معرفی رمان خارجی اشتیلر - ماکس فریش
رمان اشتیلر اثر ماکس فریش داستاننویس و نمایشنامهنویس سوییسی است که در آثار به مسئلهی هویت فردی میپردازد. او خواستار این است که فرد این آزادی را داشته باشد که در موارد معین رفتاری متفاوت با عرف رایج داشته باشد. در رمان اشتیلر نیز با مسئلهی هویت فردی روبهرو هستیم.
اشتیلر کتابی جذاب است که در عین حال خواندن آن بسیار سخت است. قسمتی از کتاب شما را به شدت درگیر میکند و قسمت دیگری از کتاب صبر زیادی از شما میطلبد. بنابراین خواندن این کتاب را به افرادی که کتابهای کمی خواندهاند و به نحوی در زمینه مطالعه رمان مبتدی هستند، پیشنهاد نمیکنیم. این کتاب مفاهیم گستردهای دارد که باید به دقت مورد توجه قرار گیرد تا بتوان حقیقت را در آن تشخیص داد.
خلاصه کتاب اشتیلر
در همان ابتدای کتاب مسئله هویت فردی مشخص است و تقریبا میتوان از داستان کتاب باخبر شد. جملات ابتدایی رمان چنین است:
من اشتیلر نیستم! – از وقتی به این زندان تحویلم دادند، زندانی که شرح آن بعدا خواهد آمد، هر روز این جمله را تکرار میکنم، قسم میخورم که راست میگویم.

داستان درمورد فردی است که شش سال مفقودالاثر بوده و حالا که در سویس دیده شده، همگان فکر میکنند او همان آناتول لودویگ اشتیلر معروف و مجسمهساز است. او را به جرم همکاری با روسها (جاسوسی) میگیرند و پس از انتقال به زوریخ زندانی میکنند. این فرد اما خود را جیمز وایت معرفی میکند و ادعا میکند آمریکایی است و به هیچ وجه اشتیلر را نمیشناسد. وایت میگوید برای سفر به سوییس آمده و هرچیزی که دیگران در مورد او فکر میکنند حقیقت ندارد.
کتاب به شکل یادداشتهای روزانه نوشته شده است و دو قسمت اصلی دارد. قسمت عمده آن را همین جیمز وایت زندانی که ادعا میکند اشتیلر نیست نوشته است و قسمت دیگری را دادستان پرونده نوشته است.
من اشتیلر شما نیستم. از جان من چه میخواهید؟ من مرد بینوا، حقیر و بیاهمیتی هستم که گذشتهای ندارد، هیچ گذشتهای. چرا اینهمه دروغ؟ فقط برای اینکه شما مرا با خلا درونیام، با حقارتم، با آنچه واقعا هستم به حال خود رها کنید؟ چون فرار ممکن نیست، و چیزی که شماها به من عرضه میکنید آزادی نیست، فرار است، فرار به یک نقش. چرا دست از سرم برنمیدارید؟ (رمان اشتیلر – صفحه ۵۰)
بله، تعدادی عکس، در ضمن خیال هم ندارم منکر شوم که میان اشتیلر گم و گور شده و من از لحاظ ظاهری شباهتهایی هست، با اینهمه من خودم را کاملا طور دیگری میبینم. (رمان اشتیلر – صفحه ۶۷)
وایت در زندان برای اثبات اینکه اشتیلر نیست شروع به نوشتن خاطرات خود از آمریکا و جاهایی که دیده است میکند. خاطراتی که هرکدام را میتوان یک داستان کوتاه تلقی کرد. در میان این خاطرات، اطرافیان او هم مشغول ثابت کردن هویت او به عنوان اشتیلر هستند، عکسهایی از گذشته به او نشان میدهند، او را به کارگاه مجسمهسازی اشتیلر میبرند، همسر اشتیلر را نزد او میآورند و…
درباره رمان اشتیلر
همانطور که اشاره شد، این رمان یک کتاب ساده برای خواندن نیست. اما همین سخت بودن کتاب قسمت جذاب آن است. رمان مخاطب را به شدت درگیر خود میکند و از او میخواهد که تصمیم بگیرد آیا این فرد با این ویژگیها جیمز وایت است یا اشتیلر؟ در هر صفحه از رمان اطلاعات جدیدی ظاهر میشود که به حل معما کمک میکند. خواننده باید این اطلاعات ریز و درشت را در نظر داشته باشد و با کنار هم قرار دادن آنها به هویت واقعی فرد پی ببرد. البته که در اینجا درباره آخر کتاب صحبت نخواهیم کرد اما وقتی به آخر کتاب میرسید دوست دارید دوباره به اول برگردید و این بار با آگاهی از این نکته که حقیقت را میدانید کتاب را بخوانید. تا ببینید متوجه ظرافتهای متن شوید.
