نقد و بررسی فیلم كينگ كونگ
کارگردان فیلم كينگ كونگ : Peter Jackson
نویسندگان فیلم كينگ كونگ : Fran Walsh, Philippa Boyens
بازیگران فیلم كينگ كونگ : Naomi Watts, Jack Black, Adrien Brody
خلاصه داستان فیلم كينگ كونگ : در سال ۱۹۳۳ تهیه کننده ای جاه طلب بازیگران و خدمه یک کشتی را متقاعد می کند که برای فیلمبرداری به جزیره جمجمه بروند. در آنجا آنها با کونگ، میمون غول پیکری برخورد می کنند که در همان ابتدا علاقه مند بازیگر اصلی، آن درو، می شود و ...
خطر لورفتن داستان فیلم كينگ كونگ : این نقد با این فرض نوشته شده که خواننده از جزییات و پایان داستان "کینگکونگ" مطلع است. اگر شما جزو آن دسته نیستید و نمیخواهید داستان فیلم برایتان لو برود، از پاراگراف چهارم ادامه متن را نخوانید و پس از تماشای فیلم، نقد را مطالعه کنید.
"پیتر جکسون" با تصمیم بازسازی فیلم كينگ كونگ ، این شاهکار ماندگار آمریکایی، وظیفهای سختتر از بنای عمارت "امپایر استیت" را به عهده گرفت. ساختن این فیلم مانند دنبالهای برای "ارباب حلقهها" نبود، بلکه به منزلهی به عمل رساندن رویایی به درازای عمرش بود. و همانند دیگر کارهای شخصی فیلمسازان، این یکی هم با خطر عدم استقبال تماشاگران مواجه بود چون ایدهی کارگردان به منبع اصلی خیلی نزدیک بود( "هوک" اثر استیون اسپیلبرگ و "آرارات" ساخته اتومگویان به این سرنوشت دچار شدند). اما خوشبختانه، این تاثیر شدید جکسون از مرجع اصلی، استعداد خلاقانهی او را خدشهدار نکرد. جکسون با تلفیق ایدههای خود با بهترین عناصر فیلمهای محصول 1933 و 1976 توانسته تصویری شایسته از کینگکونگ برای تماشاگران نمایش دهد. نیازی به طراحی دوبارهی داستان نیست چون که به نظرنمیرسد بتوان از این بیشتر آن را ارتقا داد.
فیلم كينگ كونگ محصول 2005 اثر جکسون خط داستانی فیلم سال 1933 را دنبال میکند، اگرچه مقداری تغییر و ریزهکاری در آن دیده میشود. تعداد کمی ارجاعات مستقیم به این فیلم قدیمی وجود دارد از جمله این که "فی ری" فعلا نمیتواند در فیلم "کارل دنهام" بازیکند چون در حال حاضر مشغول "کاری برای کوپر است"، بعضی از دیالوگها از فیلمنامهی قدیمی، کلمهبهکلمه در فیلم آمده و حتی بریدهای از قطعات موسیقی "ماکس استینر" به گوش میرسد. حتی با وجود نفرت از نسخهی سال 1976، جکسون ایدههایی را از این فیلم نیز (شاید ناخودآگاه) وام گرفتهاست. شباهت بعضی از اتفاقاتی که در این نسخهی کینگکونگ با نسخهی "دی لورنتیس" (ورژن 1976) به چشم میخورد، نمیتواند اتفاقی باشد ( علیالخصوص، گسترش رابطهی دوطرفه بین کونگ و دختر به جای علاقهی یکطرفهی کینگکونگ در نسخه 1933).
تنها ایرادی که شاید به فیلم كينگ كونگ "جکسون" وارد باشد، زمان نسبتا طولانی آن است. البته این طبیعیاست که او میخواهد قبل از شروع اکشن فیلم، بیننده قدری با شخصیتها آشنا شود؛ اما اختصاص 70 دقیقه به این مورد کمی زیادهروی به نظرمیرسد. ممکناست این قضیه کمی بیننده را پس بزند. البته ناگفته نماند که دو فیلم قبلی هم حدود یکسوم از زمان خود را به مقدمهچینی میگذرانند، که برای نسخهی 1933 حدود 35 دقیقه و ورژن 1976 حدود 45 دقیقه است.
