معرفی کتاب خاک غریب اثر جومپا لاهیری
کتاب خاک غریب مجموعه ای از داستان های کوتاه از «جومپالاهیری» برنده جایزه پالیتزر می باشد. این دومین مجموعه از داستان های اوست، اولین مجموعه او که برنده جایزه پالیتزر بود، «ترجمان دردها» نام داشت. مانند دیگر اثرهای لاهیری، «خاک غریب» به زندگی شخصیت های آمریکایی-هندی و چگونگی کنار آمدن آن ها با محیط فرهنگی درهم آمیخته آن ها می پردازد. این کتاب در فهرست «۱۰ کتاب برتر سال ۲۰۰۸» در بخش بررسی کتاب مجله نیویورک تایمز با انتخاب نویسندگان مقاله، در رتبه اول قرار گرفت. این کتاب همچنین در سال ۲۰۰۸، جایزه بین المللی داستان های کوتاه فرانک او کونور را نیز برنده شد.
خاک غریب داستان این کتاب در مورد ارتباطات خانوادگی بین سه نسل است: پدر، دخترش، روما، و پسرش، آکاش. پدر که یک بازنشسته است و تازه ازدواج کرده، به خانه جدید دخترش در حومه سیاتل می رود. روما شغل قانونی خوبی را به خاطر بزرگ کردن فرزندان کنار گذاشته، و شوهرش برای تامین مخارج خانواده به سختی کار می کند. پدرش که سنتی فکر می کند تلاش می کند تا او را متقاعد کند که همزمان با وظایف مادری اش، شغل قانونی اش را ادامه دهد. پدر تا حدودی از سبک زندگی سنتی خود راضی نیست و از استقلالی که در سفرهایش به دست آورده و از ارتباط با خانمی که دوست جدیدش می باشد، لذت می برد. پدر و دختر ارتباط محدودی با هم دارند و هر دو از این می ترسند که نشان دهند از فرهنگ بنگالی خود دور شده و تحت تاثیر فرهنگ آمریکایی قرار گرفته اند. آکاش، نوه خانواده، کاملا به فرهنگ آمریکایی خو گرفته اما مجذوب عادت های پدر بزرگ مثل زبانش که برای او یک زبان خارجی است شده است.
این داستان به بررسی نقش جنسیت در آمریکا و مسائل خانوادگی مرتبط با میراث بنگالی روما، مثل احساس وظیفه او برای مراقبت از پدرش و خواستن از او برای زندگی با او و خانواده اش می پردازد. همچنین معضلی به خاطر شادی دیگران وجود دارد، موقعیتی که روما در هنگام یادگیری از معشوقه پدرش با آن روبرو می شود.
هما و کوشیک
داستان حول دو فردی است که، برخلاف آشنایی از دوران کودکی و دوستی قدیمی خانواده هایشان، زندگی خیلی متفاوتی دارند. ۲۰ سال بعد از اینکه خانواده کوشیک مهمان خانواده هما بودند، آن ها به طور تصادفی دوباره همدیگر را می بینند، درست چند روز قبل از اینکه آن ها وارد مراحل کاملا متفاوتی از زندگی شوند، و آن ها ارتباط عمیقی با یکدیگر پیدا می کنند. کل داستان هما و کوشیک به سه قسمت تقسیم شده است.
یکبار در طول زندگی
این بخش بیشتر با کودکی آن ها سروکار داشته و از زبان هما به کوشیک به صورت اول شخص نوشته شده است. او داستان دو خانواده را که به خاطر فرهنگ مشترک و تجربه مشترک از تطابق پذیری با فرهنگ جدید خیلی به هم نزدیک بودند، اما به دلایلی که در طول داستان پیش می آید دو خانواده از هم دور می شوند، را بیان می کند.
پایان سال
این بخش از نگاه کوشیک بوده و در مورد زندگی او بعد از مرگ مادرش می باشد که با تغییرات ناخواسته ای روبرو بود و در مورد ارتباطات پیچیده او با پدر تازه ازدواج کرده اش و نامادری اش، و دو خواهر خوانده جوانش، می باشد – موقعیتی که نهایتا باعث شد که کوشیک زندگی سرگردانی داشته باشد.
رفتن به ساحل
آخرین بخش از زبان راوی کل داستان است که همه چیز را می داند، زمانی که هما و کوشیک به صورت تصادفی همدیگر را بعد از بیست سال در ایتالیا می بینند. هما که اکنون یک استاد دانشگاه است، از ارتباط قبلی اش با یک مرد متاهل رنج می برد و تصمیم به ازدواج با ناوین – که خیلی او را نمی شناسد – دارد. کوشیک، که اکنون یک جهانگرد و روزنامه نگار موفق است، آماده می شود تا در شغلی پشت میزی در هنگ کنگ استخدام شود. برخلاف همه این ها، آن ها ارتباط عمیق غیر قابل انکاری با هم پیدا می کنند. آنها به طور اتفاقی در رم همدیگر را پیدا کرده و از سال های جوانیشان با هم می گویند، و با هم در ایتالیا می گردند. قبل از اینکه برای تعطیلات کریسمس از هم جدا شوند، کوشیک از هما می خواهد تا ناوین را ترک کرده و برای زندگی با او به هنگ کنگ بیاید. به او گفت وقتی که در کلکته هست درباره اش فکر کند.
نهایتا کوشیک در تعطیلات در «خائو لاک» در سال ۲۰۰۴ در واقعه سونامی می میرد، و هیچ گاه هما فرصت ساختن آینده با او را پیدا نمی کند.
مطالب مرتبط:
کتاب نیمه تاریک وجود اثر دبی فورد
معرفی رمان خارجی رنج و سرمستی
معرفی کتاب یک بعلاوه یک اثر جوجو مویز
کتاب تایپ غیرمعمول: چند داستان اثر تام هنکس
بررسی کتاب روانشناسی دهکده جهانی خوشبختی
معرفی کتاب ریگ روان نوشته استیو تولتز
منبع: کاروژ