نقد و بررسی کتاب هرس
جنگ در هر کشوری، یک تراژدی بیحد و مرز است. اتفاقی که آسیبهای جبران ناپذیرش چه در طول وقوع آن و چه سالها پس از پایانش ادامه دارد؛ صدماتی سنگین بر روح و جسم انسان که حقیقی بودن آن روشن است و نیازی به اغراق ندارد. میتوان ردپای جنگ را در بسیاری از آثار ادبی و هنری دید. آثاری که بعضا به خروجیهای تاملبرانگیز و تاثیرگذاری تبدیل شدهاند. مرعشی در دومین کتاب خود هرس، شرایط پس از جنگ در جنوب ایران و تاثیر این رخداد بر زنان و مردانِ بازمانده را به روشنی شرح داده است.
هرس؛ روایتی متفاوت از جنگ ایران و عراق
هرس روایتی از دل جنگ ایران و عراق در جنوب ایران است. جایی که بیشترین آسیبها را در طول هشت سال جنگ متحمل شد و فجایعی ماندگار برای مردمان این شهرها بهجا گذاشت. روایتی پرکشش و رازآلود که اندوه و سنگینی بار زندگیِ پس از جنگ را از زبان سومشخص بیان میکند. نسیم مرعشی بدون قضاوت و تایید شخصیتهای داستانش شرایط زندگی در جنگ و تاثیر روانی پس از آن را به خوبی به تصویر میکشد. قهرمان داستان از دید بعضی نوال است و از دید بعضی دیگر رسول. نوال همسر رسول و مادر فرزندانشان، خانه را رها کرده و به مکانی دورافتاده میرود تا بتواند از هر آنچه گذرانده رها شود. این رهایی در ذهن مخاطب شکلهای متفاوتی دارد؛ فرار از سختیها و مشکلات یا پیدا کردن راهی برای ادامهی حیات و یا یافتن هویت خود و معنای زندگی. هرکدام از اینها که باشد، نه راوی و نه مخاطب هیچ قضاوت و حکمی دربارهی نوالِ غمگین و دلشکسته صادر نمیکنند. همسرش رسول که پابهپای او سختیهای جنگ را از سر گذرانده است را هم نمیتوان قضاوت کرد؛ چرا که زخمهای بزرگی مثل تجربهی جنگ و از دست دادن در هرکسی به شکلی سر باز میکند. نوال و رسول مواجهههایی متفاوت از هم با رنجهای برآمده از دل جنگ دارند و هر یک به دنبال راهی برای التیام زخمهایشان هستند اما چالش داستان از جایی آغاز میشود که مسیر بهبود برای هر کدام از دیگری جداست.
نظر منتقدان درباره هرس
هرس داستان عشق به همسر و فرزند و تاثیر فقدان عزیزان بر روح و روان آدمهاست. «مسعود بربر»، نویسنده و پژوهشگر ایرانی در نشستهای داستانخوانی دوشنبههایش دربارهی این اثر مرعشی گفته است: «اغلب وقتی نخستین اثر یک نویسنده تازه کار با استقبال رو به رو میشود، دو خطر وجود دارد؛ یکی آنکه نویسنده محافظهکاری در پیش بگیرد و همان سبک را ادامه دهد تا موفقیتش را تضمین شده تصور کند و دیگری هم اینکه نویسنده از سرنوشت آثار بعدی بیمناک باشد و دائم درگیری ذهنیاش این باشد که نکند اثر دوم به اندازه اثر قبلی خوب و موفق نباشد و همین موضوع باعث شود نویسنده در نوشتن محتاط شود. خوشبختانه هیچ از این دو اتفاق در اثر دوم نسیم مرعشی رخ نداده و هرس علیرغم آنکه نسبت به «پاییز فصل آخر سال است» تجربهای کاملاً متفاوت به شمار میرود، اما با موفقیت هم رو به رو شده است.»
