نقد و بررسی کتاب حکایت دولت و فرزانگی
آیا افراد موفق نسبت به کسانی که تنها در فکر موفقیت هستند، بیشتر تلاش میکنند؟ آیا این افراد باهوشتر، خوششانستر و شجاعترند؟ آیا موفقیت در زمینهی اقتصادی برای ما شادی به همراه میآورد؟ اگر شما هم جزء افرادی هستید که به دنبال تغییر در نگرش و دستیابی به اهداف بزرگی مثل کسب ثروت در زندگیتان هستید؛ کتاب حکایت دولت و فرزانگی یکی از بهترین کتابها در حوزه موفقیت و روانشناسی ثروت است. کتاب در قالب داستان و با لحنی سرگرم کننده، راهکارها و اصول کاربردی موفقیت را در کسب ثروت به خوانندگان ارائه میدهد.
خلاصه کتاب حکایت دولت و فرزانگی
این کتاب همانطور که از نام آن مشخص است در غالب حکایتهایی زیبا و تامل برانگیز روایت شده است. حکایت دولت و فرزانگی، داستان جوان 32 سالهای است که از شغل فعلیاش خسته و بیزار شده است و به دنبال راهی میگردد تا درآمد خود را افزایش دهد اما در این مسیر با مشکلاتی مواجه میشود. او نزد عموی ثروتمندش میرود و از او پول میخواهد اما عمویش از دادن پول به او خودداری میکند و به جای این کار جوان را به شهری دور افتاده که باغبانی سالمند به نام «آنی» در آن زندگی میکند، میفرستد.
در ادامهی داستان، جوان با پیرمردی باهوش و میلیونر آشنا میشود. پیرمرد درسها و نکاتی را به جوان میآموزد تا او با ذهنیت یک فرد میلیونر آشنا شود. این 15 حکایت خواندنی و آموزنده که در کتاب برای پسر جوان آماده شده است، شامل بخشهایی مثل حكايت به حبس افتادن جوان، حكايت آموزش ايمان، حكايت آموزش تمركز بر هدف، حکایت ارزش تصویر از خود و حكايت كشف نفوذ كلام است. در واقع نویسنده به شکل داستانی نکات مختلف روانشناسی و ثروت را با زبانی ساده و تاثیرگذار به مخاطب خود ارائه میکند.
مارک فیشر در کتاب حکایت دولت و فرزانگی به زبان ساده این مسیر را به خواننده خود نشان میدهد که برای موفق و ثروتمند شدن اول از هرچیز باید آرزوهایت را بشناسی و بعد از طریق فرصتهای پیش رویت آنها را به هدف زندگیات تبدیل کنی. در انتهای کتاب، چند سال از این ماجرا گذشته است و جوان داستان، با به کارگیری رهنمودهای مرد پیر حالا به یک فرد موفق و ثروتمند تبدیل شده است. دو کتاب «راه و رسم میلیونرها» و «معبد میلیونرها» از همین نویسنده، به نوعی ادامه کتاب حکایت دولت و فرزانگی هستند.
چرا باید کتاب حکایت دولت و فرزانگی را بخوانیم
یکی از دلایلی که باعث برتری این کتاب نسبت به سایر آثار روانشناسی شده است روایت داستانی آن است که نکات مختلف را با زبانی ساده و تاثیرگذار به مخاطب بیان میکند. مطالعهی حکایت دولت و فرزانگی انگیزهی لازم برای تغییر در قسمتهایی از زندگیتان را به شما میدهد و متوجهتان میکند که چه زمانی و به چه دلیل از پیشرفتتان جلوگیری کردهاید.
