بررسی رمان معمایی، پلیسی سکوت قبر
سکوت قبر با عنوان فرعی کاوشگریهای کارآگاه اِرلندور سیزدهمین کتاب از مجموعه ادبیات پلیسی امروز جهان است که از سوی نشر قطره زیر نظر کاوه میرعباسی منتشر شده است.
آرنالدور ایندیرداسون برجستهترین پلیسینویس ایسلند است که پرسوناژ اصلی اکثر رمانهایش کارآگاه اِلندور است. کتابهای ایندیرداسون تاکنون به ۴۰ زبان ترجمه شدهاند و جوایز متعددی برای او به ارمغان آوردهاند. رمان سکوت قبر نیز برندهی جایزهی بهترین رمان جنایی ۲۰۰۵ از انجمن نویسندگان انگلستان شده است.
در قسمتی از پشت جلد کتاب آمده است:
سکوت قبر رمانی است نفسگیر، پرکشش و جذاب دربارهی جنایتی که سالها پیش اتفاق افتاده، جنایتی ناشی از خشونت، جنون و سادیسم.
خلاصه کتاب سکوت قبر
داستان رمان با اتفاق عجیبی در یک مهمانی آغاز میشود. اتفاقی که باور کردن آن بسیار سخت است. در جشن تولد پسری ۸ ساله و در میان سر و صدای زیاد، کودکی مشغول لیس زدن و جویدن یک تکه استخوان است. در آن شلوغی کسی توجهای به این بچه ندارد تا اینکه مردی که دانشجوی پزشکی بود متوجه آن شد و بلافاصله فهمید که این تکه استخوان قسمتی از دندهی انسان است!! با کمی تحقیق مادر خانواده متوجه میشود پسرش این تکه استخوان را (که فکر میکرد سنگ جالبی باشد) به خانه آورده است.
همین موضوع پای کارآگاه الندور و همکارانش را به مسئله باز میکند. بعد از مشخص کردن مکانی که استخوان در آن پیدا شده بود متوجه میشوند که این تکه قسمتی از اسکلتی است که زمین دفن شده است. تحقیقات شروع میشود و چند روز بعد کارآگاه الندور بازهم متوجه چیز دیگری میشود:
ناگهان شیء سفتی را جلو پایش حس کرد. چیزی مثل سنگریزهای کوچک. چند بار با پنجهی پا به او ضربه زد، اما سفت و سخت بود و تکان نمیخورد. خم شد و خاکهای دور و بر شیء را خراشید. عمیقتر حفر کرد. دستانش به لجن کشیده شده بود اما بالاخره سنگریزهی مشابهی پیدا کرد، بعد سومی، چهارمی و پنجمی. زانو زد، خاک همهی دور و برش را گرفته بود. شیء به تدریج ظاهر شد و اِرلندور وارسیاش کرد. پنج استخوان انگشت و استخوان کف دست از زیر زمین کشف شده بود. آرام از جا برخاست. (کتاب سکوت قبر – صفحه ۳۵)
با کشف استخوانهای جدید کار حفاری زمین برای بیرون کشیدن اسکلت آغاز میشود و همزمان کارآگاه اِرلندور و همکارانش تحقیقات را جدیتر دنبال میکنند.
در کنار این ماجراها، داستان دیگری به شکل موازی با آن روایت میشود. داستان زنی که در تلاش است همراه با دو بچه خود از دست شوهرش فرار کند. کتکزدن و بداخلاقیهای شوهرش غیرقابل تحمل است و زن دیگر تحمل خشونت و تحقیر را ندارد.
اولین تلاشش برای فرار محکوم به شکست شد. خودش را آماده نکرده بود و گزینههای موجود را نمیشناخت، نمیدانست کجا باید برود و ناگهان خودش را با دو بچه در سوز و سرما بدون سرپناه یافته بود. دست سیمون را گرفته بود و مایکلینا هم توی بغلش بود، اما نمیدانست کجا برود. تنها خواستهاش این بود که از آپارتمان دور شود. (کتاب سکوت قبر – صفحه ۵۴)
اتفاقات و جزئیات دیگری هم وجود دارد و داستان کتاب را پیچیدهتر و سختتر از حد معمول میکند. اتفاقاتی که با جنگ جهانی دوم نیز گره خورده است.
