بررسی فیلم "شرم" برگمان : یاداوری یک کابوس برای بشریت
اینگمار برگمان فیمساز پر آوازه سوئدی در فیلم "شرم" این بار با صراحتی غافلگیرکننده به موضوع جنگ و تاثیر آن بر رفتار ها و روابط آدمیان می پردازد . آشکارگی خشونت و رفتار های شرم آور ادمها در شرایط دشوار جنگ آنچنان در این فیلم چنگ به روح تماشاگر می افکند که هر دقیقه را که با تماشای فیلم سپری می کنیم در یافتن پاسخ اینکه پیرنگ اساسی داستان فیلم درباره جنگ است یا کشمکش های درونی شخصیت ها دچار تردید می شویم و شاید نقطه قوت فیلم “شرم” همین باشدتا جایی که منتقدان این فیلم در بین پنج فیلم برتر سال ۱۹۶۸ در کنار فیلمهای ۲۰۰۱ یک ادیسه فضایی ( استانلی کوبریک) روزی روزگاری در غرب (سرجیو لئونه ) و بچه رزماری (رومن پولانسکی ) قرار دادند.
نکته ی فاجعه بار اینکه جنگ تنها به رودررویی دولتها بسنده نمی کند بلکه ساختاراخلاقی جوامع را زیر و رو می سازد. شرایط پر التهاب برخورد دولت ها دنیای سیاه و سپیدی می آفریند که پستی ها یا شرافت آدمیان را بیش از پیش پدیدار می سازد و هر گونه دیگرگونگی شخصیتی یا اندیشگی آدمیان با یکدیگر را چنان به رخ می کشد که ایشان جز با از میان برداشتن یکدیگر راهی برای پایداری و بقا نمی یابند.
به بیان دیگر جنگ باز شدن زخم پر چرک و عفونتی است که همه ی عقده ها و یا طمع ورزی های آدمیان در ارتباط با یکدیگر را بیرون می ریزد و برگمان در به تصویر کشیدن زشتی های عفونت بار جنگ و صحنه های دهشتناک آن و بازی های زیبایی که از لیواولمان و ماکسفون سیدو می گیرد اثری بسیار تاثیرگذارمی آفریند.شاهکاری که بیش از ۴۰سال پس از ساخته شدنش هنوز تازگی ونقش موثر در پیام انسانی و هشداردهندگی اش را از دست نداده است.
جنگ دستمایه اثر سینمایی
« جوزف استالین »: اگر تمام دنیای سرمایه داری و امکاناتش در یک طرف، و من و سینما در طرف دیگر باشیم و میان ما جنگی در بگیرد به یقین من پیروز خواهم شد.
تنها سه سال پس از اختراع برادران لومیر در سال ۱۸۹۸« رابرت پل » اولین فیلم جنگی تاریخ سینما را با عنوان «به نام ملکه» ساخت.
((از ۱۸۸۵ تا ۱۹۱۴ راه چندانی نبود تا دنیای سینما نظاره گر دو رویداد مهم قرن بیستم و شاید مهمترین آنها یعنی دو جنگ جهانی باشد و نگاه دوربین های ناظر بود که قواعد و مولفه های جدیدی را که بعد ها «ژانر جنگی» نامیده شد را به عنوان فصلی جدید در تاریخ سینما گشود. امکانی که هر حکومت به منظور روایت از جنگ هایی که در آن شرکت جسته بود بهره گرفت .))
فیلم های دوران جنگ اغلب با دو سویه ی مستند و تبلیغی ساخته می شدند اما در پایان جنگ و برقراری ثبات نسبی در کشورها بود که اجازه داد شاهد تولد اندیشه های منتقدانه و تحلیلگرا در ساخت فیلم باشیم .بنابراین درصد بالایی از آثارقابل توجه سینمایی جهان در ژانر جنگ حاصل دوران پس از جنگ بوده و به تحلیل شرایط ،نقد خشونت یا بازنمایی شرایط انسان در هنگام جنگ پرداخته اند.