این کتاب در سایت آمازون امتیاز بالایی کسب کرده است. کتاب حکایت دولت و فرزانگی اثر مارک فیشر تا چندین سال در فهرست پرفروشترین کتابهای آمریکا و دنیا قرار داشته است به طوری که تنها در ایالات متحده صد و پنجاه هزار نسخه از این کتاب به فروش رسیده است. همچنین این اثر به بیست و یک زبان مختلف ترجمه شده است. در کتاب، نویسنده به راهکارهای ضروری مثل جسارت، تعیین دیدگاه و استفاده درست از قدرت بیحد و اندازهی ذهن اشاره میکند. بنابراین پیشنهاد میشود موقع خواندن این کتاب آموزنده یک قلم و کاغذ کنارتان بگذارید تا از نکات و مطالب موثر آن یادداشتبرداری کنید و در صورت لزوم آنها را با خود مرور کنید. حتی خواندن دوباره و چندباره این کتاب هم ارزشمند است و برایتان لذتبخش خواهد بود. در این کتاب مفاهیم مهم و کاربردی وجود دارد که شما را به ثروت واقعی نزدیک میکند.
در بخشهایی از کتاب حکایت دولت و فرزانگی میخوانیم
دولتمند آنی به شاگرد جوان گفت: «برای کمک و پشتیبانی از تو، قاعدهی کلی دیگری نیز به تو میدهم. در سراسر زندگیات از آن بهرههای عظیم خواهی برد. از درون و بیرون، تو را متحول خواهد کرد. در واقع، تو را قادر خواهد ساخت تا دولت راستین را کسب کنی؛ دولت راستین، تنها به دست آوردن داراییهای مادی نیست. دولت راستین بسیار وسیعتر از آن است. قاعده مالیات خواهد گذاشت که به هدفهای مالیات و حتی به بیش از آن برسی. اما مادامی که دولت را میجویی، هرگز از این واقعیت چشم برندار که اگر شادمانی و نیکبختی را از دست بدهی، همه چیز را از دست خواهی داد. دویدن از پی پول به آسانی میتواند به وسواس بدل شود و نگذارد که از زندگی کام بجویی. و همان گونه که گفتهاند: چه سود اگر آدمی همه جهان را به دست آورد، اما روح را از دست بدهد؟ پول خادمی بیهمتا، اما اربابی مستبد است. آیا منظورتان این است که دولت و نیکبختی نمیتوانند با هم وجود داشته باشند؟ ابدا. اما باید بسیار هشیار باشی تا چشماندازت را از دست ندهی. جان. د. کفلر، یکی از بزرگترین دولتمندان جهان، چنان در اشتغال ذهنی و سنگینی نگرانیهایش خرد شد که در پنجاه سالگی، پیرمردی کوچک بود. معدهاش چنان ناراحت بود که تنها چیزی که میتوانست بخورد نان و شیر بود. مدام میترسید که پولش را از دست بدهد و اطرافیانش به او خیانت کنند. پول اربابش شده بود. دیگر نمیتوانست از پول کام بجوید. در واقع، از یک منشی سادهی اداره که میتواند از غذایش لذت ببرد نیز فقیرتر بود.» جوان گفت: «ثروت را جلوی چشمم میآورید و آنگاه مرا میهراسانید؟» دولتمند گفت: «اگرچه نیتم این نیست، و قاعدهایی که هم اکنون به تو خواهم داد یاریات خواهد کرد تا از تلهیی که بسیاری از جویندگان دولت به دامش افتادهاند برحذر بمانی. اشخاصی که هنوز اساسا فقیرند، بیرحمانه کار میکنند تا به هدفهایشان برسند. نخستین پولی که به دست میآورند، انگشت بر ژرفترین جاهطلبیشان میگذارد، و سبب میشود که مشتاقتر و مشتاقتر شوند. آنگاه که ثروت هنگفت به دست میآورند، شروع میکنند به ترس از دست دادن آن.»
مطالب مرتبط:
نقد و بررسی کتاب جستارهایی در باب عشق
نقد و بررسی کتاب پروژه شادی
نقد و بررسی کتاب هفت قانون معنوی موفقیت
منبع: فیدیبو