معرفی کتاب فاوست نوشته یوهان ولفگانگ فون گوت
ادبیات هر ملتی از سه بخش مهم و تأثیرگذار تشکیلشده است. شعر ، داستان و نمایشنامه این بخشها هستند. برای آشنایی با ادبیات هر ملتی لازم است هر سه بخش را موردمطالعه و بررسی قرار دهیم.
در ادبیات آلمان، گوته بدون شک درخشانترین نویسندهی کلاسیک آلمانی محسوب میشود. او با خلق کردن آثاری شاهکار نام خودش را برای همیشه در ادبیات آلمان و جهان ثبت کرده است.

چرا باید این کتاب را خواند؟
افسانهی فاوست یکی از بهترین و پرتکرارترین داستانها در تاریخ ادبیات است. داستان فردی که روحش را در قبال قدرت تقدیم به شیطان میکند. داستانی که فاوست تعریف میکند بسیار لذتبخش و خواندنی است. فاوست در زمان نگارش این کتاب قصد داشت ساختارشکنی بکند، جالب اینجاست که ایده ساختارشکنی تا قرنها بعد از گوته مطرح نشد. این اثر یکی از بهترین نمایشنامههای جهان است و تاکنون در سراسر دنیا ازجمله ایران به روی صحنه رفته است.
درباره کتاب فاوست اثر یوهان ولفگانگ گوته
نمایشنامهی فاوست، یک تراژدی دو بخشی است که بخش اول آن در سال 1790 منتشر شد و حدود چهل سال بعد یعنی در سال 1831 بخش دوم این تراژدی منتشر شد. افسانهی «فاوست» یکی از پرتکرارترین داستانها در ادبیات جهان است. افسانهای که مردی روحش را برای رسیدن به تواناییهای اَبَر انسانی به شیطان میفروشد. نخستین نویسندهای که در تاریخ ادبیات غرب، افسانهی فاوست را روی کاغذ آورد، «کریستوفر مارلو»، نمایشنامهنویس انگلیسی بود؛ مارلو نمایشنامهای به نام دکتر فاستوس را در سال 1589 نوشت.
البته حدود پنجاه سال قبل از آنکه کریستوفر مارلو نمایشنامهی دکتر فاستوس را بنویسد، ساحر،کیمیاگر و ستارهشناسی به نام «جان جُرج فاستوس» در آلمان زندگی میکرد. عدهای معتقدند که افسانه فاوست بعد از مرگ جرج فاستوس سر زبانها افتاد و چهل سال بعد از تاریخ مرگ جرج فاستوس، کریستوفر مارلو نمایشنامهاش را نوشت.
فاوستی که مارلو تصویر میکند بسیار شبیه به فاوست «گوته» است. اگرچه که در نمایشنامهی دکتر فاستوس از مارلو، دو شخصیت دیگر در طول داستان وجود دارند؛ فرشتهی خوب و فرشتهی بد. این دو شخصیت در حیاتیترین نقاط داستان وارد میشوند، یک بار زمانی که فاوست میخواهد روحش را تقدیم به شیطان کند و بار دیگر در آخر داستان که دکتر فاستوس در آستانهی جهنم قرار دارد. با حضور فرشتهی خوب در اثر مارلو، احتمال انتخاب خدا در این معامله بیشتر میشود. مارلو داستان را برای آشکار کردن تبعات زیادهخواهی به این شکل پیش میبرد.
بعد از کریستوفر مارلو، «گوته» نویسندهی مشهور آلمانی در سال 1808 قسمت اول نمایشنامهی فاوست را نوشت. داستان این نمایشنامه هم مانند داستان مارلو بود با این تفاوت که فاوستی که گوته تصویر میکند تنها دربرابر مِفیستو (شیطان) قرار میگیرد و فرشتهای برای نجات در اطرافش ندارد. گوته قسمت دوم نمایشنامهی فاوست را در سال 1831،یعنی یکسال پیش از مرگش نوشت.
خلاصه داستان فاوست
اولین صحنهی بخش اول نمایشنامهی فاوست در بهشت آغاز میشود؛ جایی که فرشتگان مشغول به عبادت پروردگار هستند. در این صحنه شیطان نخستین دیالوگهای خودش را بیان میکند. او خطاب به خداوند میگوید که جهان روبهزوال است و انسانها بسیار غیراخلاقی عمل میکنند و فساد امری طبیعی بینشان تلقی میشود. در همین لحظه شیطان با خداوند شرط میبندد که میتواند روح یکی از بهترین بندگان خدا رو دریافت کند و او را مجبور به گناه کند.
صحنهی بعدی فاوست را درحالیکه بسیار ناامید و غمگین در اتاق مطالعهاش نشسته است، تصویر میکند. فاوست فردی کیمیاگر و اندیشمند است، او معتقد است که همهی علمها را فراگرفته است و دیگر علم زمینیای وجود ندارد که او بیاموزد. در این صحنه است که مِفیستو (شیطان) بر فاوست وارد میشود.
در بخشی از کتاب فاوست میخوانیم
پستویی تنگ با طاقیهایی بلند. عبوس و قرونوسطایی. فاست بیقرار بر صندلی پای میزتحریرش
فاوست: وه که فلسفه و حقوق و پزشکی - و هیهات که الهیات را هم - تا آخر خواندهام. ولی از همهی این تلاش سوزانام طرفی جز این نبستهام من بینوای ابله که در این کنج نشستهام و سرسوزنی داناتر از آن نیستم که پیشتر بودم. عنوان دکتری و حتی استادی را یدک میکشم و بیش از ده سال است که در هر راه و بیراه شاگردانم را سرمی دوانم و میبینم هیچ از ما برنمیآید که به دانشی برسیم. پس قلبام از این درد میسوزد. البته از همهی خودپسندان مسخرهای چون شیخ و دکتر و میرزا بنویس و واعظ فهمیدهترم. وانگهی نه دغدغهی وجدان دارم، نه وسوسهی شک؛ نه حتی ترس از دوزخ و شیطان هم. بهجایش هرآن شادی از کفام رفته است. هیچ به خود گمان نمیبندم که چیزی درست و راست میدانم. هیچ به خود گمان نمیبندم که میتوانم درسی بیاموزم. انسانها را اصلاح کنم و به راه درست درآورم. نه نیز مال و منالیم هست، نه نامی و نه ذرهای از شکوه زمین. دل سگ هم از چنین زندگیای سیر میشود. برای همین تن به جادو دادهام مگر که با تکیه به نیروی ارواح و اوراد. راهی به رازی بیابم. و لازم نباشد زیر عرق زور و زحمت نکتهپرداز دانشی باشم که چیزی از آن سر درنمیآورم. میخواهم دریابم چیست که جهان را در هستهی آن به هم پیوند میدهد. میخواهم بهجای زیر و بالا کردن در لفظ و لغت، به باریکبینی در نیروی کارساز هر دانه و نطفه بپردازم.
مطالب مرتبط:
معرفی رمان رنجهای ورتر جوان
کتاب شایو از اوسامو دازای
بررسی رمان خارجی کتاب شایو
معرفی کتاب ، سقراط ، شبح اپرا ، ننه دلاور
رمان عاشقانه هایی که همه باید بخوانند
منبع: فیدیبو