نقد و بررسی کتاب اسم
اگر شما هم جز آن دسته از خوانندگانی باشید که فقط کتابهایی را میخرید که نامشان آشنا و نویسندهای پرآوازه دارند، شاید در نگاه اول از این کتاب عبور کنید. اما مسئلهی اصلی این است که اگر کتابی را بخوانید که بقیه آن را میخوانند آنگاه همانطوری فکر میکنید که بقیه فکر میکنند و این میتواند روزی تبدیل به بزرگترین فاجعهی بشریت شود. بنابراین خوب است که گاهی به سراغ خواندن کتابهایی بروید که نه نویسندهاش را میشناسید نه اسم کتاب را شنیدهاید و نه حتی در ژانر موردعلاقهتان است. خواندن این نوع کتابها میتواند نگاه شما را به زندگی باز کند و شاید حتی باعث شود که نویسنده یا کتاب محبوب جدیدی پیدا کنید و چه چیزی از این بهتر؟
چرا باید این کتاب را خواند؟
ادبیات هر ملتی از سه بخش مهم و تأثیرگذار تشکیلشده است. شعر، داستان و نمایشنامه این بخشها هستند. برای آشنایی با ادبیات هر ملتی لازم است هر سه بخش را مورد مطالعه و بررسی قرار دهیم.
خواندن این نمایشنامهی فرانسوی به شما کمک میکند با فرهنگ و ادبیات فرانسه آشنا شوید و بتوانید با آداب ورسوم این ملت ارتباط برقرار کنید. نمایشنامهی اسم نوشتهی مشترک ماتیو دولاپُورت و الکساندر دولاپَتوُلیر است و یکی از بهترین نمونههای ادبیات فرانسه محسوب میشود.
درباره کتاب اسم اثر ماتیو دولاپورت و الکساندر دولاپتولیر
نمایشنامهی اسم اثر مشترک ماتیو دولاپُورت، الکساندر دولاپَتوُلیر برای نخستین بار در سال 2010 منتشر شد. این اثر همان سال در پاریس به کارگردانی برنارد مرات به روی صحنه رفت و در سال 2012 هم فیلمی بر اساس این نمایشنامه به کارگردانی الکساندر دولاپتولیر، یکی از نویسندگان این اثر، ساخته شد که موردتوجه منتقدین و مردم فرانسه قرار گرفت. در ایران هم این نمایشنامه در سال 1394 به کارگردانی لیلی رشیدی و بازیگری حسن معجونی و داریوش موفق روی صحنه رفته است.
داستان این نمایشنامه درباره نامگذاری یک کودک است که باعث برملا شدن رازهای زیادی بین دوستان قدیمی میشود. شاید این خط داستانی موضوع بسیار سادهای به نظر برسد اما هنر نویسندگان فرانسوی در پروراندن داستانی با موضوعات روزمره است. در ادبیات فرانسه بسیار شایع است که مسئلهی کوچکی را ابتدا برای خواننده مطرح کنند و سپس داستان را بر اساس آن اتفاق بپرورانند. برای مثال نمایشنامهی تراس اثر ژان کلود کرییر یا نمایشنامهی اسم اثر ماتیو دولاپُورت و الکساندر دولاپَتوُلیر.
خلاصه داستان کتاب اسم
ونسان، مردی چهلساله و در آستانهی پدر شدن است. او که شخصیت اصلی داستان هم هست ازلحاظ اجتماعی فردی موفق است اما از مواجهشدن با مسئولیت پدر شدن میهراسد. صحنهی اصلی این نمایشنامه در میهمانی خصوصی اتفاق میافتد، جایی که ماجرای بچهدار شدن ونسان و کنجکاوی برای دانستن نامی که برای فرزندش برگزیده به کنجکاوی درباره زندگی شخصی او میانجامد.
در بخشی از کتاب میخوانید
ونسان: من که از بزدلی یا برای همرنگ جماعت شدن نظرم رو عوض نمیکنم. این جریان رو قطع میکنم. می رم وسط جاده در بین ماشینهای جنگی وایمیستم، مثل اون دانشجوی چینی میدان تیانامن؛ به هیتلر می گم: «تو از ما آلزاس و لورن رو گرفتی ولی اسم هامون رو نمی تونی از ما بگیری، میراث ادبی مون رو...» اما تو با رفتار ساده لوحانه ت داری ازش اسطوره میسازی، یک تمثال تسخیرناپذیر. داری تقریبا ازش بت می سازی.
پیر: من دارم از هیتلر بت میسازم؟
ونسان: معلومه. اگه پیکاسو اسم پسرش رو آدلف می ذاشت، یک مانیفست مهمتری برای صلح میشد تا نقاشی گرنیکا. این رو از من داشته باش.
پیر: این دیگه شلم شوربای روشن فکریه. پیکاسو اسم پسرش رو آدلف نگذاشت. فرانکو هم نذاشت. برای این که ازشون متنفر بود و ترجیح می داد بمیره تا جگرگوشه ش اسم یکی از این اراذل رو داشته باشه.
ونسان: برعکس، کاملاً روشنه. انقدر کوتاه بین نباش. تو منو متقاعد کردی. تو هم قبول کن که مجاب شدی... تصور کن. تصور کن... یک دختر خیلی زشت بدلباس مثل این سخنگوهای احزاب چپی، از اون ها که کلود بهشون رأی می ده. یک زن سلیطهی شلخته با موهای چرب. حالا تصور کن که اسمش مریلین باشه. خب در این صورت اسطوره رو می شکنه. نماد رو ضایع می کنه. خاطرهی این بازیگری رو که همه خون تحسین میکنیم خراب میکنه. حالا بگو ببینم چرا اون طرف این قضیه صادق نیست؟ پسر من یک آدم محشری می شه، پس با فاشیسم جور در نمی آد. از هیتلر انحصار اسمش رو میگیره، از اون جایگاهی که تو قرارش دادی میکشدش پایین.
پیر: انقدر دری وری می گی که حتا نمی دونم چی جواب بدم.
مطالب مرتبط:
کتاب اتاق شماره 6 - آنتوان چخوف
نقد و بررسی کتاب مهمانسرای دو دنیا
معرفی کتاب دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد
منبع: فیدیبو