نقد و بررسی کتاب غریبهای در خانه
«او مال این محله نیست.
در پشتی رستوران متروکه را پشت سرش میکوبد. درون تاریکی سکندری میخورد- بیشتر چراغهای خیابان سوخته یا شکستهاند- نفسنفس میزند؛ مانند حیوانی ترسیده به سمت محل پارک خودرواش میدود اصلاً نمیداند چهکار میکند. در خودرو را باز میکند. طبق عادت، کمربندش را میبندد. از محل پارک خودرو که خارج میشود صدای کشیده شدن لاستیکهای خودرو بر روی آسفالت را میشنود. بدون آنکه سرعتش را کم کند، بیمحابا به داخل خیابان میرود. چیزی در کنار فروشگاه آن سمت خیابان نگاهش را جلب میکند. به چهارراه نزدیک میشود، وقتش را ندارد که بیشتر توجه کند. بیهیچ فکری، سرعتش را زیاد و چراغ قرمز را رد میکند.» اینها جملاتی است که شاری لاپنا رمان غریبهای در خانه را با آن آغاز کرده است. خالق رمانهای معمایی «مهمان ناخوانده» و «زن همسایه» رمان دیگری که نوشته است که توانست مانند کتابهای دیگرش در فهرست پرفروشترینهای نیویورکتایمز قرار بگیرد.
درباره کتاب غریبهای در خانه اثر شاری لاپنا
غریبهای در خانه با عنوان اصلی «A stranger in the house» سال 2017 در کانادا منتشر شد. داستانی معمایی که پیچیدگی و هوش نویسندهاش را در خود نمایان کرده است. این رمان با لحنی ساده و روان نوشته شده است و هیچ عنصر عجیبوغریبی ندارد. شاری لاپنا این داستان را از زبان سوم شخص نوشته است و هر بخش آن را از ذهن و نگاه یکی از شخصیتهای داستان روایت کرده است. گاهی در ذهن کرن کراپ است، گاهی در ذهن همسرش تام، گاهی از نگاه بازرسان پلیس به مسئله نگاه کرده و گاهی هم به ذهن بریجید، زن همسایه نفوذ کرده است. شاری لاپنا مانند عروسکگردان و کارگردانی ماهر عناصر داستانش را کنار هم قرار داده و رمانی لذتبخش خلق کرده است که پایان آن را هرگز نمیتوانید تصور کنید.
خلاصه داستان غریبهای در خانه
غریبهای در خانه داستان زنی خانهدار و آرام به نام کرن از طبقهی مرفه است که در یک خانهی زیبا زندگی میکند و همراه همسرش زندگی آرامی دارد؛ اما این آرمش با توفانی عجیب مواجه میشود. شبی تام، همسر کرن به خانه میآید و متوجه میشود همسرش درحالیکه هیچکدام از وسایلش را برنداشته و در خانه را هم قفل نکرده است با ماشین خانه را ترک کرده و هیچ یادداشتی هم از خود نگذاشته است. همزمان پلیس در آنسوی شهر جایی که محلهی مناسبی برای زنی مثل او بهحساب نمیآید گزارشی از یک تصادف دریافت میکند. زنی که هیچ مدرک شناساییای همراهش ندارد با سرعتی دیوانهوار رانندگی میکرده و پس از رد کردن دو چراغقرمز ماشینش را به تیر چراغبرق کوبیده است. همزمان تام پس از تماس با دوستان همسرش با پلیس تماس میگیرد تا گمشدن همسرش را گزارش دهد. چند لحظه بعد پلیس در خانه میآید و معلوم میشود کرن تصادف کرده است. او از تصادف زنده بیرون میآید، اما اتفاق عجیبی افتاده او هیچچیز از تصادف به خاطر نمیآورد و برای خودش، همسرش و پلیس سؤال است که او در آن منطقه از شهر چه میکرده؟ اما اتفاقات پیچیدهتر از این حرفهاست. پایینشهر چند پسر جوان جنازهی مردی را پیدا میکنند که در رستورانی متروک افتاده است. مردی که سه گلوله به او شلیکشده است، اما چه ارتباطی بین تصادف کرن و قتل مرد وجود دارد؟
در بخشی از کتاب غریبهای در خانه میخوانیم
بعدازظهر تام، کرن را از بیمارستان به خانه برد. از روز تصادف سه روز گذشته بود. بهآرامی و با دقت رانندگی میکرد که مجبور نباشد جایی محکم بر روی پدال ترمز بزند. کرن نیز بیرون از پنجره را نگاه میکرد. خیلی خوشحال بود. با لذت به تام هنگام رانندگی نگاه میکرد. از فشاری که تام به فکش میداد میفهمید که استرس دارد، اما وانمود میکرد همهچیز روبهراه است.
سرانجام به خیابان کوچک محلهی خود رسیدند. تام در محل پارکینگ خانه ایستاد. خیلی خوب بود که پس از چند روز از بیمارستان بیرون آمده و به خانه برمیگشت. عاشق رشد درختهای اینجا بود.
اینجا از ازدحام شهری خبری نبود. خانهها جدید، گرانقیمت بودند و زیاد به هم نزدیک نبودند. محوطهی سبز قشنگی داشتند. باغش را خیلی دوست داشت. همهی گلهای ادریسی درآمدند و حسابی آن را زیبا کردند.
هردو برای دقیقهای در کنار هم ساکت نشستند و به صدای خنک شدن موتور گوش میکردند. تام دستش را بر روی دست او گذاشت. کرن بهآرامی از خودرو پیاده شد.
به درون خانه رفتند؛ کرن برگشت تا در را ببندد که تام دستهکلیدش را بر روی میز کنار در پرت کرد. شقیقهی کرن تیر کشید. لحظهای چشمهایش را بست و دستش را به دیوار تکیه داد.
تام با ناراحتی پرسید: «ببخشید! حالت خوبه؟ نباید اون کار رو میکردم.»
کرن گفت: «خویم. فقط کمی سرم گیج میره.» صداهای بلند. نور تند چراغ و حرکتهای تند اذیتش میکرد. مغزش به زمان نیاز داشت تا بهتر بشود. پس از لحظهای، وارد اتاق نشیمن شد. از رنگ گرم خاکستری و سفید مبلمان لذت میبرد. کاناپهی سفید رو به شومینه و جلوی کاناپه. یک میز صفحه شیشهای مربع و بزرگ که چند دکوری عتیقه و زیبا بر روی آن قرار داشت. بالای آتشدان؛ یک آینهی بزرگ و چند تا قاب عکس از عکسهای دونفری آنان بود. مبلهای خاکستری در کنار سفیدی کاناپه؛ با چند کوسن صورتی و سبز ملایم جلوهای قشنگ داشت. بقیهی فضای سالن روشن و تمیز و برای او کاملا آشنا بود. انگاری که چند روز گذشته اصلاً اتفاقی نیفتاده است. به سمت پنجره بزرگ سالن رفت و نگاهی به بیرون انداخت. خانههای اطراف نیز زیبا بودند.
برگشت و به دنبال تام به آشپزخانه رفت...
مطالب مرتبط:
معرفی زوربای یونانی اثر نیکوس کازانتزاکیس
نقد و بررسی کتاب دوست بازیافته
بررسی زندگی نامه رودخانه تباهی
نقد و بررسی کتاب به سوی فانوس دریایی - ویرجینیا وولف
منبع: فیدیبو