هنگامی که اکشن فیلم كينگ كونگ آغاز میشود بعید است بتوان انرژیکتر، باشهامتتر و قابل لمستر از این "کینگکونگ" پیدا کرد. دو ساعت از بهترین فنون فیلمسازیِ این روزها را میتوان در این اثر یافت. ارزش دلار به دلار هزینهی ساختش بلکه بیشتر را هم دارد. شاید تنها "انتقام سیث (اپیزود سوم جنگ ستارگان)" بتواند در بخش جلوههای ویژه فوقالعاده جذاب با این فیلم رقابت کند. اگرچه "کینگکونگ" یک تجربهی سینمایی سراسر رضایت بخشتر و عالیتر از "سیث" است (این را منی میگویم که فیلم "سیث" را کاملا تحسین کردهام و ممکن است در پایان سال جزو 10 فیلم برتر سال من باشد). اگر شما محصول 1933 را همانند پایه و اساسی برای کینگکونگ در نظر بگیرید، نسخه 2005 همه چیز است. جکسون از دید "کوپر (کارگردان و نویسنده اولین فیلم کینگکونگ)" استفاده کرده و آن را شکوهمندانه و بدون تغییر اساسی بسط دادهاست. شمای کلی فیلمها یکی است ولی تجربهی دیداری آنها کاملا تفاوت دارد.
یک ضربالمثل قدیمی عربی میگوید: « و اینک، هیولا نگاهی بر این صورت زیبای چشمنواز انداخت. و از قتل دست کشید، و از آن روز به بعد او همانند مردهای میزیست.» این، داستان کینگکونگ بوده و هست. گوریل غولپیکر 25 فوتی که بر جزیرهاش حکمرانی میکند و اکنون آدمی را به عنوان خطری برای خود میپندارد. بر خلاف ذات و طبیعتش به افسون زنی بلوند دچار و به سرزمینی بیگانه آورده میشود در حالی که یارای مقابله با نیروهای ضد خود را ندارد. همین کافی است تا از کینگکونگ به عنوان تمثیلی از درندهخویی انسان نسبت به طبیعت نام برد. این جنبه از داستان به همان اندازه در قصهگویی جکسون مشهود است که در نسخه محیط زیست دوستانهی سال 1976 .
"آن دارو (نائومی واتس)" بازیگری است که بدون دلیل از کارش اخراج شدهاست. "کارل دنهام (جک بلک)" فیلمساز بدهکار است و به بازیگر زنی نیاز دارد تا سریعا بساط فیلم جدیدش را مهیا کند تا مبادا به دلیل بدهکاری دستگیر شود. بر حسب تصادف، این دو با هم دیدار میکنند و "آن" سوار بر آزادپیمای"Venture" همراه گروه به سمت سرزمینی نامشخص عازم میشوند. کاپیتان "انگلهورن (توماس کرِچمن)" جوانک ترشرویی است که به دنهام اعتماد ندارد. "جک دریسکول (آدرین برودی)" هم به عنوان نویسندهی فیلمنامه این گروه را همراهی میکند. همچنین یک بازیگر به نام "بروس بکستر (کایل چندلر)" که جلوی دوربین نقش معشوقهی "آن" را بر عهده دارد. در پشت صحنه، "آن" مجذوب "جک" میشود. ایجاد حس مشترک در این دو طی سفر به مقصد یعنی جزیرهی جمجمه رخ میدهد. بومیها "آن" را ربوده و قصد دارند برای خدایشان قربانی کنند. اما پادشاه"کونگ" به جای کشتن او، شیفتهی این موبلوند میشود. "آن" حرکات نمایشی کمدی برای اسیرکنندهی خود که او را از شر "تی-رکس"ها حفظ میکند، انجام میدهد. در همین حال جک، کارل و سرنشینان کشتی برای یافتن "آن" دست به کار میشوند. آنها دست کم در ابتدا او را نمییابند اما با موجودات عجیبی مواجه میشوند که عقل از سرشان میپرد همانند حشراتی که قادرند یک اسب را لقمهی چرب کنند. سرانجام، "آن" نجات یافته، "کونگ" در دام افتاده و گروه به سمت "نیویورک" عازم میشود. اولین شب، "کونگ" زنجیرها را پاره کرده و در دید عموم قرار میگیرد. "آن" را یافته و بر فراز برج "امپایر استیت" میرود تا مقاومت تراژیک پایانی خود را انجام دهد.