درباره نسیم مرعشی؛ نویسنده تحسینشده هرس
نسیم مرعشی روزنامهنگار، نویسنده و فیلمنامه نویس است. در سال ۱۳۶۲ به دنیا آمد. کودکی و نوجوانی را در اهواز گذراند. در آن دوران جز جنگ و محرومیت چیز دیگری در مناطق جنوبی ایران نبود. همین روزگار پرتلاطم دههی شصت بر روحیهی او مانند بسیاری از همنسلانش بسیار تاثیرگذار بود. او در دانشگاه علم و صنعت مهندسی مکانیک خواند اما هیچ وقت در این حوزه فعالیت حرفهای نداشت. در سال ۱۳۸۵ در هفتهنامهی «همشهری جوان» روزنامهنگاری را آغاز کرد. هفتهنامهای که در دوران خود محبوب و پرتیراژ بود و بسیاری از اعضای تحریریهاش امروز نویسندگانی مطرح هستند.
مرعشی پس از مدتی به نویسندگی روی آورد و اولین داستانش به نام «سنگر» را منتشر کرد. این داستان کوتاه که در مجموعه کتاب «پرسه در حوالی من» منتشر شد با الهام از دوران جنگزدگی و حضور مردم در پناهگاهها نوشته شد.
اولین رمان مرعشی در سال ۱۳۹۳ با نام «پاییز فصل آخر سال است» منتشر شد. کتابی پرمخاطب که به سرعت به چاپهای بعدی رسید و تاکنون بیش از ۳۰ نوبت تجدید چاپ شدهاست. این کتاب جایزهی ادبی جلال آلاحمد را دریافت کرد. محبوبیت غیرقابل پیشبینی اولین کتاب مرعشی نزد مخاطبین و منتقدین، کار را برای او سخت کرد و نگاهها متمرکز بر کار بعدی او شد.
هرس نام رمان بعدی نسیم مرعشی است. کتابی که بیتردید به لحاظ ادبی، ساختاری و محتوا یک پله از اثر اول او بالاتر است. هرس روایت زندگی «نوال» و «رسول» زوجی جنگزده است که اولین فرزندشان را در اوایل جنگ در خرمشهر از دست داده و به اهواز پناه آوردهاند. مواجههی متفاوت این دو نفر با آنچه پشت سر گذاشتهاند خط اصلی داستان را تشکیل میدهد. او با انتشار این کتاب جایگاه خود را در میان نویسندگان صاحب سبک معاصر تثبیت کرد.
سبک نوشتاری نسیم مرعشی؛ زنان و جنگ
مرعشی روان و بیتکلف مینویسد. موضوعات ماورایی و پیچیده را انتخاب نمیکند. او از جوانان دههی پر مخاطرهی شصت است. از نزدیک در جنوب جنگ را دیده و با بحرانهای پس از آن دست و پنجه نرم کردهاست. تا به امروز سعی کرده تاثیرات این دوران را به صورت مستقیم و غیرمستقیم بر همنسلانش را با همان زبان روان خود به رشتهی تحریر درآورد. همین مسئله باعث شده است مخاطبینش که غالبا همنسل او هستند با آثار مرعشی همذات پنداری کنند. هرچند شخصیت محوری «پاییز فصل آخر سال است» و «هرس» زنان بودهاند اما آنچه از مصاحبههایش برداشت میشود این است که نمیخواهد همیشه منحصرا به زنان بپردازد و از دغدغههای آنان بگوید. میخواهد از زندگی و مواجهههای متفاوت انسانها با آن حرف بزند، مرد یا زن بودنش نقش مهمی ندارد.
