نقد و بررسی کتاب جنایت و مکافات
در طول تاریخ رهبران و سیاستمداران همیشه بر سر یک سوال با یکدیگر به مشکل برمیخوردند. آیا هدف وسیله را توجیه میکند؟ عدهای بر این باورند که هدف آرمانی ارزش قربانی شدن و قربانی کردن را دارد اما عدهای دیگر ترجیح میدهند که جنبهی انسانی را در اولویت قرار بدهند و اجازه ندهند که سربازانشان در جنگ کشته بشوند. دغدغهی رسیدن به پاسخ درست این سوال سبب شده که یکی از بزرگترین آثار ادبیات روسیه خلق شود. فئودور داستایفسکی کتاب جنایت و مکافات را در تلاش برای رسیدن به پاسخ این سوال نوشته است.
![نقد و بررسی کتاب جنایت و مکافات](/sites/default/files/user/51399/crime_and_punishment_audiobook_1.jpg)
دربارهی کتاب جنایت و مکافات اثر فئودور داستایفسکی
رمان جنایت و مکافات نوشتهی فئودور داستایفسکی است. این کتاب برای نخستین بار در سال 1866 در مجلهی Russian Messenger و در طول دوازده ماه منتشر شد و بعد به صورت جداگانه وارد بازار کتاب شد. داستایوفسکی در سال 1859 در نامهای خطاب به برادرانش، توضیح داد طرح اولیهی داستان جنایت و مکافات را در زندان نوشته بود و آن را «اقرارنامهیی به شکل رمان» نامید.
خلاصه داستان جنایت و مکافات
شخصیت اصلی کتاب جنایت و مکافات فردی به نام راسکلینکف است. داستان از زبان او روایت میشود، و افکار راسکلنیکف را در برابر ما قرار میدهد و ما تلاش راسکلنیکف برای برتر نشان دادن خودش را میبینیم.
راسکلنیکف جوانی دانشجو و بسیار فقیر و کنجکاو است. شخصیتی که گفتوگوی درونیبسیاز زیادی با خود دارد و همیشه کلمههایی را زیر لب زمزمه میکند و سالهاست از فقر زیاد و طلبکارانش در عذاب است.
رازومیخین، تنها دوست راسکلنیکف، دربارهی خصوصیات و ویژگیهای اخلاقی دوستش میگوید:« عبوس و گرفته و مغرور و متکبر است. در این اواخر و شاید هم خیلی از پیش بدگمان و مالیخولیایی شده است. بزرگوار و مهربان است، دوست ندارد احساسات خود را بیان کند. حاضر است زودتر سنگدلی خود را بنماید، تا، با سخن، احساسات قلبی خویش را ابراز دارد. گاهی هم هیچ مالیخولیایی نیست – بلکه فقط سرد و تا حدی غیرانسانی و بیاحساسات میشود و براستی چنان است که گویی در او دو خوی متضاد بهترتیب جای یکدیگر را میگیرند. گاهی بینهایت کمحرف است! هیچ وقت فرصت ندارد. همه مزاحمش هستند. اما خودش دراز میکشد و کاری نمیکند. هیچ بذلهگو نیست ولی نه بهدلیل آنکه کلمات تند پرمعنی در چنتهاش کم است، بلکه گویی فرصتی برای این گونه کارهای بیهوده ندارد. وقتی با او صحبت میکنند، تا به آخر به گفتههای طرف گوش نمیدهد. هرگز به آن چیزی که جلب توجه همه را میکند، توجهی ندارد. خیلی برای خود ارزش قائل است و البته بیحق هم نیست.»
در بخشی از کتاب جنایت و مکافات میخوانیم
دفتردار نگاهی به سر تا پای او انداخت، گر چه بی هیچ کنجکاوی خاصی. سر و وضعی عجیب ژولیده و نامرتب داشت، با نگاهی خیره و بی حرکت.
راسکلنیکف فکر کرد: «از قیافه اش که چیزی دستگیرم نشد، مثل این که همه چیز برایش علی السویه است.»
دفتردار با انگشت اتاق آخر را نشان داد و گفت: «برو آن اتاق پیش سردفتر.»
به آن اتاق رفت (که از روی ترتیب، چهارمی بود). اتاق کوچکی بود پراز مراجعینی که سر و وضعشان بهتر از آدم های اتاق های دیگر نبود. بین آنها دو نفر خانم بود. یکیش که لباس عزای مندرسی تنش بود، سر میز روبه روی سردفتر نشسته بود و داشت چیزی را که سردفتر دیکته می کرد می نوشت. خانم دومی، برعکس، نسبتا خوش لباس بود. زن درشت هیکل چاقی بود با صورت سرخاب مالیده پر لک و پیس، که سنجاق سینهای به درشتی یک نعلبکی به سینه زده بود. دورتر از بقیه ایستاده بود و به نظر می آمد منتظر چیزی است. راسکولنیکف ورقه احضاریه را گذاشت جلو سردفتر. سردفتر تند نگاهی به ورقه انداخت و گفت: «لطفا منتظر باشید» و باز رو کرد به زن عرادار.
راسکولنیکف نفس راحتی کشید. «پس قضیه آن نیست!»
مطالب مرتبط:
معرفی کتاب سه شنبه ها با موری
معرفی کتاب آخرین سفر شاه اثر ويليام شوكراس
نقد و بررسی رمان ایرانی دالان بهشت
منبع: فیدیبو