از نخستین جنگی که بر پرده سینما نمایش داده شده تا کنون صد ها فیلم با موضوع جنگ ساخته شده که برخی از آنها در زمره ماندگار ترین فیلم های تاریخ سینما جای گرفته اند . فیلم هایی چون رزمناو پوتمکین ۱۹۲۵« آیزنشتاین » ،برباد رفته ۱۹۳۹« ویکتور فلمینگ » ،جبهه غرب ۱۹۳۰« گئورگ ویلهم پاپست » ، رم شهر بی دفاع1945« روبرتو روسولینی »،دکتر ژیواگو۱۹۶۵ « دیوید لین » ، حتی کازابلانکا ۱۹۴۲ « مایکل کورتیز » ، اینک آخرالزمان ۱۹۷۹« فرانسیس فورد کاپولا » محفظه ی درد2010 «کاترین بیگلو» ، راه های افتخار ۱۹۵۷ و غلاف تمام فلزی ۱۹۸۷ «استنلی کوبریک» ،فهرست شیندلر 1993«استیون اسپیلبرگ» ، پیانیست2002 «رومن پولانسکی»، کودکی ایوان ۱۹۶۲ و آندری روبلف ۱۹۶۶ «آندره تارکوفسکی»، نجات سرباز رایان 1998 «استیون اسپیلبرگ» ،خاطرات آنه فرانک 1959«جرج استیونز» ،والکری 2009 «برایان سینگر» ، و....که یا به طور مستقیم به رخداد های جنگ اشاره داشتند و درام در بستر فضای جنگی شکل می گرفت و یا به بیان خسارت های انسانی هنگام یا پس از جنگ می پرداختند. در نمونه ی نادری چون روبان سفید 2009« میشائیل هانکه » نیز با انتقاد از وضعیت تربیتی و فرهنگی آلمان پیش از جنگ، شرایط وچگونگی به وجود آمدن حکومت ویرانگر هیتلری را بازگو کردند.
در سینمای دو دهه ی گذشته درامریکا نگره دیگری حاکم شده است و آن پرداختن به جنگ و ناگزیر شمردن ان برای تحقق صلح است .صلحی که در آثار سینمایی هالیوود با پیروزی قاطع امریکا و نابودی دشمن رقم می خورد.این یعنی بازگشت این سینما به همان تفکر غالب برفیلم های تبلیغاتی دهه چهل آمریکا به دستور رئیسجمهور آمریکا فرنکلین رُزولت و تولیدات دفتر دفتر امور سینمائی (Bureau of Motion Picture Affair) BMPA و اینبار به مدد ترفند های نوین سینمایی.
بدیهی است هر جا نمونههائی از فیلم – گزارشهای جنگی یا درام هایی با ویژگی روائی واقعگرائی و صداقت ساخته و به نمایش درآمد جنگ همچون چیزی وحشیانه، غیر انسانی و جنایت بار نشان داده شده که سرانجامی جز مرگ و ویرانی ندارد.
فیلسوفان جنگ و صلح
از قرن هیجدهم میلادی اندیشمندانی چون مونتسکیو ، ولتر،روسوو فاتل نقطه نظرات گونه گونی در تحلیل چرایی و چگونگی جنگ را طرح نمودند،اما درخشان ترین و تاثیرگذار ترین تحلیل را کانت فیلسوف بلند آوازه در رساله ی «صلح پایدار۱۷۸۴»ارایه نمود.او در این رساله که بسیاری آن را بن مایه تشکیل جامعه متحد(سازمان ملل ) دانسته اند با طرح موضوع فلسفی «مساله صلح را چگونه دریابیم ؟»درباره اینکه "چرا و در چه شرایطی باید جنگ را شرارتی ناپذیرفتنی دانست ؟" چنین نوشت:«مساله استقرار قانون اساسی مدنی کامل به مساله رابطه ی قانونی دولت ها بستگی دارد و تا این مسئله حل نشود مساله ی نخست نیز حل ناشدنی ست» وی سپس دولت ها را به امضای توافقنامه ای مشترک فرا می خواند تا به موجب آن امضا،ٰ تملک کشوری به دست کشور دیگر(ازراه لشکر کشی و قتل و غارت یا وراثت ،خرید یا پیشکش )را غیر قانونی و تجاوز آشکار به حقوق آن کشورتلقی نموده، توسعه نظامی گری به بهای مقروض کردن کشورهاوبخاطر اهداف نظامی را تقبیح می نماید، همچنین خود داری از هرگونه دخالت در ساختار داخلی کشور دیگر ،جلوگیری از آدمکشی ،براندازی توطئه و…که روابط صلح آمیز آینده را میان دولت ها عملا ناممکن می سازد را رد می کند. پس از کانت نیز اندیشمندان بزرگی در این باره اندیشیدند و قلم زدند که تقریبا تاثیری در شهوت جنگ طلبی جنگ سالاران برای تصرف سرزمین های نو و بهره جویی از منابع آنها نداشت .ظهور ناپلئون در فرانسه، هیتلر در المان و خونریزی هایی که تا امروز در افغانستان و عراق و سوریه و…شاهد آنیم گواه بر این ادعاست.
