کارآفرینان بزهکار : ۱۰ درس کسب و کار که باید از آنها بیاموزیم
در ادامه ۱۰ درس کسب و کار که باید از کارآفرینان بزهکار بیاموزیم آمده است
۱. سر فرانسیس دریک (Sir Francis Drake )
« نمیتوانید همه را راضی نگهدارید »
سر فرانسیسدریک در طی سالهای ۱۵۰۰ میلادی بر دریاها حکمرانی میکرد و در حمله به کشتیها و سرقت محمولهی آنها مهارت فوقالعادهای داشت. استفادهی او از فرصتها افسانهای بود و معمولا مقداری از سهم غنایمش را به دولت بریتانیا میداد.
این کار، او را به عنوان یک قهرمان برای بریتانیاییها تبدیل کرده بود اما برای اسپانیاییها یک دزد دریایی پلید بود که اغلب کشتیهای آنها را غارت میکرد.
در اسپانیا او را به نام ال دراکه (El Draque ) میشناختند، و جایزهای ۴ میلیون دلاری (به پول امروزی) برای دستگیری وی قرار داده بودند.
در این زمان در بریتانیا محبوبیت مردمی او بسیار بالا بود بهطوریکه لقب شوالیه گرفت و به عنوان شهردار پلیموث منسوب شد. این داستان فقط به این خاطر در اینجا بیان شد تا نشان دهد که شما نمیتوانید برای موفق بودن در کسب و کارتان همه را راضی و خشنود نگهدارید.
۲. چارلز پونزی (Charles Ponzi)
« روی منفعت مشتریان تمرکز کنید … و بعد ارائهی پیشنهاد! »
در دههی ۱۹۲۰ چارلز پونزی پیشنهادی به مردم داد که رد کردن آن خیلی سخت بود، پیشنهاد او این بود: کسب بازده زیاد سرمایهگذاری بدون انجام هیچکار واقعی!
پیشنهادی که پونزی مطرح میکرد بر مبنای یک قرارداد مبهم بود که او در خرید و فروش تمبرها به وجود آورده بود و اگر مورد استفاده قرار میگرفت میتوانست سودی حدود ۴۰۰% ایجاد کند. مسئله این بود که پونزی میتوانست از این ابهام در مقیاس نسبتا کوچکی استفاده کند درحالی که او آرزوهای بزرگتری در سر داشت.
به همین منظور او یک فرصت سرمایهگذاری برای هزاران نفر ایجاد کرد و از پول آن ها استفاده کرد. به اینصورت که از مشتریان جدید برای پرداخت سود به مشتریان قبلی پول میگرفت و در واقع هیچگونه سرمایهگذاری قانونی در کسب و کار وی انجام نمیشد. این روند برای پونزی حداقل ۲۵۰ هزار دلار در روز درآمد داشت. اما این کلاهبرداری بر تعداد روزافزونی از افراد که در آن سرمایهگذاری میکردند تکیه داشت تا اینکه بتواند کل سیستم را از متلاشیشدن نجات دهد اما در نهایت به این امر منجر نشد و کل سیستم فروریخت. و پونزی که در تدارک فرار با مقدار زیادی از پول سرمایهگذاری شدهی مردم بود دستگیر و زندانی شد.
این طرحی که پونزی بنا نهاد بعدها به اسم او نامگذاری شد و حتی تا امروز هم ادامه داشته است. برای مثال برنارد میدوف، جرمی را مرتکب شد که به عنوان بزرگترین کلاهبرداری مالی در تاریخ ایالاتمتحده شناخته شد و بر اساس نقشهی پونزی صورت گرفت.
پونزی نیمی از فعالیت کسب و کارش را به شکل درست و قانونی انجام داد. او روی پیشنهادی تمرکز کرد که مشتری را به سرمایهگذاری راغب میکرد و بنابراین توانست هزاران مشتری را جذب کند. اما اشتباه او آنجا بود که او هیچگونه برنامه و روش قانونی برای عمل به وعدهاش در نظر نگرفته بود. پس درس این داستان این است که روی این مطلب تمرکز کنید که کسب و کار شما چگونه به مشتریانتان سود میرساند و همچنین مطمئنشوید که میتوانید بهطور پیوسته به وعدههایتان عمل کنید.