با وجود سه بازیگر برجسته در فیلم، ستارهی اصلی فیلم همانطور که از عنوان پیداست، این پستاندار غولپیکر است. "کونگ" از اندازهی عروسک 18اینچی خاک رسی به هیبت یک مرد با لباس گوریل با پرداخت ماهرانهی CGI بدل شدهاست. محدودهی نمایش احساسات و قابلیت واکنش او به میزان بالایی بهبود پیداکرده. او در این فیلم از حالتهای چهروی شگفتانگیزی برخوردار است که با خیرهشدن به چشمانش، به سختی میتوان باور کرد که او واقعی نیست. "اندی سرکیس" که در "ارباب حلقهها" نیز با پیتر جکسون همکاری داشته، مهارتهای حرکتی خود را به "کونگ" منتقل کرده؛ و نتایج به حدی شگفتانگیز مینماید که گویی جکسون به جزیره جنوبی اقیانوس آرام سفر کرده و یک گوریل 25 فوتی واقعی یافتهاست. "کونگ" تقریبا هر احساسی را میتواند نمایش دهد: حیرت، خشم، سرگرمشدن، مالکیت،سردرگمی و عطوفت. او کارهایی انجام میدهد که تاکنون با هیچ جلوههای ویژه دیگری ندیدهاید. آیا میشد نبرد با تی-رکس را به نحوی دیگر سازماندهی کرد و نشان داد؟ مسلما خیر.
بهترین عملکرد در بین سه بازیگر متعلق به "نائومی واتس" است. او همچنین سختترین نقش را هم بر عهده داشت- نه تنها نقش فیزیکیاش، بلکه باید با چیزی که در واقعیت وجود نداشت همبازی شود( اتفاقی که اکنون در فیلمهای با هزینهی بالا امری عادی است). همانند "کونگ"، "آن" نیز میبایست محدودهی وسیعی از احساسات را از «وحشت تا ترس، پذیرش و هشیاری»نشان دهد. "آدرین برودی" هرچه در توانش هست را برای نقش خنثی "جک" رو میکند. جک عاشق "آن" میشود و سپس به دنبال او جزیره را زیر و رو میکند. در نیویورک "جک" قصد تعقیب و گریز ماشینی دارد، اما در نهایت موثرترین همکاریاش بالابردن آسانسوری در ساختمان امپایر استیت است. "جک بلک" که برای ایفای نقش کارل دنهام انتخاب عجیبی است، شخصیت فیلمساز را با تلفیق خصوصیات "سیسیل بی.دمیل" و "پی.بی بارنوم" بازی میکند. عملکرد "بلک" در درجه اول سرراست و مؤثر است اگرچه در بعضی موارد خصوصیات شخصیتی بازیگران متزلزل میشود.
اساس فیلم ماجراجویی/اکشن مبتنی بر CGI نیست؛ بلکه رابطهی بین "آن" و "کونگ" است. اینجاست که ظاهر فیلم بیننده را میفریبد، و برای اینکه "کینگکونگ" چیزی بیشتر از یک اغراق تصویری صرف باشد، جکسون قلب بیننده را نشانه رفتهاست. در فیلم 1933 "آن" از کونگ واهمه داشت. کونگ با او همانند یک اسباببازی رفتار میکرد و همین باعث نارضایتی و ترس او میشد. وقتی این هیولای غولپیکر مُرد ، کمی برای او ناراحت شدیم اما چندان تحت تاثیر قرار نگرفتیم. در نسخهی 1976 مهمترین نوآوری "لورنزو سمپل (نویسندهی فیلمنامه)" این بود که بازیگر زن نقش اصلی (که "دوان" نام داشت، با بازی جسیکا لانگ) احساسات هیولا را درک کند. "کونگ" تحت تاثیر دوان قرار گرفتهبود. پس از تقلاهای اولیه و ترس دوان از هیولا، ناچارا او را به عنوان محافظ خود پذیرفت. بر بالای برج تجارت جهانی زندگی خود را برای "کونگ" به خطر انداخت و حتی پس از سقوط او دنیای این زن از هم پاشید. شخصیت اصلی مرد (جف بریجز) هم برای "کونگ" دلسوزی میکرد.