فیلم چه می خواهد بگوید:
شرم در واقع صرفاً بیانیهای علیه جنگ نیست، بلکه بررسی تیزبینانهای است از وضعیت روحی شخصیتهائی که غائله بیرون، صرفاً کشمکشهای درونیشان را دامن میزند و به سطح میآورد. همین، عامل تمایز شرم است و آن را به تفسیری بر رابطه تنگاتنگ رنج فردی و رنج عمومی انسانها بدل میکند.
“ایوا” (اولمان) و “یان” (فون سیدو) “رزنبرگ” نوازندگان ارکستری هستند که به دلیل شعله ور شدن آتش جنگ در اروپا تعطیل شده است.آن دو به جزیرهای دور افتاده پناه آورده در روستایی زندگی به ظاهرآرام و عاشقانه شان را می گذرانند، در حالی که سایه تهدیدگر جنگ به آنان نزدیک میشود. هنگامی که چتربازان دشمن نزدیک محل سکونت آنان فرود میآیند، ناخواسته تن به شرکت در یک گفتوگوی خبری و تبلیغاتی با مهاجمان در حضور دوربین میدهند که پس از صداگذاری دوباره پخش میشود. روز بعدمقامات محلی آنان را همراه گروهی دیگر به جرم خیانت احضار میکنند اما دوستشان، “سرهنگ یاکوبی” (بیورنستراند) ترتیب آزادیشان را میدهد.
این مقدمه دیدارهای مکرر “یاکوبی” از خانه آنان میشود و آرامآرام آشکار میشود که “یاکوبی” به “ایوا” توجه دارد. “یان” که از اینماجرا به خشم آمده، گروهی پارتیزان مهاجم را فرا می خواندتا بدین وسیله شر”یاکوبی” راکم کند .اما یورش پارتیزان ها به خانه آنها و مرگ ” یاکوبی” خانمان و زندگی مشترک “ایوا” و “یان ” را به آتش می کشد.
”یان” با پولی که “یاکوبی” برایشان گذاشته بود، راه میافتد تا به قایقی که عازم سرزمین اصلی کشور است برسد و “ایوا” هر چند روابطشان به سردی گراییده به ناچار دنبالش میرود. روی آب موتور قایق از کار میافتد و آنان میان انبوهی از اجساد شناوراز سزبازان کشته شده ، بلاتکلیف میمانند…
« شرم فیلمی است آکنده از پرسش و خالی از پاسخ . فیلمی سیاه و تلخ که داستان رابطه ای سرد و پر تنش زوجی را بر بستر تنش و جنگی بسیار بزرگتر و بی رحمانه تر که بین دو نیروی متخاصم جریان دارد به تصویر می کشد . هر چند فیلم با امید و ادامه زندگی در میان مردگان به پایان می رسد – اما این دلیل بر این نیست که از تلخی و سیاهی فیلم بکاهد. در «شرم» برگمان دستمایه کار را بر محور عدم تفاهم یک زوج قرار می دهد – و فراتر هم می رود و وارد مقوله های هستی شناسانه ی مورد علاقه برگمان می شود – مقوله هایی نظیر علت وجود / عشق به همنوع / مرگ و مرگ هراسی /و پایداری و بقای زندگی و عشق .»