۳. جورج پارکر (George Parker)
« جهان پر از بازارهای ناشناخته برای کسب و کار است »
جورج پارکر در اواخر سدهی ۱۸۰۰ میلادی در نیویورک زندگی میکرد و بازاری ناشناخته برای کسب و کار را یافت.
او شروع به فروش مکانهای معروف نیویورک به رهگذران ناآگاه کرد. و تا آنجا پیش رفت که با مدارک جعلی افراد را متقاعد کرد که مکانهایی چون پل بروکلین را هم میتوان فروخت!
پل بروکلین یکی از مکانهای معروف مورد علاقهی او برای فروش بود چرا که میتوانست افراد را قانع کند که این یک سرمایهگذاری بسیار عالی است و اگر اتاقک کوچکی در بالای آن درست کنند میتوانند درآمد خوبی کسب کنند.
تا مدتها نیروهای پلیس که مشغول انجام وظیفه بودند افرادی را روی پل میدیدند که ترافیک شدیدی ایجاد کردهاند و رانندهها را مجبور میکردند تا برای عبور از بالای پل مبلغی به عنوان عوارضی بپردازند. پلیس به آنها توضیح میداد که صاحب پل نیستند و در واقع درگیر یک کلاهبرداری شدهاند.
این داستان واقعا هیجانآور است، و یک جرم واقعا جالب به وقوع پیوسته است.
پارکر در نهایت دستگیر شد و ۸ سال آخر عمرش را در زندان سپری کرد اما درسی را که باید از داستان پارکر بگیریم این است که دنیا پر از کسب وکارهایی است که دور از چشم هستند.
چه کسی ممکن است فکرش به آنجا برسد که مکانهای مهم نیویورک را میتوان به رهگذران از همهجا بیخبر فروخت.
۴. ادواردو دو والفیرنو (Eduardo de Valfierno)
« کل کسب و کار، خلق ارزش است »
ادواردو، یک آرژانتینی حقهباز و کلاهبردار بود. وی در ابتدای دههی ۱۹۰۰ میلادی یک متخصص را به کار گمارد تا چند طرح تقلبی از مونالیزا را جعل کند که بتواند با فروش آنها در سراسر دنیا سود کلانی را به جیب بزند. اما چه کسی علاقه داشت این نقاشیهای تقلبی را بخرد که ارزش زیادی هم نداشتند؟
اینجا بود که بخش دوم نقشهی فریبکارانهی ادواردو اجرا شد. بعد از اینکه او نسخههای کپی تقلبی بسیار حرفهای را تولید کرد چند نفر را به کار گرفت تا نمونهی اصلی را از موزهی لوور پاریس بدزدند.
یکی از کارمندان موزه این کار را انجام داد. وی با شجاعت و البته به صورت آشکارا و بسیار آسان تابلو را در زیر کتاش مخفی کرد و از ساختمان موزه خارج شد!
با پیشبینی شایعاتی که دزدیده شدن مونالیزا در پیداشت والفیرنو فروشندگانی را به کار گرفت تا نمونههای تقلبی را با کشتی به نقاطی پنهانی در سراسر دنیا انتقال دهند.
این یعنی وقتی که وضعیت در حالتی بحرانی بود او توانست بدون گذر از گمرک نمونههای تقلبی را عبور دهد. سپس وی هرکدام از نمونههای تقلبی را به خریداران ثروتمند فروخت، طوریکه هرکدام باور داشتند که نمونهی اصلی را خریدهاند.
والفیرنو، خیلی خوب میدانست که نقاشی اصلی بدون توجه رها شده است و اجازه داد کسی که آن را دزدیده بود، نزد خود نگهش دارد. در آخر دزد که تلاش میکرد نمونهی اصلی را بفروشد، دستگیر شد. بعد از آن، نقاشی به موزهی لوور بازگشت و والفیرنو نیز بدون پرداخت هیچ غرامتی، با سودی فراوان فرار کرد.
۵. خواکین گازمن (Joaquín Guzmán)
« اغلب سادهترین راه، بهترین راه است. »
اخیرا وزارت خزانهداری ایالات متحده خواکین گازمن را به عنوان قدرتمندترین قاچاقچی مواد مخدر اعلام کرده است. او از روشهای نوین مدیریتی نظیر دادن مواد به خرده فروشان مواد به جای پول نقد استفاده میکند تا از این طریق عملکردش را افزایش دهد.
