نقد و بررسی کتاب لاموزیکا دومین
«دقیقاً بیست سال از لاموزیکا تا لاموزیکا دومین میگذرد، و کمابیش در طول تمام این سالها من این پرده دوم را میطلبیدم. بیست سال است من صداهای شکسته این پرده دوم را میشنوم، صداهایی شکستخورده از خستگی این شب بیخوابی. زن و مردی که همچنان وحشتزده در این نخستین عشق جوان باقی میمانند و گاه نویسنده سرانجام چیزی مینویسد.» این جملاتی است که مارگریت دوراس دربارهی نگارش نمایشنامهی لاموزیکا دومین گفته است، نمایشنامهای که بدون گردهی اول قابلاجرا نیست.
دربارهی کتاب لاموزیکا دومین اثر مارگریت دوراس
لاموزیکا دومین اثری است تئاتری در ادامهی لاموزیکاست که بیست سال پس از آن نوشته شد. مدتزمان این نمایشنامه یک ساعت و چهل دقیقه است که دو برابر اثر اولی است. شخصیتهای اصلی زن و مردی هستند که عشقشان پس از سالها به بنبست خورده است و حالا پس از تمام شدن همهچیز باهم حرف میزنند.
مارگریت دوراس تمام جزئیات را در این نمایشنامه نوشته است و متن نمایش پر از جزئیاتی دربارهی نورپردازی، محل نشستن تماشاگران و جای اشیاست. جوری که اگر چشمهایتان را ببندید فکر میکنید در میان تماشاگران نشستهاید و لاموزیکا دومین در جریان است.
لاموزیکا دومین در ایران هم روی صحنه رفته است. اولین بار سال 81 تینوش نظم جو و مهشاد مخبری همراه با فرانسوا کلاویه بازیگر فرانسوی این اثر را به شکل نمایشنامه خوانی اجرا کردند. 4 سال بعد نگار جواهریان این اثر را در تئاتر شهر کارگردانی کرد که مخاطبان از آن استقبال زیادی کردند.
خلاصه داستان لاموزیکا دومین
زن و شوهر در شهر اورو در هتل هستند، پس از آنکه حکم طلاقشان صادرشده است. آنها در کنار هماند و حرف میزنند، تمام شب را حرف میزنند. تکراری، عجیب، ضدونقیض اما حرف میزنند تا اینکه صبح فرامیرسد. مارگریت دوراس دربارهی پرده دوم نمایشنامهاش نوشته است: «هر دو را در یکشب تابستانی در هتل فرانسه بدون هیچ بوسهای ساعتها و ساعتها به سخن میآورم. تنها برای اینکه سخن بگویند. در نیمه نخست شب، لحنشان لحن کمدی است، لحن مشاجره. اما در نیمه دوم، به این حس ناب عشق بازگشتهاند.»
در بخشی از کتاب لاموزیکا دومین میخوانیم
زن: تو چرا من رو توی ایستگاه راهآهن نکشتی؟
مرد: نمیدونم.
فراموش کردم.
شاید فراموش کردم.
دیدمتون و فراموش کردم.
من هیچوقت هیچ کی رو نکشته بودم. کشتن رو بلد نبودم. این خودش خیلی شرطه. وقتی میخوای دستبهکار بشی، میبینی خیلی سخته...
با این اسلحه، خودم رو برای کشتن تون آماده کرده بودم. ولی وقتی دیدمتون؛ خیال کردم دیگه دوستتون ندارم. پس دیگه نیازی به کشتنتون نداشتم... کافی بود دیگه دوستتون نداشته باشم...
زن: من تو رو توی ایستگاه دیدم. وقتی از قطار پیاده شدم تو دویدی و رفتی. فرداش برگشتی خونه.
(مکث)
با هم حرفی نزدیم.
(مکث)
گاهی اوقات هم از خودم خیلی متنفرم هم از شما.
مرد: در این لحظه...
زن: آره.
(مکث)
زن: تمام این حرفها بیهوده بود... جز اينکه بعدها برامون افسردگی و دلتنگی بیاره.
مکث
مرد: دلتنگی چیز بدی نیست.
سکوت. در این سکوت مرد سیگاری روشن میکند. سیگار آخر نمایش. روز پدیدار میشود. چراغها خاموش میشوند.
مرد: برام حرف بزن.
زن برای گذراندن زمان حرف میزند.
زن: قبل از اينکه بشناسمت هیچی از شهوتی که آدم میتونه ناگهان برای یه مرد دیگه داشته باشه نمیدونستم...
دنبال حرفهایش میگردد. نشسته. در برابر تماشاچیان، آرام و مجنون.
توی هر کدوم از اونها فک میکردم چیزی از عشق ما گمشده بود و سعی میکردم با هر کدوم شون... اون حس گمشده رو دوباره پیدا کنم.
سکوت. اکنون مرد در کنار زن است.
مرد: بازهم. بازهم برام حرف بزن.
سکوت.
زن: رفتم پاریس, برای اینکه تو هم بیای دنبالم.(مکت.)
میخواستم از اونجا بهت زنگ بزنم. میخواستم ازت بخوام یه شب دیگه با من باشی, برای آخرین بار.
سکوت. به نظر میآید زمان با ضربههای یک دنگ شمرده میشود.
زن: اون دوره از زندگی مون بیشتر اوقات تو فکر مرگ بودم. از اون موقع فکر مردن توی من جا گرفت.
(مکث)
در پاریس توی سالن هتل نشسته بودم و داشتم فکر میکردم چه جوری میتونم اینرو ازت بخوام... چه جوری میتونم دوباره باهات صحبت کنم.
اون مرد وارد هتل شد. یادم نیست اون قبلش پشت بار نشسته بود یا نه ولی فکر نمیکنم. خیلی زود اومد پیش من باهام حرف زد. خیلی زود. سر میزم نشست. خیلی زود خیلی دیر شده بود.
مکث. سکوت. دنگ.
زن: ازم پرسید منتظر کسی هستم.
با هم رفتیم بیرون.
یک روز بعدازظهر بود و طبق معمول در این جور مواقع هوا آفتابی بود.
من شما رو فراموش کردم.
مطالب مرتبط:
کتاب زبان تمشک های وحشی
معرفی نمایشنامه سه خواهر نوشته آنتون چخوف
بررسی نمایشنامه در انتظار گودو نوشته ساموئل بکت
نمایشنامه در میان کاغذپارهها اثر جوردی مند
منبع: فیدیبو