معرفی کتاب بابام هیچوقت کسی را نکشت
ژان لویی فورنیه یکی از موفقترین موجِز نویسان فرانسوی است. او اتفاقات تراژدیک زندگی را با کمدی درهم میآمیزد و با سادهترین جملات، لبخند بر لب خواننده مینشاند. بابام هیچ وقت کسی را نکشت اولین اثر اوست که با استقبال فراوانی از سوی مخاطبان روبهرو شد. این کتاب شامل خاطرات خندهدار او و پدر پزشکش است.
دربارهی کتاب بابام هیچوقت کسی را نکشت اثر ژان لویی فورنیه
کتاب «بابام هیچوقت کسی را نکشت» از زبان یک پسر نوجوان است که بخشهایی از زندگی روزمرهی پدرش را با زبانی طنز بازگو میکند. پدر او الکلی، بیپول، لاابالی و بیمار است. او همیشه خانوادهی خود را با رفتارهای زننده شرمسار میکند و باعث خجالت آنها میشود. پدر فورنیه در ازای طبابت پول نمیگیرد و با یک نوشیدنی بیماران را ویزیت میکند. به همین دلیل همیشه در فقر به سر میبرند. از طرفی او همیشه مست به خانه میرسد و مادرش را به مرگ تهدید میکند. پدر فورنیه درسن چهل و سه سالگی بر اثر بیماری از دنیا میرود؛ در حالیکه فورنیه فقط پانزده سال سن داشته است.
اگرچه پدرفورنیه با رفتارهای نابههنجار خانوادهاش را آزار میداده است، اما نویسنده در خلال مطالب طنز خود رفتارهای پدرش را توجیه کرده و برای آنها بهانههای مختلفی جور میکند. سبک و سیاق فورنیه در بیان کاستیهای زندگیاش بسیار گیرا و پرکشش است. تجربههای دوران کودکی او با انسانهای زیادی در سراسر دنیا اشتراک دارد. به همین علت است که با شخصیتهای این کتاب میتوان به خوبی همذات پنداری کرد. کتاب «بابام هیچوقت کسی را نکشت» در 60 فصل کوتاه و به سبک مینیمال نوشته شده است.
دربارهی ژان لویی فورنیه نویسندهی کتاب بابام هیچوقت کسی را نکشت
ژان لویی فورنیه نویسنده و طنز پرداز فرانسوی در نوزدهم دسامبر سال 1938 در فرانسه به دنیا آمد. مادر او ویراستار و پدرش پزشک بود. کتاب «بابام هیچوقت کسی را نکشت» اولین اثر فورنیه است و حکایاتی کوتاه و طنز از روابط او با پدرش است. دومین کتاب فورنیه با عنوان «کجا میرویم بابا» منتشر شد. در این کتاب نقش او عوض میشود و اینبار در نقش پدری ظاهر میشود که خاطرات خود و دو پسر معلولش به نامهای توما و متیو را حکایت میکند. این اثر با انتقادات فراوانی روبهرو شد و همسر سابق و مادرِ دو فرزند او واکنشهای فراوانی به این اثر نشان داد. علت این کار را میتوان روایت طنازانهی و صراحت بیان مطلق او از زندگی روزمرهی فرزندانش دانست. با وجود مناقشات زیاد دربارهی کتاب «کجا میرویم بابا»، این اثر جایزهی ادبی فرانسه به نام فِمینا را در سال 2008 از آن خود کرد.
ترجمهی کتاب بابام هیچوقت کسی را نکشت به فارسی
محمد جواد فیروزی مترجم ایرانی در سال 1339 متولد شد. یکی از خوش ذوقترین مترجمان ایرانی است که با انتخاب کتابهایی خواندنی، نویسندگان توانایی را به علاقمندان به کتاب معرفی کرده است. او تاکنون آثار زیادی را به فارسی ترجمه کرده است. از میان آثار ترجمه شده توسط محمدجواد فیروزی میتوان به کتابهای «وزن رازها»، «جادهی کمربندی» و «دوشس خاموش» اشاره کرد. انتشارات نگاه کتاب «بابام هیچوقت کسی را نکشت» را با ترجمهی محمد جواد فیروزی عرضه کرده و در اختیار علاقهمندان قرارداده است.
