نقد و بررسی کتاب فراتر از بودن
كتابهايي با محوریت داستانهاي معناگرا میتوانند دريچهي ديگري از معنويت و هستي را به روي خواننده باز كنند. در ميان نويسندگان اين آثار كريستين بوبن که درونمایهی بسیاری از آثارش دوران كودكي، مسئلهی عشق و دغدغهی تنهايي است، در ایران نامی شناختهشده به شمار میرود.
معرفی کتاب فراتر از بودن
کتاب فراتر از بودن با این جملهي کوبنده و طوفانی آغاز میشود كه «واقعهی مرگ تو تمام وجود مرا از هم پاشيد؛ تمام وجود به جز قلبم را.» اين جمله در ابتدای کتاب باعث ميشود خوانند در همان اول متوجه شود كه با یک داستان مفرح و شاد سر و كار ندارد و ذهن مخاطب را درگير ميكند. مخاطب ميتواند حدس بزند كه كتابي كه در دستانش گرفته دربارهي فقدان، عشق، شور و تا حد بسيار زيادي حسرت است. داستان فراتر از بودن اينقدر روان است كه وقتي مخاطب كتاب را بهدست ميگيرد، به راحتي نميتواند آن را زمين بگذارد.
بوبن در اين كتاب از يك زن ميگويد . زنی با نام ژیسلن و با دقتی موشكافانه و استفاده از كلمات لطيف و همآوا رفتارهاي اين زن را در جزئيترين ساعتهاي زندگي روزمره توصيف ميكند. خوانندهي كتاب همراه نويسنده رفتار اين زن با فرزندانش در هنگام خريد براي خانه، در زمان حال و احوال با دوستان و آشنايانش دنبال ميكند.
مخاطب فراتر از بودن در ادامهي داستان متوجه نثر پيچيدهي بوبن بهعنوان راوي داستان ميشود. او برخلاف راوي در چارچوب ادبيات داستاني، گاهي حضوري پررنگ دارد و گاهي خوانندهي كتاب فراموش ميكند كه اصلا داستان را از ابتدا از زبان رواي خوانده است. مخاطب كتاب طوري در داستان، كلمات و توصيفات بوبن غرق ميشود كه در بعضي از قسمتهاي داستان انگار خود او زن داستان و گاهي هم راوي است. علاقهمندان به آثار ادبيات داستاني و بهطور خاص لحن و شيوهي داستانگويي بوبن ميتوانند نسخهي پي دي اف (pdf) اين كتاب را از سايت فيديبو خريد و دانلود كنند.
درباره کریستین بوبن؛ راوی عشق و بیزار از فلسفه
کریستیان يا کریستن بوبن نویسندهی فرانسوی در ۲۴ آوریل سال ۱۹۵۱ در شهر لوکرزو به دنیا آمد. در دانشگاه فلسفه خواند و پس از پایان تحصیلاتش به تدریس در دانشگاه مشغول شد. تدریس برای او کسالت بار بود و به همین دليل آن را رها کرد و در زادگاهش به نویسندگی پرداخت. بوبن یکی از پرکارترین نویسندگان معاصر فرانسه است و تاکنون بیش از سي و پنج اثر منتشر کرده است. بوبن در خانوادهای تحصیل کرده و در شهری آرام و کوچک کودکی خود را سپری کرد. همین کودکی بدون تنش و امن باعث شد تا كريستيان بوبن به بخش روشن زندگی توجهي ویژهای داشته باشد.
علاوه بر کودکی، موضوعاتی چون عشق، انزوا و تنهایی، همبستگی و گفتمان دینی، زندگی و مرگ موضوعات اصلی داستانهای بوبن را تشکیل میدهند. او را میتوان در دستهی نویسندگان معناگرا قرار داد؛ چرا که نگاه فلسفی و عرفانی به موضوعات همیشه با او همراه بوده است. اما آنچه در نوشتهها و مصاحبههایش دریافت میشود نوعی بیزاری و دوری از فلسفه است. بوبن در کتاب «زندگی گذران» دلیل این بیزاری را این چنین بیان میکند: «تفکرات غیرزمینی، اصول کلی و مجردات همیشه به من حس مرگ را منتقل کردند. گاهی این مفاهیم منجر به نوشتن کتابهای بسیار زیبایی میشوند. ولی من هیچوقت مزیت رسیدن به یک نظریهی ادبی، سیاسی یا علمی را نداشتم. چون نظریهبافی لباس مرگ بر تن دارد و من هیچ علاقهای به این کار ندارم.» آنچه او را میان نویسندگان معناگرا متمایز میکند، شیوهی روایت شعرگونهی او است.
در بخشی از فراتر از بودن میخوانیم
سال آخر زندگیات بود که تصمیم گرفتی به کلمانس خواندن بیاموزی. در آن زمان، کلمانس سه ساله بود. کتابها را دوست داشت و همیشه در کتابفروشیها، قطورترین کتابها را انتخاب میکرد. یک روز دیدم، همه جا پر از کلمه است، کلمههایی که دوبار نوشته شدهاند، یکبار با حروف بزرگ و یکبار با حروف کوچک. روی در سالن، ک مقوای سفید بزرگ چسباده شده و نوشته بود: «در سالن» روی یخچال هم همینطور: «یخچال». به همین ترتیب در تمام اطاقها، روی صندلیها و بقیهی جاها و این به بینظمی خانه میافزود. بعنی حد اعلای بینظمی که در تو بود...
تو تصمیم گرفته بودی که دخترت خواندن بیاموزد. تو تمام خانه را به یک کتاب مصور تبدیل ساخته بودی. کلمانس نیز گاهی این روش برایش جالب بود و گاهی نه، یعنی به سراغ چیز دیگری میرفت و تو به او اصرار نمیکردی، زیرا آنچه برای تو مهم بود شادی کودکان بود، سرچشمهاش هرچه بود، بود؛ خواه الفبا و خواه شیطنت کردن در گوشهی یک اتاق.
در راهروی آشپزخانه، در فاصلهی شصت سانتیمتری از سطح زمین، یک تقویم به دیوار نصب کرده بودی. وقتی دلیل پایین بودن تقویم را از تو پرسیدم، برایم توضیح دادی که تقویم با این شکل، در ارتفاع دید بچههاست. من تو را از همین دغدغههای اندیشهات بازمیشناسم. به نظر من هیچ امر دیگری به اندازهی نصب تقویم در این ارتفاع پایین، نمیتواند نشانگر هوش و ذکاوت باشد. ذکاوت یعنی این که انسان آنچه را برایش ارزشمند است، در اختیار دیگران قرار دهد و تمام تلاش خود را بهکار بندد تا دیگران در صورت نیاز از آن بهرهمند شوند؛ ذکاوت یعنی عشق به همراه آزادی...
میبینی؟ باز هم مثل همیشه تو مصداق این مطلبی...
تو همیشه همه جا هستی، حتی در شصت سانتیمتری زمین...
مطالب مرتبط:
نقد و بررسی کتاب رهایی از قضاوت
نقد و بررسی کتاب افسونگری
نقد و بررسی کتاب صد سال تنهایی
منبع: فیدیبو