نقد و بررسی کتاب هملت
وقتی صحبت از شاهکار به میان میآید، نام هملت غمنامهی جاویدان شکسپیر بلافاصله به ذهن خطور میکند. هملت یکی از عالیترین ساختههای اندیشهی بشری است. منتقدان دربارهی هملت گفتهاند که شکسپیر در خلق شخصیت هملت، همانند خالق خود، قدرت آفرینش به کار برده است و شخصیتی فناناپذیر خلق کرده که هیچگاه فراموش نمیشود.

خلاصه تراژدی هملت
هملت، شاهزادهی دانمارکی و انسانی مهربان، متواضع، مبادی آداب، شجاع و دانشمند است. او را نمیتوان فریب داد و از دروغ و ریا بهشدت نفرت دارد. تنها عیب او تردید است. او میداند به او خیانت شده و باید انتقام بگیرد، اما تردید و دودلی روح او را عذاب میدهد.
شخصیت هملت در طی داستان دچار تحول میشود. او که در ابتدای ماجرا فردی کمالجو است، پدرش را به عوان انسانی کامل و پادشاهی منصف میشناسد. مادرش «گرترود»، نمونهی یک انسان شریف، فداکار و خانوادهدوست است ولی رفتهرفته ماجراهایی اتفاق میافتد که ابعادی دیگر از زندگی را به هملت نشان میدهد. حیرت و ناباوری از مرگ پدر و ازدواج دوبارهی مادر باعث دردی جانکاه در هملت میشود. بهخصوص زمانی که هملت درمییابد عمویش «کلادیوس» با مکر و حیله به جایگاه پادشاهی رسیده است. هملت از این همه رویداد دچار سرگشتگی میشود، از همه چیز حتی دلدادهاش «اوفلیا» روی برمیگرداند و در نتیجه راه زندگی را گم میکند و نمیداند کار درست چیست. از اینجاست که آن ویژگیهای خاص هملت، شاهزادهای که شکسپیر خلق کرده است، آشکار میشود و سرنوشتاش را جاودان میکند.
هملت سناریوی بزرگی است که در آن هر شخصیت، نقشی کموبیش تراژیک و بیرحمانه را ایفا میکند.از جمله شخصیتهای داستان هملت، میتوان به «پولونیوس» پدر اوفلیا و «لایریتس» برادرش اشاره کرد که به نوعی در سیستم فساد حاکم بر جامعه بازی داده میشوند. ماجراهایی چون قتل گوندزاگا، نمایش بازیگر دوره گرد، تبعید هملت و جامی زهرالود در دوئل او از رویدادهای هیجانانگیز و خواندنی داستان هستند که هرکدام به منظور رساندن مضمونی ویژه توسط شکسپیر در داستان گنجانده شدهاند. مجموعهی این رویدادها باعث شده تا هملت با ابهام صحبت کند و منظور خود را زیر پوشش ایرادگیریها و بازی با کلمات پنهان کند. شخصیتهای دیگر منظور او را درک نمیکنند و فکر میکنند او دیوانه شده است. در حالی که هملت با چنین نقابی به تحلیل اطرافیانش میپردازد و در جریانی از اتفاقات گوناگون سعی میکند تا انتقام پدرش را بگیرد.
در بخشی از کتاب هملت، داستانهای سرگرمکنندهی شکسپیر به زبان ساده میخوانیم
یکی بود یکی نبود، غیر از خدا هیچ کس نبود. در روزگاران قدیم شاهزادهای بود نگران و اشفته به نام هملت، که در السینور در کاخی در ساحل دانمارک زندگی میکرد. ولی بیایید با هم سری به قلعه بزنیم تا ببینیم که چه خبر است: نگهبانان عصبی و مضطرب سر پستهایشان بودند. از بالای برج نگهبانی، با ترس و لرز به اطراف نگاه میکردند. ولی جز صدای هوهوی باد سرد، چیزی به گوش نمیرسید. دو شب بود چیز عجیبی میدیدند: شبحی که وقتی ساعت از نیمهشب میگذشت ناگهان ظاهر میشد و شروع به پرسه زدن میکرد. هنگامی که در اطرافشان ساعت برج شروع کرد به زدن زنگ ساعت دوازده، فهمیدند که وقت آمدن روح سرگردان است.
مطالب مرتبط:
نقد و بررسی کتاب دكابريستها
بررسی نمایشنامه در انتظار گودو نوشته ساموئل بکت
معرفی نمایشنامه سه خواهر نوشته آنتون چخوف
نقد و بررسی کتاب لاموزیکا دومین
بررسی نمایشنامه اتللو از شکسپیر
منبعک فیدیبو