او علاوه بر نویسندگی، در سال ۱۳۹۴ به همراه «مرتضی فرشباف» فیلمنامهی فیلم سینمایی «بهمن» را نوشت و مهارتهایش را در این حوزه نیز محک زد. نسیم مرعشی در زندگی حرفهای خود در ابتدای راه است و راه طولانی را در پیش دارد. اما او مطمئن و آرام کارش را پیش میبرد و درگیر حواشی نمیشود. این مهارت قطعا به او کمک خواهد کرد تا موفقتر از پیش حرکت کند.
در بخشی از هرس میخوانیم
رسول بهاش گفته بود دیگر وقتش است که تمامش کند چون دیگر جنگ تمام شده. دارد سه سال میشود که تمام شده و معلوم است که دیگر شروع نمیشود. گفته بود که اگر درست نگاه کند میبیند این همه مرد توی خیابانهاست. گفته بود بعضیها هم مردهاند، قبول، اما دیگر که نمیمیرند. تازه حالا این همه اسیر آزاد شده و هی دارد آزاد میشود و مردهایی که از شهر رفتهاند دارند برمیگردند و پسرها هم همینجور پشت هم به دنیا میآیند. گفته بود اگر باور نمیکند بلند شود برود بیمارستان و پسرها را ببیند که دارند به دنیا میآیند. اما نوال هرچه نگاه میکرد مرد نمیدید توی خیابان. فقط زن میدید. زنِ عبا به سر، زنِ مانتویی، زنِ روسری قرمز، زنِ روسری آبی، کوتاه، بلند، چاق، لاغر. ده سال بود که نوال توی خیابانهای اهواز مرد نمیدید؛ غیر از رسول که مانده بود. و نوال سالها بعد که رسول را برای نبودنش در آن روز نحس بخشیده بود، فهمیده بود چه خوب شد که رسول رفت اهواز برای مصاحبه و نماند خرمشهر و نمرد. نوال شبهایی که بیخواب میشد، شبهای زیادی که بیخواب میشد، گوسفندها را نمیشمرد تا خوابش ببرد، مردهای مُردهی خرمشهر را میشمرد. از کس و کار خودش شروع میکرد، از پسرش و آقاش و پسرعاموهاش که قبل از پسرش و آقاش طوری مُرده بودند که هیچ تکهی درشتی ازشان نمانده بود، بعد میرسید به همسایهها، بعد همبازیهای بچگی، بعد همشهریها، بعد آنهایی که در تلویزیون و حجلههای سر خیابانها و روی سنگ قبرهای جنتآباد دیده بود و اسمها و صورتهاشان یادش نرفته بود و رسول سپرده بود اسم هیچکدام را هیچوقت نیاورد.
زن لاغر پشت شیشهی آزمایشگاه جواب را از جعبه برداشت و روی صندلیاش چرخید. وقتی چرخید نوال نصفهی دیگر صورتش را دید که ماه گرفته بودش. تکهی سرخ از گوشهی چشم راست شروع میشد و با کنارههای نامنظم میآمد پایین و کل دهان را میگرفت. زن برگه را باز کرد و بست و به نوال گفت مثبت است. نوال جواب را گرفت و هرچه توی خودش گشت نفهمید خوشحال است یا ناراحت. رسول گفته بود پسرها دارند به دنیا میآیند. همین دیشب گفته بود. همین دیشب که نوال برای بار هزارم گفته بود از اهواز بروند شهری که مرد داشته باشد. بعد از این همه سال که اصرار کرده بود بروند خرمشهر را ببینند و رسول گفته بود نه، دیگر بند نمیکرد به برگشتن به خرمشهر. میگفت بروند شیراز، اصفهان، تهران، هر شهر دیگری که مرد داشته باشد. میگفت وقتی باز جنگ بشود باید کسی باشد که شهر را نگه دارد.
مطالب مرتبط:
معرفی کتاب پدرو پارامو اثر خوان رولفو
ایرانیان این روز ها کدام کتاب ها را می خوانند؟
کتاب های پیشنهادی پاییز 98
پروفروشترین کتاب های دهه 90 ایران
منبع: فیدیبو