او راههای جدیدی برای تجارت موادمخدر کشف کرد، مانند تامین داروهای غیرقانونی نظیر متامفتامین برای امریکا و نیز حذف تکنیکهای هزینهبر از طریق ایجاد مزارع پرورش ماریجوآنا در ایالات متحده که دیگر نیازی به واردات آن نداشته باشد. اما دستاوردهای مهم او یکی از سادهترین کارهای او بود.
وی برای آوردن مقدار زیادی موادمخدر از مکزیک به ایالاتمتحده تونلی بسیار بزرگ حفر کرد. این سادهترین ایدهای بود که موفقیت گازمن را در پی داشت.
او معماری را به کارگمارد و او را مامور حفر تونلی از یک نقطهی مخفی در مکزیک تا یک انبار در آمریکا کرد.
این یک ایدهی فوق العاده بود که نشان میدهد بعضی از سادهترین ایدهها واقعا بهترین ایده هستند.
۶. چارلز لاکی لوچیانو (Charles “Lucky” Luciano)
« یک تیم بسازید »
چارلز لوچیانو کسی است که مافیا را از یک سندیکای جنایتکار سیسیلی به یک کسب و کار چندملیتی تبدیل کرد که سالهای متمادی تاثیر زیادی بر آمریکا داشت.
وی افراد را به عنوان عضوی از یک تیم که با هم همکاری کنند، به کار میگرفت.
به جای اینکه افراد جرمهای کوچکی را در گروههای جداگانه و مختلف انجام دهند، او سلسله مراتب را به مافیای سیسیلی اضافه کرد و ساختار را وارد تشکیلات گانگسترهای ایتالیایی- آمریکائی در آمریکا کرد.
این کار باعث افزایش قدرت و تاثیر آنها شد و مافیا را به قدرتمندترین سازمان جنایی در قرن بیستم تبدیل کرد.
۷. فرانک لوکاس (Frank Lucas)
« قیمتها را پایین نگهدار »
فرانک لوکاس کلاهبرداری آفریقایی- آمریکایی در دههی ۱۹۷۰ تلاش میکرد با استفاده از مافیای ایتالیایی- آمریکایی به دنیای زیرزمینی جرم و جنایت حاکم شود. برای اینکه وی بتواند به عنوان اتحادیهی بزرگ قاچاقچیان موادمخدر عمل کند، باید هزینههایش را پایین نگاه میداشت تا بتواند دست رقبا را از بازار کوتاه کند.
در زمانی که لوکاس روی تجارت مواد مخدرش کار میکرد، آمریکا درگیر جنگی طولانی با ویتنام بود. کشوری که هروئین در آنجا خیلی ارزانتر از آمریکا خریداری میشد. بنابراین لوکاس فرصتی به دست آورد تا از مزایای این جنگ استفاده کرده و مواد مخدر را مستقیما از آسیای جنوبشرقی بخرد و به طور قاچاقی وارد آمریکا کند. لوکاس ادعا کرده که از تابوت اجساد نیز به عنوان جاساز استفاده میکرده، اما بسیاری راههای هوشمندانهی وی برای قاچاق به داخل آمریکا، هنوز کشف نشدهاند.
با حذف واسطهها و خرید مستقیم توزیعکنندگان از منابع موادمخدر لوکاس، وی توانست رقابت را از بین ببرد و بزرگترین موفقیت در جهان مواد مخدر را به دست بیاورد. لوکاس میلیونها دلار به دست آورد اما در نهایت همین موفقیت عظیم او را در جایگاه متهمین قرار داد و باعث سقوطاش شد.
لوکاس سالهای طولانی را در زندان سپری کرد اما داستان وی همیشه نشان میدهد که شما هم میتوانید با ایجاد حداقل رقابت و دوری از واسطهها در کارتان موفق شوید و محصول را از منابع خود تولید کنید تا قیمتها را کاهش دهید. با درس گرفتن از موفقیت لوکاس میتوان به این نتیجه رسید که شما هم میتوانید به جای اینکه زیرمجموعهی یک کسب و کار دیگر باشید، خودتان محصولتان را مستقلا تولید کنید و بفروشید. و در این صورت میتوانید به سود زیادی دست یابید.