موضوع اصلی کتاب هم جذابیت خاص خود را دارد که با فلسفه اگزیستانسیال در هم آمیخته است. تصور کنید همه شما را میشناسند اما شما خودتان را نمیشناسید. همه شما را اشتیلر صدا میزنند اما شما اشتیلر نیستید. هر کاری هم برای اثبات این موضوع میکنید در دیگران تاثیری ندارد. آیا واقعا دوستی و روابط معنایی دارند؟ اگر یک لحظه فراموشی بگیرید و یا اتفاقی رخ دهد و دیگر نخواهید خودتان باشید آنوقت باید چه رفتاری از خود نشان دهید؟ چه چیزی شما را شما میکند؟
رمان علاوه بر این مسائل که در اینجا مطرح شد موارد دیگری را هم پوشش میدهد که در نقد آخر کتاب به خوبی توضیح داده شده است اما هسته اصلی کتاب همین است و خواننده باید خود کشف کند که چه چیزی واقعیت دارد و چه چیزی دروغ است. بنابراین اگر به کتابی در مورد هویت انسان و فلسفه اگزیستانسیال علاقه دارید و همزمان آدم صبوری هم هستید خواندن این کتاب پیشنهاد میشود.
ترجمه این کتاب که توسط علی اصغر حداد انجام شده است یک ترجمه عالی و روان است اما رمان یک ترجمه دیگر هم به نام هویت گمشده دارد که از سوی انتشارات نیلوفر چاپ شده است. در نظر داشته باشید که این دو کتاب یکی هستند.
طرح روی جلد کتاب نیز به این دلیل انتخاب شده است که همسر اشتیلر رقاص باله است.
جملاتی از متن کتاب اشتیلر
- سلول من – همین حالا با کفشم آن را اندازه گرفتم – مثل همهچیز این کشور کوچک است و تمیز، طوری که از فرط نظافت مشکل میشود نفس کشید، همهچیزِ آن اندازه است و بهقاعده، و به همین دلیل تنگ و دلگیر. نه کم و نه زیاد! همهچیز این کشور به طرزی خفقانآور به قدر کفایت است. سلول را اندازه گرفتم: طول سه متر و ده، عرض دو متر و چهل، بلندی دو متر و پنجاه. یک زندان بشردوستانه که جای گله و شکایتی باقی نمیگذارد، و این عین رذالت است. نه تار عنکبوتی و نه قارچ و کپکی پای دیوارها تا با آن خشم و خروش خود را توجیه کنی. (رمان اشتیلر – صفحه ۱۷)
- انسان هرچیزی را میتواند بازگو کند، مگر زندگی واقعی خودش؛ همین امرِ غیرممکن است که محکوممان میکند آن چیزی باشیم که همراهانمان میبینند و بازمیتابانند. آنهایی که وانمود میکنند مرا میشناسند، کسانی که خود را دوست من میدانند و نمیگذارند تغییر کنم، هر معجزهای را (که نمیتوانم بازگو کنم، آن رویداد بیاننشدنی را که نمیتوانم اثبات کنم) نابود میکنند، فقط برای اینکه بگویند: «من تو را میشناسم.» (رمان اشتیلر – صفحه ۶۶)
- گردش در حیاط زندان. این حیاط چارگوش مرا به یاد راهروی صومعههای قدیمی میاندازد. کیست که گاهی هوس راهبشدن به سرش نزند! جایی در صربستان یا در پرو، فرقی نمیکند کجا. بههر حال همهجا از یک خورشید روشنا میگیرد، و اینکه فرقی نمیکند کجا، نشان آزدی به حساب میآید. (رمان اشتیلر – صفحه ۱۸۲)
مشخصات کتاب
- عنوان: اشتیلر
- نویسنده: ماکس فریش
- ترجمه: علی اصغر حداد
- انتشارات: ماهی
- تعداد صفحات: ۴۴۸
- قیمت چاپ دوم – زمستان ۱۳۸۹: ۶۸۰۰ تومان
معرفی رمان خارجی اشتیلر - ماکس فریش
منبع: کافه کتاب
مطالب مرتبط:
نگاهی به حواشی ، داستان ها و سرسخت ترین هواداران فوتبال
نمایشنامه هایی به اندازه رمان خواندنی
بهترین کتابهای سال 2018 از نگاه منتقدان گاردین
معرفی کتاب راز سایه نوشته دبی فورد
معرفی کتاب آزادی حیوانات
معرفی زوربای یونانی اثر نیکوس کازانتزاکیس