در بخشی از کتاب بابام هیچوقت کسی را نکشت میخوانیم
«بابا برای پول هیچ پشیزی ارزش قائل نبود. این را که میگویم عین واقعیت است. او بیمارانی را که پول و پله نداشتند مجانی ویزیت میکرد. او حتی برگهی بهداشت آنها را هم پر میکرد تا بتوانند آن وجه نپرداخته را از دولت مسترد کنند. بابا مجبور بود مالیات پولی را که دریافت نکرده بود، پرداخت کند و همین امر سبب غرغر و نق نق مامان می شد. با این حال، او اغلب اسکناسهای درشت توی جیباش داشت. یک روز که مامان از او برای ما مقداری پول طلب کرد. او از کوره در رفت و شروع کرد به بدعنقی. به مامان گفت که هميشه حرص پول میزند. گفت که برای خودش پول پشیزی ارزش ندارد. بعد گاز را روشن کرد و یک دسته اسکناس از جیباش بیرون آورد و انداخت توی آتش. با مامان ایستادیم و سوختن پول را تماشا کردیم. صحنهی دردناکی بود. مثل این بود که کفشهای نومان را بسوزانیم، لباسهای زیبامان را، هدایامان را...
بابا توجهی به سر و وضع و ظاهر ما نداشت و درک این را هم نداشت که ما به لباس احتیاج داریم. مامان هميشه دوست داشت که ما خوب بپوشیم و شیک و تروتمیز باشیم. اما اين موضوع سادهای نبود آخر او چندان پول و پلهای در بساط نداشت. برادرهایم بی خیال این حرف ها بودند. اما من از بدلباسی و بدقواره بودن وحشت داشتم و از چیزهایی هم که مامان به تنمان میکرد دل خوشی نداشتم و هیچوقت خوشم نمیآمد. اغلب قوم و خویشها بودند که لباسهای ما را میدوختند و آنچه که از آب درمیآمد هیچ نسبتی با لباس های آماده توی مغازه ها نداشت. پالتوهای مامان دوزی را به خاطر میآوردم که بدون هیچ الگوی مشخصی بریده می شد و به واسطهی گرم بودنشان مجبور بودیم که چندین زمستان پشت سر هم حفظ و نگهداریشان کنیم.
یادم می آید که یکی از همکلاسیهایم به نام فیلیپ، یک روز به من گفت که این طرز لباس پوشیدن مناسب یک بچه دکتر نیست. حسابی به من برخورد. در دفاع از خودم گفتم، زر زیادی می زنی، اما فکرش که کردم دیدم که درواقع این من بودم که زر زیادی میزدم. بدتر از همه روزی بود که توی مدرسه جشن گرفته بودند. خانم معلم با حالتی ناراضی آمد به سمت من و گفت: «ژان لوبی من که بهت گفته بودم که لباسهای پلوخوریات را بپوشی.» جرات نکردم به او بگویم که همانهایی که تنم بود لباسهای پلوخوریام بود.»
آنچه در بالا خواندید بررسی و نقد کتاب بابام هیچوقت کسی را نکشت اثر ژان لویی فورنیه بود.خرید و دانلود این اثر در همین صفحه امکانپذیر است. برای مطالعهی دیگر کتابها در زمینهی رمان و ادبیات فرانسه در قرن بیستم میتوانید به قسمت دستهبندی کتابها مراجعه و کتابهای این موضوع را یکجا مشاهده کنید.
مطالب مرتبط:
بررسی رمان خارجی برای N
بررسی کتاب معمایی - پلیسی شرلوک هولمز علیه دراکولا
بررسی کتاب شرلوک هولمز و فاجعه کشتی تایتانیک
معرفی کتاب ما همه باید فمینیست باشیم
کتاب روانشناسی تربیت فرزندی که هیجانات شدید دارد
منبع: فیدیبو