کارگردان می خواهد بگوید خرابی ها و آسیبی که جنگ می زند نه تنها به ویرانی شهرها و بنا ها که بیشتر صدمه های جبران ناپذیری است بر روح و روان و اخلاق آدمیان وارد می آورد.با مروری بر صحنه های فیلم این آسیب ها را در می یابیم .
“یان”که هنرمند حساس و با روحیه ای اخلاقی می باشد؛ چهار سال است بخاطر جنگ دست به ویولنش نزده و توان کشتن یک مرغ را ندارد “ایوا ” را کتک زده و با اسلحه به دو نفر آدم شلیک می کند،” یاکوبی” که عاقله مردی محترم و با شخصیت می نماید در حضور “یان” به “ایوا” اظهارعلاقه کرده ومی خواهد محبتش را با پول بخرد. فلیپ که در آغاز فیلم با آرامش کناریک آبگیر ماهیگیری می کند در ادامه فیلم به عنوان سردسته پارتیزان ها تبدیل به جانور وحشی می شود که انگشتر “ایوا” را ازانگشتش در می آورد و فرمان به قتل “یاکوبی ” و سوزاندن خانه می دهد و قایقران سوار نمودن “یان” و ایوا” را در قایق نجات بسته به پولی که به همراه دارند می داند.
در کنار این بی اخلاقی ها و افسارگسیختگی های انسانی جنازه ی ده ها انسانی که در کنار خانه های آتش گرفته و ویران شده افتاده و آن دختر بچه ای که “ایوا”لختی بر بالای جسد می نشیند و سرش را برمی آورد و پر درد و نومید به اطرافش می نگرد را بیفزایید.
از زمانی که دشمن به جزیره محل سکونت ” ایوا” و “یان “یورش می آورد کارگردان پاره ای از خشونت ها را نشان می دهد مانند صحنه های بمب باران و انفجار، آتشسوزی ،گلوله باران و خودرو ها و تانک های سوخته و جنازه های سرگردان کنار جاده یا روی آب ها اما تاثیر گذار تر از آن حالت چهره هاست در برابر مشاهده صحنه هایی که به عمد نشان داده نمی شود و گویی نشان دادنی نیست امادربرآورد ذهن و انتزاع خیال ؛ تماشاگر از دیدن چهره های “ایوا” و “یان” و تاثر آنها به پیامد های تکان دهنده جنگ راه می برد.
یکی ازنماهای به یاد ماندنی فیلم آنجاست که در تاریک روشنای بامدادقایق به چیزی یا چیزهایی برخورد می کند و از حرکت باز می ماند .
سرنشینان قایق گیج و خواب آلوده چشم می گشایند و انبوهی از جنازه های باد کرده سربازان را که بر سطح آب شناورند می بینند و ناچارند برای ادامه حرکت راه را از میان جنازه ها باز کنند .گویی مرگ و نیستی راه را بر آنان بسته و نمی خواهد سفر این مسافران به نجات و زندگی بینجامد.
رویا و خاطره
برگمان در فیلم به دو رویا و یک خاطره می پردازد.رویکرد روانکاوانه و یونگی برگمان به رویا و خاطره شخصیت ها در فیلم هایش موضوعی است که کلید اساسی تحلیل پیچیدگی کنش ها و واکنش های شخصیت های برگمان بوده و گمان نمی کنم این گرایش در آثار هیچ فیلمسازی به اندازه اینگمار برگمان کاربرد داشته باشد.
رویاهای این فیلم گونه ای پیش آگاهی ازآینده به شخصیت ها داده و آنها را از رخداد آینده ای ناگزیر باخبر می کنند.
رویای نخست ماجرای خوابی است که “یان” در دقیقه های آغازین فیلم پس از بیدار شدن برای “ایوا”بازگو می کند:« خواب ترسناکی دیدم می دونی چی بود ؟ خواب دیدم به ارکستر برگشته بودیم و کنار هم نشسته بودیم، مشغول تمرین موومان آهسته کنسرت چهارم براندنبرگ بودیم و زندگی فعلیمون رو پشت سر گذاشته بودیم و اون رو مثل یک کابوس به خاطر می آوردیم… گریان از خواب پریدم… حتا وقتی داشتیم ساز می زدیم،گریه می کردم».