درباره رمان سکوت قبر
تصور ذهنی من از کتابی که در دسته ادبیات پلیسی قرار گرفته، این است که یک کتاب هیجانانگیز باشد. در آن تعقیب و گریز وجود داشته باشد. فریب خوردن و فریب دادن وجود داشته باشد. جعل اسناد و مدارک و حتی صحنههای درگیری وجود داشته باشد. (مواردی که در کتاب شرلوک هولمز علیه دراکولا وجود داشت.) اما کتاب سکوت قبر خالی از این اتفاقات بود و میتوانم فقط به آن به عنوان یک کتاب معمایی نگاه کنم. یک کتاب معمایی که ذهن شما را درگیر میکند اما در آن خبری از هیجانات نیست.
به نظر من، کتاب به آرامی پیش میرود و خواندن آن حوصله زیادی میخواهد. شاید تصور ذهنی من از کتابهای پلیسی باعث شده بود که این رمان برای من چندان جذاب و گیرا نباشد اما شما اگر به دنبال یک رمان معمایی و رازآلود هستید که ذهن را درگیر کند این کتاب گزینه مناسبی است. دو داستانی که در کتاب روایت میشوند آرام آرام سرنخهای خوبی به خواننده میدهد و یک ذهن کنجکاو با علاقه مدارک و اسناد را کنار هم میچیند. نویسنده این احساس را به شما القا میکند که همهچیز مشخص و واضح است. داستان کتاب را ساده جلو میبرد و شما فکر میکنید که همهچیز را به درستی حدس زدهاید. اما خلاقیت نویسنده در پایان کتاب مشخص میشود و شما در این مورد احساس خوبی دارد که یک کتاب متفاوت را مطالعه کردهاید.
اسم کتاب واقعا برازنده آن است. در رمان با قبرهایی روبهرو هستیم که هیچ چیزی از خود نشان نمیدهند. نه بررسی اسکلتها نتیجه میدهد و نه شواهدی که وجود دارد خبر از چیزی میدهد. این قبرها به راستی سکوت کردهاند.
جملاتی از متن کتاب سکوت قبر
- احساس میکرد سکوت سنگینی بر زندگیاش حاکم است. احساس تنهایی گرداگردش را فراگرفته بود. روزهای کسالتباری را میگذراند که سلسلهوار تلنبار شده بود روی او و داشت خفهاش میکرد. ناگهان خواب به سراغش آمد و افکارش به دوران کودکی رفت، به زندگیای که عاری از گناه بود و آزاد از غم و غضه و نگرانی. هرچند خیلی کم پیش میآمد، اما گاهی اوقات واقعا میتوانست به آرامش گذشته دست یابد و زمانی کوتاه احساس خوبی داشته باشد. (کتاب سکوت قبر – صفحه ۷۴)
- همهی سربازان اونیفورم خاکی پوشیده و کمربند بسته بودند و پوتینهای سیاه و بادوامی به پا داشتند که بندهایش را بالای ساق پا بسته بودند، بعضیهایشان کلاهخود داشتند و اسلحههایی در غلاف. هوا که گرم میشد لباسهایشان را در میآوردند و برهنه زیر نور آفتاب دراز میکشیدند. هرچند وقت یک بار تمرین نظامی داشتند، مخفی شدن، بیرون دویدن از مخفیگاه، انداختن خودشان روی زمین و شلیک کردن. (کتاب سکوت قبر – صفحه ۱۵۸)
- زندگی کردن با تنفر هر روزه، هرگز متوقف نمیشه، و هیچوقت هم نمیتونید تغییرش بدید، تا وقتی که ارادهتون رو از دست میدید و فقط منتظر میمونید و امیدوارید که کتک بعدی به شدت قبلی نباشه. (کتاب سکوت قبر – صفحه ۲۳۶)
- کی برای قتل روح حکم صادر میکنه؟ میتونید این رو بهم بگید؟ چهطوری میتونید یه مـرد رو به خاطر قـتـل روح محکوم کنید؟ (کتاب سکوت قبر – صفحه ۲۳۷)
مطالب مرتبط:
معرفی کتاب آخرین انار دنیا اثر نویسنده کُرد، بختیار علی
دانلود کتاب صوتی رفقای خوب
رمان خارجی راهنمای انعطاف بدنی اثر کریگ کلیونجر
معرفی رمان همه جا آتش های خرد
معرفی کتاب جنس دوم اثر سیمون دو بووُآر
کتاب صوتی قمارباز – فئودور داستایوسکی
کتاب شایو از اوسامو دازای
منبع: کافه کتاب