نقد و بررسی کتاب اگر بمیری ...
حقیقت یا توهم؟ «اگر بمیری» داستان پیچیده از رمزگشایی یک خیانت است. محوریت اصلی نمایشنامهی «اگر بمیری» شک، دروغ و حقیقت در روابط زناشویی است. داستان از شک یک زن به روابط خصوصی همسر مرحومش آغاز میگردد. فلوریان زلر در این نمایشنامه مدام در زمان سفر میکند. از حال به آینده و از آینده به گذشته. در هر صحنه و زمان او لایهای جدید از داستان رو میکند و تکههای پازل را در کنار یکدیگر قرار میدهد. در نهایت انتخاب واقعیت را بر عهدهی مخاطب میگذارد.
دربارهی فلوریان زِلِر، نویسندهی جوان فرانسوی
فلوریان زِلِر نویسنده و نمایشنامه نویس فرانسوی در سال 1979 در پاریس متولد شد. او تحصیلات خود را در زمینه علوم سیاسی ادامه داد اما استعدادش در ادبیات مسیر زندگی او را بهطور کامل تغییر داد. زِلِر تنها زمانی که 22 سال سن داشت اولین رمان خود را در سال 2002 منتشر کرد. اگرچه او نویسندهای جوان و کم تجربه است، اما منتقدان او را نویسندهای صاحب سبک میدانند. زِلِر تسلط عمیقی بر ادبیات فرانسوی دارد اما خود را تحت تاثیر هیچ نویسندهای نمیداند او نه تنها در فرانسه بلکه در کل اروپا نویسندهای مطرح به شمار میآید. روزنامهی گاردین او را یکی از هیجانانگیزترین نمایشنامه نویسان قرن 21 نامیده است.
دربارهی نمایشنامهی اگر بمیری
یکی از ویژگیهای قلم زِلِر شروع اصل داستان بدون پرداختن به حاشیه و مقدمه است. زن که «آن» نام دارد پس از مرگ همسرش نویسندهاش «پیر» به دنبال رازها و زندگی مخفی همسرش میگردد. او جستوجوهای خود را با خواندن نمایشنامههای همسرش آغاز میکند و به شخصیتی به نام«لورا» برمیخورد. «آن» در خلال داستان با «لورا» روبهرو میشود. اوج هنرنمایی فلوریان زِلِر را میتوان در بخش از نمایشنامه دید. «لورا» در مواجه با «آن» مدام نقش عوض میکند. حرفها و عکسالعملهای ضد و نقیض او موجب توهم «آن» و برداشت مخاطب از داستان میشود. در نهایت داستان در هالهای از ابهام باقی میماند و مخاطب باید بین دو راهی مرد خائن و زن شکاک و متوهم یکی را انتخاب نماید.
نمایشنامهی «اگر بمیری» با کارگردانی سمانه زندی نژاد و با بازی بازیگران مطرحی مانند رضا بهبودی، ستاره پسیانی، الهام کردا و کاظم سیاحی در سال 1396 بر روی صحنه رفت.
در بخشی از نمایشنامهی اگر بمیری میخوانیم
آن: به نظر تو، چرا این کار رو میکنه؟
پییر: چه می دونم.
آن: هیچوقت ازش نپرسیدی؟
پییر: نه.
آن: دیگه دوستش نداره, نه؟
پییر: کی رو؟
آن: زنش رو.
پییر: چرا. اتفاقا.
آن: دوستش داره، ولی با دخترهای دیگه هم هست.
پییر: اوهوم.
آن: فکر نمیکنی اینا یه کم متناقض باشن؟
پییر: هان؟ چرا.
آن: به نظر من که خیلی دردناکه. مخصوصا برای اون زن. نمی دونم... وقتی آدم فکرشو میکنه... واقعا زننده است...
پییر: زننده؟ نه, آن... زننده نیست. اون یه مرده. همین. یه مرده.
آن: منظورت چیه؟
پییر: هیچی.(مکث.)خب. من میرم بخوابم.
آن: به این زودی؟
پییر: آره. دارم ازپا می افتم. دیروقته... تو بیدارمی مونی؟
یک مکث کوتاه. پاسخی نمی آید. سپس پییر میرود که خارج شود. مکث. پشت به ما، در آستانه ی در میماند.
آن: پییر حس میکنم از وقتی که دیگه باهات حرف نمی زنم. دارم به یه زبون مرده حرف میزنم... تو همه خاطره هام میگردم. میگردم ولی پیدات نمیکنم. باز داری ازم فرار میکنی. پس منتظر میمونم. نمیدونم منتظر چی هستی. دیگه نمیدونم. گاهی به خودم میگم، مثل امروز صبح. که نباید به همه این چیزها فکر کنم. به این که شاید تو، خودت نیستی، کس دیگهای هستی. ولی اصلا چه فرقی میکنه؟ فرق میکنه. همین.
از مارتین خواستم که وسایلت رو جمع کنه. دفترتو جمع کنه. همه رو تمیز کرد. دفترچههات رو تو به کارتن گذاشتم. یادداشتهات رو. دست خطت رو. راز دست خط سیاهت. کتاب هات رو هم تو کارتن گذاشتم. فعلا گذاشتمشون... نه یعنی بردمشون خونه. نمیدونم میخوام باهاشون چی کار کنم. فکر کنم نگهشون دارم. آدم کتاب دور نمی ندازه. احتمالا میذارمشون تو کتابخونه سالن. هنوز نمیدونم. تو چی فکر میکنی؟ تو جای من بودی چی کار می کردی؟ (مکت.) دربارهی یادداشتهات با دانیل حرف زدم. برای این که بدونم نظر اون چیه. بهم گفت که من دارم خیال پردازی میکنم. حس میکنم داره بهم دروغ میگه. نمیدونم چرا. نگرانم میکنه. انگار داره سعی میکنه از تو محافظت کنه. از چی؟ از راز این شب تیره.(مکث.) گاهی، به خودم میگم شاید من تو رفتارم اشتباه کردم. شاید زیادی... شاید باید بیش تر صبور میبودم. کمتر میترسیدم، نمی دونم. پییر... نگام کن... به چی داری فکر می کنی؟(مکث.) بگو، تو واقعا دیگه هیچ وقت جواب منو نمی دی؟
پی بر خارج میشود. آن تنها میماند. مکث. تاریکی.
مطالب مرتبط:
معرفی کتاب قول - فریدریش دورنمات
اتحادیه ی ابلهان رمانی از جان کندی تول
معرفی کتاب رنگها برای زندگی بهتر اثر مری لامبرت
نقد و بررسی کتاب قانون توانگری
منبع: فیدیبو