آشنایی با کتاب آنتیگون
اسطورههای یونان باستان بخش غنیای از ادبیات اروپا هستند. اسطورههایی با بیش از دو هزار سال قدمت که داستانهایی شگفتآور دارند. دغدغههای انسان عصر مدرن و درگیریهای تاریخی و اجتماعیاش باعث شد بسیاری از این اسطورهها به شکل امروزی و جدید از میان آثار شاعران و نویسندگان قرنهای اخیر سر دربیاورند. آنتیگون یکی از اسطورههای یونان است که سوفوکل 5 قرن پیش از میلاد نوشته است. در قرن بیستم آنتیگون چهار بار بازآفرینی شد و رنگ قرن بیستم و بهخصوص جنگ جهانی و قساوت بشر در حق همنوعش به آن آمیخته شد. یکی از زیباترین بازآفرینیهای آنتیگون، نمایشنامهای است که ژان آنوی در اوج جنگ نوشت و چشمهای زیادی را خیره کرد. نمایشنامهای که هرکس میتواند با دید خود آن را ببیند، میتواند آن را به زمانهاش ربط دهد و یا آن را با دیدی فرا تاریخی نگاه کند. نمایشنامهای که قطعاً بیش از یک تئاتر معمولی است.
درباره کتاب آنتیگون اثر ژان آنوی
نمایشنامهی آنتیگون که بازآفرینی یک نمایشنامهی بسیار قدیمی اثر سوفوکل یونانی است اولین بار سال 1942 نوشته شد. آن زمان و در بحبوحهی جنگ جهان نازیها اجازه ندادند این نمایشنامه روی صحنه برود. دو سال گذشت تا امکان اجرای این نمایشنامه در پاریس به وجود آمد و پسازآن طی چند سال در سراسر اروپا روی صحنه رفت. در پس گفتار ترجمهی این نمایشنامه آمده است: «بسیاری بر این باورند که آنوی شخصیت آنتینگون را بر الگوی رزمندگان فرانسوی درون سرزمین اشغالی آفریده است و بهخصوص از پل کولت الهام گرفته است این کولت جوانی بود که به هیچ گروه و دستهای در نهضت مقاومت وابسته نبود. او در ماه اوت 1942 به نشستی که همدستان نازیها برگزار کرده بودند حمله کرد و پیر لاوال و مارسل ده آ را زخمی کرد. کنش او قهرمانانه و پوچ بود.»
در پایان ترجمهای که در دست دارید نی مقایسهای از آنتیگون قرن بیستمی آنوی با اثر سوفوکل آمده است و همچنین این نمایشنامه از حیث محتوایی ونیز زمان نگارش که برابر با اشغال فرانسه در جنگ جهانی دوم است، بررسیشده است. آنچه واضح است آنتیگون یک نمایشنامهی معمولی نیست و شاید باید گفت این درامی دربارهی وضعیت بشر است.
نقدها و نظرات درباره آنتیگون
نمایشنامهی آنتیگون هنگامیکه به روی صحنه رفت نقدها و نظرات زیادی را برانگیخت. این نمایشنامه نقدهای مثبتی گرفت اما در کنار آن بعضی افراد هم ایرادهایی را به آن وارد دانستند. ازجمله منتقدان جدی این تئاتر «رولاند پورنال» بود که انتقادش را به این شکل مطرح کرد: «انتقادی که من بر آقای ژان آنوی وارد میدانم، پیش از هر چیز متوجه ذهنیت حاکم بر اثر ایشان [آنتیگون] است. من او را متهم میکنم که معنای درام را مغشوش کرده است، هیجانات درونی اهالی تِب را تحریف کرده است و آشکارا هرآن چه را که طبیعت بزرگ میدارد، کوچک شمرده است… آقای ژان آنوی اخلاقیاتی مشکوک را ترویج میکند. من بسیار با حرارت از ایشان حرف میزنم، چون نوشتههای آقای ژان آنوی موردتوجه اهالی تئاتر است»
ژرژ پیلمان منتقد فرانسوی نظر متفاوتی دارد، او آنتیگون را شاهکار میداند و نظرش را چنین بیان کرده است: «آنتیگون شاهکاری حقیقی است. مدتها بود که محافل تئاتر فرانسه با نمایشی سراسر تراژیک تکان نخورده بود… آنتیگون سرگذشت تراژیک کسانی است که شجاعانه مرگ را میپذیرند و نیز کسانی که شجاعت خود را صرف فهم این معنی میکنند که چه زمانی زندگی اعتبار و امید خود را ازدستداده است.»
