصوص به خودش میگذرانند. جفت دوقلوی قصه اسیر اتفاقات زندگی میشوند و در پی مهاجرت بینشان فاصله میافتد. «نادر» در جوانی برای تحصیل به آمریکا مهاجرت میکند و «شادی» همراه خانواده میماند. این جدایی طولانیمدت زندگی آنها را دستخوش تغییرات میکند و نویسنده تأثیر اتفاقهای ناخواسته در زندگی را به تصویر میکشد. با گذشت زمان در طول این داستان شخصیت های این داستان تغییر نمی کنند و در پایانی خوش در کنار یکدیگر قرار میگیرند.
سبک نوشتاری داستان اتفاق
کتاب «اتفاق» پس از انتشار توجه بسیاری از علاقهمندان به آثار «گلی ترقی» را به خود جلب کرد؛ زیرا تا پیشازاین اثر این نویسنده به خاطرهنویسی و روایت نوستالژیها مشهور بود. او با نوشتن این اثر وارد فضای داستاننویسی شد و همین موضوع سبب شد خوانندگان آثارش این اثر را با آثار قبلیاش مقایسه کنند. نویسنده در این سبک هم از مهاجرت، که نقطهی عطف سایر داستانهایش هم هست استفاده کرده است. این نویسنده بر اساس تجربهی خودش از زندگی در کشورهای دیگر مهاجرت و تأثیراتش بر زندگی را بهخوبی نشان میدهد. او در این رمان از همان فضاسازیهای کتابهای قبلیاش استفاده کرده و بخشهایی از زندگیاش مانند زندگی در محلهی شمیران را بار دیگر تکرار کرده است. همهی این دلایل سبب شده است از این کتاب بهعنوان یک روایت ساده و گرم که با زبانی نرم و ساده نوشتهشده است یاد شود.
داستان «اتفاق» با تمام فرازوفرودهایش داستانی شیرین و دوستداشتنی است که گاهی تلخیهای زندگی در آن پررنگ میشود. «گلی ترقی» این داستان را در فرانسه نوشته است و «نشر نیلوفر» آن را منتشر کرده است. نسخهی الکترونیک آن در همین صفحه از فیدیبو برای خرید و دانلود موجود است.
درباره گلی ترقی
«گلی ترقی» نویسنده و داستاننویس ایرانی در ۱۷ مهر ۱۳۱۸ در تهران به دنیا آمد. او در خانوادهای آشنا به ادبیات کودکیاش را گذراند، پدرش مدیر مجلهی ترقی بود. او در جوانی برای تحصیلات به آمریکا مهاجرت کرد و تحصیل در رشتهی فلسفه را آغاز کرد. «ترقی» پس از اتمام تحصیلاتش به ایران بازگشت و به تدریس در دانشگاه مشغول شد. او رشتهی شناخت اساطیر و نمادهای آغازین در دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران را آموزش میداد و در دههی چهل نوشتن را بهطورجدی آغاز کرد. او اولین اثرش بانام «من هم چهگوارا هستم» را در سال 1348 منتشر کرد. این کتاب داستان مردی است که در چرخهی ناتمام روزمرگی و دلزدگی غرقشده و نویسنده با بازگو کردن این مسائل سعی در پاسخگویی به اینچنین سؤالها داشته است؛ «آیا میشود زندگی خود را تغییر داد و سرنوشت خود را ساخت؟ چرا آدمها بااینکه میدانند زندگیشان مغایر با خواستههایشان است آن را به همین صورت ادامه میدهند؟ چرا ما اغلب در انتخاب غلط خود سماجت میورزیم؟ چرا سرخود کلاه میگذاریم و به خود کلک میزنیم؟»
«گلی ترقی» در دههی پنجاه به فرانسه مهاجرت کرد و داستاننویسی را در آنجا ادامه داد. او در سال 1371 «خاطرههای پراکنده» را منتشر کرد که شامل چند داستان بههمپیوسته و بخشی از یک رمان است. ده سال پس از انتشار «خاطرههای پراکنده» نویسنده کتاب دیگری به نام «دو دنیا» در ادامهی آن نوشت. «دو دنیا» هم شامل هفت داستان است که در پاریس و تهران رخ میدهند. «ترقی» طی سالهای گذشته نویسندهی پرکاری بوده است، او مجموعه داستان «فرصت دوباره» که شامل نه داستان است را در سال 1391 منتشر کرد و پسازآن رمان برجستهی «بازگشت» را نوشت.
