معرفی کتاب سورپرایز عشق
دوست داشتن و دوست داشته شدن حق طبیعی همهی انسانها است. همهی ما دوست داریم عشقی بزرگ و عمیق را تجریه کنیم، عشقی که برای ما بماند و مانند همهی افراد قبلی از دل ما رد نشود، بماند و همهی وجود ما را دوست داشته باشد. عدهای از ما فکر میکنیم که برای دوست داشته شدن لازم است ویژگیهای خاصی داشته باشیم، برای مثال جذابیت فیزیکی داشته باشیم، یا قد بلند و توانایی خاصی داشته باشیم. اما حقیقت چیز دیگری است. حقیقت این است که همهی ما دوست داشتنی هستیم و همهی ما لایق عشق ورزیده شدنایم. در کتاب سورپرایز عشق ماجرای یک عشق را بررسی میکنیم و میخوانیم که چطور عشق میتواند زندگی شما را تغییر دهد.
دربارهی کتاب سورپرایز عشق اثر ژان پیر مارتن
کتاب سورپرایز عشق جدید ترین رمان نوشته شده توسط ژانپیر مارتن است. این کتاب بعد از انتشار در فهرست کتابهای پرفروش قرار گرفت و در فرانسه خوانندگان و طرفداران زیادی دارد.
خلاصه داستان سورپرایز عشق
کتاب سوپرایز عشق داستان عاشقی است که در طول کتاب خاطراتی را که با معشوق خود داشته تعریف میکند....
در بخشی از کتاب سورپرایز عشق میخوانیم
«نمی تونم دوسِت داشته باشم.» اين جمله را در آغاز رابطه مان گفته بود. خیلی یکه خوردم. از حرفش برداشتی کاملا اشتباه کردم و آن را به حساب تفاوت سنی مان گذاشتم. چند روز بعد، زمانی که جرئت کردم از او بپرسم منظورش از آن حرف چه بود، تازه فهمیدم چه اشتباهی کرده بودم. همه سال هایی که تا آن زمان گذرانیده بودم، به سان خط قرمزی بود که مرا از رسیدن به اوا بازمی داشت. گمان نمی کنم اصلا چنین فکری به ذهن او نیز رسیده بود. اما برعکس، او که به خوبی از گذشته من و علاقه عجیبی که به لور داشتم آگاه بود، گمان می کرد جدایی از من برای وی ناممکن است. این گونه بود که نوعی سوءتفاهم میانمان شکل گرفت.
باید بهتر متوجه احتیاطش می شدم. همه حرکاتش نشان از این داشت که حاضر بود خودش را کاملاً در اختیار من بگذارد: وضعیت بدنش، حالت لب ها و درخشندگی صورت.
اوا رویداد شگفت زندگی من بود. زندگی ای که با او رنگ و بوبی تازه به خود می دید. البته باید اين را نیز اعتراف کنم که برای رهایی از افکارم، طوری در ذهنم جلوه می دادم انگار او مسئول همه چیزهایی بود که برای ما پیش می آمد.
نیرویی در من تنیدن گرفته بود که مقاومت دربرابرش را درحد توان خودم نمی دیدم.
با وجود این خودم را چونان خطری برای او می دانستم. اوایل آشنایی مان، برخلاف میلم، او را ترغیب کردم که زندگی خودش را بکند؛ که به رابطه با من ادامه ندهد، نمی خواستم نگهش دارم. ما در دو قاره متفاوت زندگی می کردیم و میانمان یک اقیانوس فاصله بود.
مطالب مرتبط:
معرفی کتاب تهوع - ژان پل سارتر
معرفی و بررسی کتاب همزاد
نقد و بررسی کتاب سهگانهی خاورمیانه
معرفی کتاب اعترافات
زندگینامه ملاصدرا - مردی در تبعید ابدی نوشته نادر ابراهیمى
منبع: فیدیبو