در این رویا عنصر نمادینی وجود ندارد و شاید موومان کنسرت چهارم براندنبرگ اشاره به خاطره هم نوازی های این زوج باشد با وجود این “یان” در رویا آینده ای را می بیند که با پشت سر گذاشتن جنگ و همه ی فجایع آن و رفتار های غیر آخلاقی که از آدم ها سر زده ترسناک و شرمناک می نماید و همین نکته او را به گریه وا می دارد.
رویای دوم را”ایوا” در سکانس پایانی فیلم – هنگامی که در قایق کنار “یان”دراز کشیده –روایت می کند:«خواب عجیبی دیدم… از یک خیابان زیبا عبور می کردم، در یک طرفش خانه های سفیدی بودند با طاقها و ستونهای بلند، در سمت دیگر یک پارک زیبا …. زیر درختان کنار خیابان، آب سبزرنگی می گذشت… به یک دیوار بلند رسیدم که اطرافش گل های سرخ روئیده بود؛بعد یک هواپیما به طرف پائین آمد و گلهای سرخ را به آتش کشید، چیز وحشتناکی در کار نبود چون فوق العاده زیبا بود…. سوختن گلها رو در آب سبز می دیدم، و تونستم سوختن گلها رو ببینم…. یک بچه در آغوشم داشتم….دختر ما بود، صورتش رو به من فشار می داد، می تونستم لبهاشو حس کنم که به گونه هام می خورد.در تمام مدت می دونستم که باید چیزی را به خاطر بیاورم… یک چیزی یا یک کسی را… اما فراموش کرده بودم که اون چیز، چی بود…..»
رویای ” ایوا” اما به شدت نمادین است : عبور از خیابان،خانه های سپید با ستونها و طاق های بلند،آب سبز رنگ ، گل های سرخ ،آتش گرفتن گل ها ،دختر بچه و…
در فیلم یک خاطره نیز وجود دارد که بسیار مهم است .آنجا که “یاکوبی” به “ایوا” اظهار عشق می کند می گوید:«گوش کن می تونم یک چیز دیگر رو هم بهت بگم ؟….. مادرم چند سال پیش مرد. پیر بود و قلب مریضی داشت. یک صبح یکشنبه زنگ زدند و گفتند خیلی مریض است، رفتم به خونه تا ببینمش، وقتی به اتاق نشیمن رفتم ، دکتر مرا دید. پرسیدم می تونم مادرم رو ببینم ؟ … و اون گفت مادرت تازه فوت کرده… بعد من یک ساعت با مادرم تنها بودم …. نشسته بودم و نگاهش می کردم، یک چسب زخم کوچک روی انگشتش بود، بعضی وقتها فکر می کنم او هنوز داشت نفس می کشید…»
در اینجا حس گناه و عذاب وجدان “یاکوبی” از دیر رسیدن و فقدان مادر با نیاز به حمایت و پذیرفته شدن عاشقانه از سوی عنصرمادینه گی در هم می آمیزد و در کشش به ” آیوا” رخ می نماید.
شرم؛ کابوسی همگانی
در خلال فیلم ” ایوا” خواست و دغدغه ی مادر شدنش را به شکل میل و آرزویی شدید بیان می دارد تا جایی که مشکلاتش را با “یان” ناشی از نداشتن بچه در زندگی شان می داند؛ در بخش دیگری نیز می گوید:« بعضی وقتها همه چیز مثل یک رویا به نظر می رسه، دیگه رویای من نیست، مال کس دیگری است که من هم به ناچار در اون نقش دارم…فکر می کنی چی می شه، وقتی کسی که خواب ما رو دیده از خواب بپره و از اونچه دیده شرمگین باشه ؟…»
کارگردان در اینجا بهره ی دیگری از این گفتار می برد .گویی همه ی رخدادهای فیلم کابوسی است که بازیگران فیلم و تماشاگر به اجبار ناچارند در آن مشارکت داشته باشند تا بشریت پس از تماشای فیلم احساس شرمندگی کند.
نیما خسروی
نگاهی به فیلم "شرم" ساخته اینگمار برگمان