۸. فرانک آبگنیل (Frank Abagnale)
« خود را یک متخصص معرفی کن »
آبگنیل یک متخصص تقلب است که سالها از طریق جعل چک زندگی میکرد و بدون پرداخت هزینهای، در دنیا مسافرت میکرد. او قادر بود تا اعتماد افراد را جلب کند و با متخصص نشان دادن خود با آنها همکاری کند.
مثلا او با ادعای اینکه او یک خلبان است مجانی سوار هواپیما میشد و پرواز میکرد و نیز میتوانست با ادعای دکتر بودن، اعتماد و احترام افراد را به دست بیاورد .
آبگنیل در نهایت دستگیر شد و ۵ سال زندان رفت. سپس شروع کرد به نشان دادن تخصصاش در چیزی که واقعا در آن متخصص بود: تقلبهای مالی! آبگنیل به شرط اینکه به دولت فدرال آمریکا در کشف تقلب کمک کند، خیلی زود از زندان آزاد شد.
این کار به آباگنیل اجازه داد تا تجارتی چندمیلیون دلاری از طریق مشاوره دادن در امور تقلب و کلاهبرداری داشته باشد و اکنون از منافع قانونی این کسب و کار استفاده میکند تا بدهیاش را به مردمی که قبلا سر آنها کلاه گذاشته بپردازد.
۹. مایر لانسکی (Meyer Lansky)
« شبکهای برای موفقیت »
مایر لانسکی یک روس _ آمریکایی بود که امپراتوری غیرقانونی قماربازی را در آمریکا در سالهای دهه ۱۹۳۰ برپا کرد و در مسیر خودش موفق بود. اما او توانست تا این دستاوردهای خود را به مرحلهی بعد برساند، و ارتباطی تنگاتنگ و شبکهای با مافیا برقرار کرد.
ارتباط نزدیک او با مافیا او را در بدست آوردن فرصتهای جدید در کسب و کارش، موفق میکرد و به عنوان “حسابدار گانگستر ” شناخته شد.
در زمان مرگ او در سال ۱۹۸۳، افبیآی تخمین زد که صدها میلیون در حساب مخفی بانکها دارد و آنچنان بزهکار بزرگی بود که چندین فیلم گانگستری بر اساس شخصیت او ساخته شد، از جمله این شخصیتها، مایکل کورلئونه در فیلم پدرخوانده است.
لانسکی یک مجرم قهار بود و این مهارت را داشت که همه را به صورت شبکهای به هم اتصال دهد و همین مهارت شبکهسازی او بود که به او فرصتهای بزرگتری برای به دست آوردن سود و موفقیت میداد.
۱۰. جورج گرین هالگ (George Greenhalgh)
« هیچوقت خیلی پیر نیستید »
وی مسئول فروش ” Garden Shed Gang ” بود که شامل خودش، همسرش و پسرش بود.
آنان با کمک یکدیگر جعلهای ارزشمندی از آثار هنری میساختند و توانستند موزهها و کلکسیوندارها را با موفقیت فریب دهند و تا قبل از آنکه دستگیر شوند بیش از یک میلیون دلار بدست بیاورند.
این برای یک فرد ۸۲ ساله که در محیطی آرام در بولتون انگلستان زندگی میکرد و به جمع کردن برگهای باغ میپرداخته، خیلی هم بد نیست!
این داستان نشان میدهد شما هیچوقت برای تلاش کردن پیر نیستید.
اما شاید فقط با راهاندازی یک وبلاگ به جای کلاهبرداری هنری بتوانید میلیونها تومان بدست آورید.
اکنون شما میتوانید از این درسها استفاده کنید.
از ۱۰ کارآفرینان بزهکار۱۰ درس کسب و کار را فراگرفتید که شما میتوانید روشهای آنها را برای کسب ثروت با مقایسهای ساده در یک کسب و کار قانونی و درست و اصولی به کار بگیرید و از نوآوریهای آنها بدون توجه به قسمت بزهکارانهی کارشان برای رونق یک تجارت و کسب و کار استفاده کنید.
موضوع: کارآفرینان بزهکار : ۱۰ درس کسب و کار که باید از آنها بیاموزیم
مقالات مرتبط:
۴۰ مهمترین ویژگی های کارآفرینان را بشناسید
۱۰ درس موفقیت برای کارآفرینان از مارک کوبان
۲۵ نکته از بهترین تجربیات افراد موفق و کارآفرینان و سرمایه گذاران