در نسخهی 2005، پیتر جکسون از این نکتهی فیلم 1976 استفاده کرده و این رابطهی عاطفی دوطرفه را گسترش دادهاست. این گسترشِرابطه در سه صحنه به طور بسیار دقیقی عیان است: اولی صحنهای است که "آن" برای "کونگ" آواز میخواند و میرقصد که "کونگ" را سرگرم کرده و جان خود را نجات دهد. دومین صحنه "آن" طی یک نبرد خود را پشت سر کونگ مخفی و از او به عنوان قهرمان خود یاد میکند. و سومی در تالاب یخزده پارک مرکزی است، که به نظرم جادوییترین لحظهی "کینگکونگ" و ادای دین ماندگار جکسون به این افسانه است. بر خلاف فیلم 1976، جک چندان علاقهای به کونگ ندارد. شاید به همین دلیل رابطهی "آن" و کونگ قویتر و ماناتر از رابطهی "آن" با جک است. و رابطهی این دو عاشق بعد از سقوط کونگ، توخالی به نظر میرسد. ما واقعا اهمیتی به جک و آن نمیدهیم. کاراکتری که برای ما مهم بوده، مردهاست. لحظات پایانی کونگ با "آن" واقعا دردناک است.
یکی از سختترین چیزها دربارهی این فیلم كينگ كونگ انتخاب سکانسهای مورد علاقه است، چرا که دو ساعت آخرِ فیلم تماما زیباست. صحنههای اکشن/ماجراجویی در فیلم كينگ كونگ دیدن دارند: تعقیب 3 تی-رکس ( که حدود 10 دقیقه طول میکشد)، یک تهاجم حشرهای که برای آنانی که فوبیای حشره دارند شاید ترسناک باشد (ایندیانا جونز و معبد نابودی در مقایسه با این فیلم یک شوخی است!). کونگ در تلاش است تا عروس خود را باز پس بگیرد و در نهایت آن سکانس پایانی امپایر استیت. برای من لحظههای آرام فیلم كينگ كونگ بسیار لذت بخشتر است: کونگ و "آن" با هم به تماشای غروب خورشید مینشینند و صحنهی بازیگوشی پارک مرکزی. و در نهایت آن تراژدی پایان فیلم.
موسیقی متن فیلم كينگ كونگ شاخص و خاص نیست، البته احتمالا این تقصیر "جیمز نیوتن هاوارد" نیست. جکسون خیلی دیر او را به جای "هاوارد شور" انتخاب کرد و او فقط دو ماه برای نوشتن و ضبط همهچیز مهلت داشت. بهترین نکته دربارهی موسیقی متن فیلم این است که از قاعدهخارج نمیشود. از لحاظ بصری،"کینگکونگ" یک شگفتی است. تصمیم اینکه جزیرهی جمجمه سراسر جلوههای ویژه باشد، باعث شده فضای جزیره وهمآور و محصور به نظر آید. بازسازی جکسون از دوران رکود اقتصادی نیویورک، شاید از لحاظ تاریخی کاملا دقیق نباشد، اما قالب رضایتبخش نوستالژیکی به اثر دادهاست.
شاید اگر سختگیرانه قضاوت کنم نتوانم بگویم که "کینگکونگ" بهترین فیلم سال 2005 است. اما مسلما بهترین و بزرگترین بلاکباستر سال است و علیرغم بازسازیهای ناامیدکنندهای چون "گودزیلا" و "جو یانگ قدرتمند"، نشانداد که میتوان پیروزمندانه یک هیولای قدیمی را دوباره روی صحنه آورد. "کینگ کونگ" جکسون، جان تازهای به این هیولا بخشیدهاست. البته آنقدر بزرگ نیست که فیلمهای مشابه سال 1933 و 1976 را تحتالشعاع خود قرار دهد اما آنقدر چشمگیر است که به ما یادآوری کند که گاهی اوقات بازسازیها تا چه اندازه میتوانند باشکوه باشند.
موضوع: نقد و بررسی فیلم كينگ كونگ
مطالب مرتبط:
نقد و بررسی فیلم The Game (بازی)
بهترین سریال های 2017
سریال جنایی استرایک ؛ سریالی با نویسندگی «جی. کی. رولینگ»
مدعیان جوایز اسکار 2018
جديدترين فيلم هاى سينمايى دنيا