خلاصه داستان آنتیگون
آنتیگون یکی از نمایشنامههای سهگانهای است که سرگذشت ادیپ شاه، شاه شهر تِب را روایت میکند. ادیپ کسی است که پدرش را کشته و با مادرش ازدواجکرده است. او از این ازدواج چهار فرزند دارد که یکی از آنها دختری به نام آنتیگون است. ادیپ شاه پس از سالها پادشاهی به خشم خدایان گرفتار میشود و طاعون تب را فرامیگیرد. ادیپ دیوانه میشود و خودش را کور میکند و در نهایت میمیرد و پسرانش بر سر قدرت باهم میجنگند. آنوی روایتی امروزی از این اسطورهها را در نمایشنامهاش ارائه میدهد.
در بخشی از کتاب آنتیگون میخوانیم
نگهبان: دستای کثیف شون؟ دخترخانم. میتونین یه کم مودب باشین... من خودم موّدبم.
آنتیگون: بهشون بگو ولم کنن. من دختر اودیپم. من آنتیگونم. فرار نمیکنم.
نگهبان: آره، دختر اودیپ! روسپیهایی هم که گشتای شبونه جمعشون میکنن، میگن که همدم رئیس پلیس شهرن!
نگهبانان میخندند.
آنتیگون: حاضرم بمیرم ولی اینا بهم دست نزنن.
نگهبان: بگو ببینم، جسدها چی، خاک چی، نمیترسی به اونها دست بزنی؟ میگی «دستای کثیفشون» یه نگاه به دستای خودت بنداز.
آنتیگون با لبخندی به دستهای خود که بر آنها دست بندزدهاند نگاه میکند. دستهایش پر از خاک است.
نگهبان: بیلچهت رو ازت گرفته بودن؟ مجبور شدی بار دوم با ناخنهات این کار رو بکنی؟ عجب آدم جسوری! یه لحظه سرم رو برمیگردونم و ازت یه ذره توتون میخوام. همون موقعی که اونا رو میذارم تو دهنم. همون وقتی که دارم بابت توتون تشکر میکنم، اون داشت مثل یه بچه کفتار زمین رو میخراشید. تو روز روشن! تازه وقتی داشتم بازداشتش میکردم، این پتیاره دستوپا میزد و میخواست از سر و روم بره بالا! داد میزد و میگفت که بذارم کارش رو تموم کنه... عجب دیوونهای!
نگهبان دوم: یه دفعه، من هم یکی دیگه از این دیوونهها رو دستگیر کردم. داشت ماتحتش رو نشون مردم میداد.
نگهبان: بودوس، بگو ببینم اگه بخوایم سه نفری یه سور اساسی بدیم. بریم کجا جشن بگیریم؟
نگهبان دوم: بریم رستوران توردو شراب قرمزش خوشمزهاس.
نگهبان سوم: یکشنبه تعطیله. زنهامون رو ببریم؟
نگهبان: نه بابا ما بین خودمون شوخی زیاد داریم... اگه زنا باشن پشت سرمون حرف درمیآرن. غیر از اون بچههامون هم شاششون می گیره. بودوس، بگو ببینم یک ساعت پیش فکرش رو میکردی که ما اين قدر میل به شوخی داشته باشیم؟
نگهبان دوم: شایدم بهمون پاداش بدن.
نگهبان: اگر قضیه مهم باشه، ممکنه.
نگهبان سوم: فلانشار از گروهان سوم وقتی ماه قبل عامل آتشسوزی رو دستگیر کرد، حقوقش دو برابر شد.
نگهبان دوم: جدی میگی؟ اگه حقوقمون دو برابر بشه من میگم به جای رستوران توردو بریم میخونه قصرعرب.
نگهبان: برای مشروب خوردن؟ خل نشدی؟ تو قصرعرب هر بطری رو دو برابر قیمتش بهت میاندازن. برای
خوشگذرونی، باشه میریم. گوش کنین چی میگم: اول میریم توردو حسابی کلهمون رو گرم میکنیم...
مطالب مرتبط:
معرفی کتاب سفر به مرکز زمین
معرفی رمان دور دنیا در 80 روز
معرفی کتاب رهآورد هند - صادق هدایت - برگردان هفت متن پهلوی به فارسی
معرفی کتاب عاشقانهها اثر ویکتور هوگو
معرفی کتاب نوادگان خورشید - آلبر کامو
منبع: فیدیبو