معرفی رمان گور به گور نوشته ویلیام فاکنر
ذهنیت چهار فرزند خانواده بیشتر به دیوانهها شبیه است. ذهنیت مادر خانواده نیز بسیار عمیق است. او تنها شخصیت کتاب است که بیاعتقاد و بسیار بیتفاوت است به شکلی که از زندگی از اول بیحس شده و حتی معنای کلمات برای او بیگانه میشود و از قبلترها نیز انتظار مرگش را میکشید. پدر خانواده شخصی با تفکرات محدود و بسیار ساده و در عین حال کلهشق و مغرور است و فرزند ارشد خانواده نیز کل زندگیاش را در نجاری میبیند.
کتاب آنقدر یک تعهد را به رخ میکشد که در بیشتر جاها خواننده ممکن است عصبانی شود ولی از طرفی وقتی میبیند که هر یک از افراد خانواده در این راه بهترین دارایی خود را از دست دادهاند از این همدلی آنها راضی است و آن را تحسین میکنید.
برای من صحنه انتقال تابوت به طریقی شاید کفاره کشیدن بود که پر از رنج برای دیگران شد مخصوصا صحنه رد شدن از رودخانهای که پل آن خراب شده بود بسیار تاثیر گذار بود.
ترجمه این کتاب توسط استاد نجف دریابندری انجام شده است و منوچهر بدیعی نیز آن را با متن انگلیسی و ترجمه فرانسوی مطابقت داده است.
جملاتی از متن کتاب گور به گور
اشتباه از هر کسی سر میزنه ولی بدون ضرر از پسش براومدن کار هرکسی نیست. این رو به آقای تل میگم. میگم همه که نمیتونند نتیجه اشتباه خودشون رو بخورند.
راستش زندگی زنها سخته. بعضی زنها. مادر خودم هفتاد و خوردهای عمر کرد. هر روز خدا هم کار میکرد. بعد از زاییدن پسر آخرش یک روز هم ناخوش نشد، تا یک روز نگاهی به دور و بر خودش انداخت، رفت اون پیرهن خواب دانتلش رو که از چهل و پنج سال پیش هیچوقت هم تنش نمیکرد از صندوق در آورد تنش کرد، بعد رو تختخواب دراز کشید پتو رو کشید روش چشمهاش رو بست گفت: “بابا رو سپردم دست همهی شما. من خستهام.
من دیدهام بعضی از آدمها به بخت خودشون فحش میدن، حق هم دارند، چون اینها اهل معصیتاند. ولی من مستحق لعنت نیستم، چون کاری نکردهام که فحش بخورم. من مومن نیستم، گمون نکنم. ولی قلبم صافه: خودم میدونم. من هم یک کارهایی کردهام، ولی نه بهتر و نه بدتر از اونهایی که یک جور دیگر وانمود میکنند، خودم هم میدونم اوساکریم هوای منو داره، عین هوای جوجه پرستویی که از لونهاش افتاده. ولی حق نیست آدم مستحقی مثل من این جور از دست یک جاده عذاب بکشه.
مرگ پدیدهای است مربوط به بدن آدم؛ حالا میفهمم که فقط یکی از احوال روحی آدمه – اون هم احوال روحی اونهایی که کسی رو از دست دادهاند.
ادی مرا میپاد، من چشمهاش رو حس میکنم. مثل اینه که داره با چشمهاش منو هل میده. من این رو قبلا هم تو زنها دیدهام. دیدهام آدمهایی رو از اتاق بیرون میکنند که با محبت و دلسوزی اومدهاند سراغشون، اومدهاند کمکشون کنند، اون وقت به یک جونور بیقابلیتی میچسبند که هیچ وقت براشون چیزی به جز یابوی بارکش نبودهاند. اینه اون چیزی که بهش میگن عشق – عشقی که از حد فهم آدمیزاد گذشته، همون غرور، همون میل شدید به پوشوندن برهنگی نکبتی که ما با خودمون میآریم، با خودمون میبریم تو اتاق عمل، با کمال سماجت باز با خودمون میبریم زیر خاک.
پدرم همیشه میگفت که ما به این دلیل زندگی میکنیم که آماده بشیم که تا مدت درازی مرده باشیم.
وقتی کش به دنیا اومد فهمیدم کلمه مادری رو یک آدمی ساخته که به این کلمه احتیاج داشته، چون کسانی که بچه دارند عین خیالشون نیست که این کار کلمهای هم دارد یا ندارد. فهمیدم کلمه ترس رو یک آدمی ساخته که اصلا ترسی نداشته؛ غرور رو هم آدمی که اصلا غرور نداشته.
معرفی رمان گور به گور نوشته ویلیام فاکنر
منبع: کافه بوک
مطالب مرتبط:
دانلود کتاب زهیر از پائولو کوئلیو
دانلود کتاب کمدی الهی از دانته
معرفی رمان کوه پنجم اثر پائولو کوئلیو + کتاب صوتی
معرفی داستان کتاب خداحافظ گاری کوپر
معرفی کتاب هنر خوب زیستن اثر رولف دوبلی