نقد و بررسی کتاب دیو باید بمیرد
ادبیات پلیسی یکی از جذابترین ژانرهای ادبیات است. داستانهایی که ماجراهایی پیچیده و رازآلود را میآفرینند و گاهی باعث میشوند مغز مخاطب دود کند. یک سناریوی پلیسی جذاب میتواند ساعتها مخاطب را میخکوب کند و او را وادارد از دریچهی نگاه نویسندهی باهوش و نکتهسنج به وقایع نگاه کند. شخصیتهایی مانند «کارآگاه مگره»، «هرکول پوآرو»، «خانم مارپل» و «شرلوک هولمز» در این داستانها همیشه جذابیت خاصی به وقایع بخشیدهاند و باعث شدهاند خواننده برای فهمیدن روشهای آنها هم که شده کتاب را زمین نگذارند. نیکلاس بلیک نویسنده و شاعر ایرلندی نام دیگری به این لیست اضافه کرده است، کارآگاه نیگل استرنج ویز، «دیو باید بمیرد» یکی از ماجراهای کارآگاه استرنج ویز و یکی از جذابترین رمانهای پلیسی است که در فهرست 1000 کتابی که همگان باید بخوانند، قرار دارد.
درباره کتاب دیو باید بمیرد اثر سیسیل دی لوئیس
دیو باید بمیرد اولین بار در سال 1938 در حالی منتشر شد که نام «نیکلاس بلیک» روی جلد آن به چشم میخورد نامی که سیسیل دی لوئیس برای انتشار آثارش از آن استفاده میکرد. داستان از زبان اولشخص نوشتهشده است و نوعی کتاب خاطرات است، خاطرات مردی که پسرش کشتهشده است و او میخواهد انتقامش را بگیرد.
مترجم کتاب دیو باید بمیرد، در مطلبی دربارهی دی لوئیس دربارهی این کتاب نوشته است: «دیو باید بمیرد بیتردید شاهکار اوست. رمان ساختاری متفاوت با آثار رایج این دوره از ادبیات پلیسی دارد. بخش اول، شامل یادداشتهای آمیخته بهدروغ فلیکس فلین نمایانگر شگردی است عاریت گرفته از «مرگ راجر آکروید» اثر آگاتا کریستی که به نحوی منطقیتر بهکاررفته. بعضی منتقدان دیو باید بمیرد را واراسیون هوشمندانه رمان کریستی دانستهاند اما واقعیت این است که رمان بلیک چه از نظر ادبی و چه به خاطر غنای معنایی و شخصیتپردازی عمیقترش، بهمراتب بر مرگ راجر آکروید برتری دارد، حتی اگر از جهت گرهافکنی پلیسی و معما آفرینی کمتر بدیع جلوه کند.»
دیو باید بمیرد تنها یک رمان پلیسی نیست و با بسیاری از مفاهیم روانشناختی هم گرهخورده است. تنها راهحلهای پلیسی نیستند که برای حل معمای این کتاب به نیگل استرنج ویز کمک میکنند، بلکه حربههای روانشناختی است که او را یاری میکند تا بتواند دروغ و راست را تشخیص دهد و به پاسخ برسد.
خلاصه داستان دیو باید بمیرد
«قصد کشتن مردی را دارم. نمیدانم اسمش چیست، نمیدانم کجا زندگی میکند، هیچ تصوری از قیافهاش ندارم اما قصد دارم پیدایش کنم و بکشمش» اینها کلمات آغازین رمان است. دیو باید بمیرد در چهار بخش نوشتهشده است و در پایان خوانندهاش را در بهت و حیرت فرومیبرد. عناوین بخشهای مختلف کتاب به شرح زیر است:
بخش اول: دفترچه خاطرات فلیکس لین
بخش دوم: عملیات روی آب
بخش سوم: جسد این مقتول
بخش چهارم: چون پرده برافتد.
در انتهای کتاب نیز مؤخرهای آمده است که پر از بریدههای روزنامهای است که کارآگاه استرنج ویز دربارهی این پرونده جمعآوری کرده است.
در بخشی از کتاب دیو باید بمیرد میخوانیم
بخش سوم: جسد این مقتول
نیگل استرنج ویز روی راحتی نشسته بود. در آپارتمانی که او و جرجیا پس از ازدواجشان آنجا ساکن شده بودند.
از پنجره میشد یکی از آن معدود میدانهای زیبا و باشکوه و سنتی قرن هفدهمی لندن را دید که هنوز از آن
مغازههای لوکس غیرضروری و مجتمعهای آپارتمانی شوم و زشتی پر نشده بود که بهشت مترس های
میلیونرها است. روی زانوی نیگل کوسن بزرگ و قرمزرنگی بود و روی کوسن کتابی باز: کنار دستش یکی از آن
جاکتابیهای واقعاً گران و ظریفی بود که جرجیا برای آخرین جشن تولدش به او هدیه داده بود. در آن هنگام
جرجیا رفته بود بیرون پارک برای همین نیگل میتوانست به عادت قدیمش برگردد و درجای راحتش روی مبل
کتاب بخواند.
با این همه، خیلی زودتر از آنکه فکرش را میکرد، کتاب و کوسن را انداخت زمین. خیلی خسته بود و دیگر نمیتوانست آنها را دستش بگیرد. ماجرای عجیبوغریب کلکسیون پروانههای دریادار که همین تازگی آن را به
نتیجهای موفقیتآمیز و نسبتاً دل سردکننده رسانده بود، افسرده و بی انرژیاش کرده بود. خمیازهای کشید،
بلند شد و توی اتاق چرخی زد. کمی جلوی صنم چوبی روی شومینه ایستاد و نگاهش کرد این مجسمه را جرجیا
با خودش از افریقا آورده بود. بعد از روی میزتحریرش چند ورق کاغذ بزرگ و یک مداد برداشت و برگشت و دوباره روی راحتی ولو شد.
جرجیا بیست دقیقهی بعد رسید و دید نیگل غرق نوشتن است. پرسید: «داری چه مینویسی؟»
«دارم یک مقالهی اطلاعات عمومی مینویسم.linguise favete.»
منظورت این است که باید مثل بچههای خوب ساکت بنشینم تا کارت تمام شود؟ پا شاید دلت بخواهد بیایم
کنارت و پشت سرت بنشینم.»
«اولی مطلوبتر است. فعلاً با ناخودآگاهم مشغول پچپچ ام. راحت باش!»
«با سیگار مشکل نداری؟»
«نه عزیزم. راحت باش. خانهی خودت است.»
بعد از پنج دقیقه، نیگل کاغذ بزرگی را به جرجیا داد. گفت: «میخواهم ببینم چند تا از این سؤالها را میتوانی
جواب بدهی.»
جرجیا کاغذ را گرفت و نوشتهها را بلندبلند خواند
(1) دقیقاً با چند کلمه خوشاهنگ میتوان هیچ زردکی را تملق نگفت؟
(2) چه کسی یا چه چیزی «شیرها را تر و خشک میکرد»؟
مطالب مرتبط:
بهترین رمان های هزاره سوم به انتخاب گاردین
بررسی کتاب هنر در گذر زمان
بررسی کتاب سرگذشت ندیمه اثر مارگارت اتوود
نقد و بررسی کتاب خاما
منبع: فیدیبو