نقد و بررسی کتاب بامداد خمار
اگر پای صحبتهای مادرها و مادربزرگها نشسته باشید، حتما قصههای عاشقانهی زیبایی از روزگار قدیم شنیدهاید، داستان عشقهایی پر سوز و گداز که گاهی سرانجامی شیرین و گاهی تلخ و گزنده داشتهاند. داستانهایی که به بخشی از فرهنگ عامیانه ما ایرانیهای تبدیل شدهاند. رمان بامداد خمار یکی از همین داستانهاست. با آنکه بیش از دو دهه از اولین انتشار آن میگذرد، هنوز هم یکی از پرفروشترین رمانهای فارسی است.
خلاصه داستان بامداد خمار؛ روایت عاشقانههای سنتی
بامداد خمار نوشتهی فتانه حاج سیدجوادی (پروین) اولین بار سال 1374 منتشر شد و در طول 10 سال بیش از 300 هزار نسخه از آن فروش رفت و نام آن به عنوان یکی از رمانهای عامهپسند موفق در فهرست رمانهای عامهپسند ایرانی ثبت شد.
نام کتاب بامداد خمار به درونمایهی آن اشاره دارد. خانم حاج سیدجوادی نام کتاب را از بیتی از سعدی اقتباس کرده است:
«به راحت نفسی، رنج پایدار مجوی / شب شراب نیرزد به بامداد خمار»
کتاب بامداد خمار در مورد چیست؟
بامداد خمار داستان زندگی دختری به نام محبوبه است که در سالهای پایانی عمر آن را برای برادرزادهاش سودابه تعریف میکند. سودابه که همه معتقدند شباهت زیادی به عمهاش دارد به عقیدهی پدر و مادرش در آستانهی ازدواجی احساسی و عجولانه قرار گرفته است. آنها از سودابه خواستهاند داستان عمهاش را بشنود و سپس تصمیم بگیرد. محبوبه داستان عاشقی خودش را که در اولین سالهای حکومت رضاشاه در ایران اتفاق افتاده است، تعریف میکند؛ داستان عشق دختری از خانوادهای فرهیخته به شاگرد نجاری به نام رحیم. محبوبه از پافشاری خودش برای این ازدواج میگوید و آنچه بر سر این ازدواج آمده است را روایت میکند. پروین در کتاب بامداد خمار یک روایت ساده و آشنا را بازگو و با شرح جزئیات احساسات، رفتارها و برخوردهای شخصیتهای رمان خواننده را با قصهاش همراه میکند.
نقد بامدادخمار، جنجالها و آشوبها
هنگامی که بامداد خمار منتشر شد، در مدت زمان اندکی سروصدای زیادی به پا کرد. «نجف دریابندری»، نویسنده و منتقد مشهور نقدی بر این کتاب نوشت و از آن تعریف کرد. نقد «نجف دریابندری» با واکنش تند مرحوم «هوشنگ گلشیری» مواجه شد. مرحوم «گلشیری»، «دریابندری» را بیسواد خطاب کرد و در مصاحبهای بیان کرد از فروش اندک کتاب «شازده احتجاب» خوشحال است چرا که این نشان میدهد، «شازده احتجاب» کتاب خوبی است. «بهاالدین خرمشاهی»، مترجم ایرانی جای دیگری گفت اظهارات «گلشیری» از سر حسادت است.
شاید همین نقدهای ادامهدار و گفتگوهای مختلف شکل گرفته دربارهی کتاب در موفقیت چشمگیر آن بی تاثیر نبود. چون هم توجه مخاطبانی که به ادبیات عامهپسند علاقه دارند، به خود جلب کرد و هم روشنفکران و افرادی که به گزیدهخوانی عادت دارند کنجکاو شدند، این اثر جنجال برانگیز را بخوانند.
بعضی از منتقدان و خوانندگان کتاب آن را مردسالارانه میدانند و معتقدند این کتاب به حفظ ارزشهایی که زنان را از داشتن نقش موثر در جامعه باز میدارد، کمک میکند. این دسته از خوانندگان معتقدند، اینکه سودابه باید برای عبرت گرفتن پای داستان غم انگیز عمهاش بنشیند بی احترامی به قدرت درک و شعور و حق انتخاب سودابه به عنوان یک انسان است.
از طرفی گروهی از منتقدان هم این کتاب را توهین به طبقات پایین جامعه دانستهاند و باور دارند فتانه حاج سیدجوادی با قرار دادن دختر یک خانواده اشرافی مقابل یک شاگرد نجار و بیان تبعات تلخ ازدواج آنها، فرهنگ و اصالت را معادل ثروت و اشرافیگری قرار داده است. خیلیها هم به سادگی میگویند رمان بامداد خمار برای جوانان به خصوص دختران جوان خوب است تا بدانند برای گرفتن تصمیمی مانند ازدواج باید دقت زیادی به خرج داد و نباید تفاوتهای خانوادگی، فرهنگی و اجتماعی را نادیده گرفت.
در بخشی از کتاب میخوانیم
كاغذي برداشتم. يك كاغذ تميز، يك قطره كوچك عطر به آن زدم. يادم نيست چه عطري بود. عطري بود كه مادرم به من داده بود. فرنگي بود. گرانقيمت بود. براي روزهاي خواستگاري بود. دور و بر كاغذ را گل كشيدم و رنگ كردم. روبان كشيدم. بلبل كشيدم. شايد يكي دو هفته طول كشيد. نقاشي ميكردم و فكر ميكردم چه كنم. عقلم ميگفت دست بكشم. ولي بيچاره نگفته ميدانست كه باخته است. مي دانست كه نميتوانم. ميخواستم به حرف عقلم گوش كنم. براي خودم هزار دليل و منطق آوردم. قسم مي خوردم كه نخواهم رفت. ولي انگار ميخ آهنين در سنگ مي كوبيدم. ميدانستم كه خواهم رفت. خود را با سنگ به مهلكه خواهم انداخت.
چيزي ميگويم و چيزي ميشنوي. در آن زمان عاشق شدن يك دختر پانزده ساله خود مصيبتي بود كه ميتوانست خون بر پا كند. چه رسد به نامه نوشتن. چه رسد به رد كردن خواستگار. عاشق شدن؟ آن هم عاشق نجّار سر گذر شدن؟ اين كه ديگر واويلا بود. آن هم براي دختر بصيرالدولملک. فكر آن هم قلب را از حركت ميانداخت. خون را سرد میكرد. انگار كه آب سر بالا برود. انگار كه از آسمان به جاي باران خون ببارد. با شاخ غول در افتادن بود كه من در افتادم و نوشتم. آرزويي را كه بر دلم سنگيني ميكرد، عاقبت نوشتم...
مطالب مرتبط:
نقد و بررسی کتاب صوتی بهترین سال زندگی شما
نقد و بررسی کتاب دشت سوزان
نقد و بررسی کتاب سه روایت از زندگی
نقد و بررسی کتاب مجموعه اشعار فرخی یزدی
منبع: فیدیبو