گلی ترقی، در سینما
«گلی ترقی» در داستانهایش زندگی مردم و جامعه را به تصویر میکشد و از زنان و دغدغههایشان میگوید. داستانهایش به زندگی حقیقی مردم جامعهی ایران نزدیک است و خواننده با شخصیتهای قصههایش همذاتپنداری میکنند. سرگشتگی و خلأ احساس تعلق ازجمله ویژگی شخصیتهای قصههای اوست که کم در جامعهی امروز ایران دیده نمیشود. داستانهای او از دل مردم جامعه بیرون آمده و توجه سینماگران را به خود جلب کرده است. «داریوش مهرجویی»، از کارگردانان به نام ایران سال 1376 بر اساس داستان «جایی دیگر» فیلم ماندگار «درخت گلابی» را ساخت. در این فیلم بهیادماندنی بازیگرانی همچون «همایون ارشادی»، «گلشیفته فراهانی» و «شهرام حقیقت دوست» ایفای نقش کردند. فیلم «بیتا» به کارگردانی «هژیر داریوش» با بازی «عزتالله انتظامی»، «پروانه معصومی» و «اکبر زنجانپور» در اوایل دههی پنجاه نیز بر اساس فیلمنامهی «گلی ترقی» ساخته شد.
«گلی ترقی» نویسندهی خوشذوق ایرانی سال 2009 موفق به دریافت «جایزهی بیتا» به دلیل فعالیتهایش درزمینهی فرهنگ و ادبیات شد. تک داستان «بزرگ بانوی روح من» از او به زبان فرانسه ترجمه و بهعنوان بهترین قصهی سال در فرانسه انتخاب شد.
در بخشی از کتاب اتفاق میخوانیم
مردم ساحل نگران بچهها بودند و سر از کار این خانواده درنمیآوردند. میدیدند پدرشان زیر سایبانی بزرگ خوابیده و مادرشان پشت به دریا سرگرم خواندن کتاب است. انگار بچههایشان را به دست مادربزرگی مهربان سپرده بودند و خیالشان راحت بود. بیبی زن خاک و زمین بود و از هول و هراس به خودش میپیچید. چشم از دوقلوها برنمیداشت. هر بار که موجی روی بچهها میغلتید، از جایش میجست، صدایشان میزد، و بااینکه از دریا وحشت داشت و شنا بلند نبود، با کفش و پیراهن توی آب میدوید.
دوقلوها، علاوه بر دلبستگی به آب و دریا، بازندگی در کوه و بیابان هم آشنا بودند. اسم رودها، درختها، و پرندههای گوناگون را میدانستند. همینطور اسم بیشتر دهکدههای شمال را. پدرشان زمینشناس بود. خاک ایران را وجببهوجب میشناخت، و با جیپ قدیمیاش به دورترین دهکورهها سفرکرده بود. هرکس چهره آفتابسوخته، پیشانیبلند، و بدن ورزیده او را میدید فکر میکرد سرکرده قبیلهای قدیمی ست. به آدمهای شهری شباهت نداشت. اما وقتی پای صحبتش مینشستند، از دانش علمی و آشناییاش با ادبیات و موسیقی تعجب میکردند. دوقلوها را، وقتی درس و مدرسه نداشتند، همراه خودش به کوه و بیابان میبرد. چادر میزدند، بدن خاکآلودشان را توی آب سرد رودخانه میشستند. ماهی میگرفتند، آتش روشن میکردند و روی زمین گرم میخوابیدند. پدرشان تا مدتها بیدار میماند و به جهان بالای سرش نگاه میکرد. رازهای آسمان را میشناخت و راه شیری و هفت ستارگان را نشان بچههایش میداد.
دوقلوها با حیرت به صحبتهای نجومی پدرشان گوش میدادند و قلبهای کوچکشان میتپید. زندگی در جوار این پدر همراه باتجربههای لذتبخش بود، همراه با حیرت و هیجان. با این پدر میشد ساعتها حرف زد، بازی کرد، کشتی گرفت، یا نیمهشب بیدارش کرد و زیر لحافش خزید.
مادرشان هم با مادرهای دیگر تفاوت داشت. با بچههایش دوست بود و تشویقشان میکرد آزاد و مستقل باشند. محال بود آنها را تنبیه یا سرزنش کند. محال بود صدایش را بلند کند یا تهدید و تحقیرشان کند.
مطالب مرتبط:
نقد و بررسی کتاب بازگشت
نویسندگان دهه هفتاد ایران
نقد و بررسی کتاب سه سکانس از پاییز
نقد و بررسی کتاب فریب
منبع: فیدیبو