نقد و بررسی فیلم سینمایی نابخشوده (Unforgiven) - محصول 1992 آمریکا
کلینت ایستوود را در دنیای بازیگری بیشتر به خاطر فیلم های وسترن موفق و مشهوری که بازی کرده می شناسند اما وی در فیلم «نابخشوده» (Unforgiven) نقش کارگردان را علاوه بر نقش اصلی نیز بر عهده داشت. فیلم تحسین شده ی «نابخشوده» که جوایز اسکار سال را درو کرد داستان مردی را روایت می کند که علی رغم گذشته ی تاریکش و با توجه به این که قسم خورده هیچگاه دست به اسلحه نبرد اما برای بدست آوردن جایزه تصمیم می گیرد که همراه دوست قدیمی اش با بازی مورگان فریمن از دو گاوچرانی که یک زن را به شدت مجروح کرده اند انتقام بگیرد.
کلانتر شهر با بازی جین هکمن قصد ندارد خاطیان را به درستی تنبیه کند و همین موضوع پای ویلیام مانی که اکنون به یک مزرعه دار تبدیل شده است را به میان می آورد که در ابتدا برای جایزه این کار را بر عهده می گیرد اما رفته رفته شرافت و زندگی دوستانش به خطر می افتد.
Unforgiven Movie ( 1992 ) Review & Film Summary
کارگردان :
کلینت ایستوود Clint Eastwood
نویسنده :
دیوید وب پیپلز David Webb Peoples
بازیگران :
کلینت ایستوود Clint Eastwood - جین هکمن Eugene Allen "Gene" Hackman - مورگان فریمن Morgan Freeman - ریچارد هریس Richard St John Harris - لاکلین مونرو Lochlyn Munro
جوایز :
برنده جایزه اسکار بهترین فیلم - برنده جایزه اسکار بهترین کارگردان (کلینت ایستوود) - برنده جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش مکمل مرد (جین هکمن) - برنده جایزه اسکار بهترین تدوین (جوئل کاکس) - نامزد جایزه اسکار بهترین بازیگر نقش اول (کلینت ایستوود) - نامزد جایزه اسکار بهترین کارگردان هنری - نامزد جایزه اسکار بهترین فیلمبرداری - نامزد جایزه اسکار بهترین صدابرداری - نامزد جایزه اسکار بهترین فیلمنامه - برنده جایزه گلدن گلوب بهترین کارگردانی - برنده جایزه گلدن گلوب بهترین بازیگر نقش مکمل (جین هکمن) - نامزد گلدن گلوب بهترین فیلم درام - نامزد گلدن گلوب بهترین فیلمنامه - برنده بفتای بهترین بازیگر نقش مکمل مرد(جین هکمن) - نمازد بفتای بهترین فیلم - نامزد بفتای بهترین کارگردانی - نامزد بفتای بهترین فیلمنامه اورجینال
خلاصه داستان :
در پی زخمی شدن یک زن بدکاره توسط یک کابوی، زنان میهمان خانه گریلی تمام پس انداز خود را برای تنبیه آن کابوی روی هم میگذارند. بیل کوچیکه به عنوان کلانتر شهر بیگ ویسکی سعی دارد جلوی ورود آدم کشها را به شهر بگیرد. از سوئی ویلیام مانی آدم کشی که سالهاست که باز نشسته شده به همراه دوست قدیمیش ند و کید اسکافیلد برای تنبیه کابوی ها راهی بیگ ویسکی میشوند و …
نقد اول فیلم نابخشوده از زبان جلیل جعفری یزدی :
«نابخشوده» در دهه ی هفتاد به قلم دیوید پیپلز نوشته شد. فیلمنامه تا مدتی در دستان فرانسیس فورد کاپولا بود و بعد از آن به کلینت ایستوود رسید. سینمای وسترن تقریبا نابود شده بود و تماشاگران فیلم های علمی تخیلی با جلوه های ویژه را ترجیح می دادند. سرجیو لئونه از مهمترین فیلمسازان وسترن و مربی ایستوود در سال ۱۹۸۹ فوت کرده بود و حالا دیگر پیر سینما نیازمند یک جهش اساسی بود. در چنین شرایطی ایستوود متوجه ظرافت ها و تفاوت های فیلمنامه ی «نابخشوده» با دیگر وسترن ها شد و علاوه بر کارگردانی در نقش هفت تیرکش پیر که مدت هاست آدم کشی را کنار گذاشته ظاهر شد. «نابخشوده» سرگرم کننده است و از سنت های رایج سینمای وسترن تجلیل می کند اما در عین حال شخصیت هایی عمیق خلق می کند که از نظر اخلاقی فراتر از شخصیت هایی کاملا سیاه و سفید هستند. این فیلم چندین اسکار سال ۱۹۹۲ را از آن خود ساخت و بعنوان یکی از بهترین فیلم های دهه ی نود هالیوود و یکی از بهترین وسترن های تاریخ سینما از آن یاد می شود.
ایستوود در نقش گاوچران پیری بنام ویلیام مانی ظاهر شده که در مزرعه ی دور دستی با دو فرزندش زندگی می کند. او در گذشته یکی از مشهورترین و خبیث ترین آدمکش ها بوده و سرعت هفت تیر کشی اش شهرت خاص و عام دارد. اما بعد از ازدواج تبدیل به مرد آرامی شده که حتی دیگر مشروب نمی خورد. حالا بعد از مرگ همسر باید از دو فرزند کوچکش مراقبت کند.
«نابخشوده» یک جورهایی فیلمی افسانه ای است و شخصیت ایستوود یک اسطوره. شاید حتی در مقیاسی که زمانی جان وین بود. طی آخرین سکانس فیلم ایستوود مشروب خورده، به مسافرخانه ی شهر آمده و به هرکسی که دور و برش حضور دارد شلیک می کند. چشمانش سیاه هستند و چهره ای ترش رو دارد. رفتارهایش نه ماهرانه و نه قهرمانانه اند اما ما را وحشت زده می کنند. این همان انتظاری است که باید از یک هفت تیرکش سرشناس داشت.
ایستوود با ساخت نابخشوده (۱۹۹۲)، که یک اثر وسترن است و او را صاحب جوایز اسکار از بابت بهترین فیلمبرداری و بهترین کارگردانی و چند جایزه مهم دیگر کرد، شاهد پیروزی را در آغوش کشید. نابخشوده اثری است بدیع با داستانی مقید به اصول اخلاقی نوشته دیوید وب پیپلز در در سال ۱۹۷۶ که سر آمد همه آثار هفت تیرکشی ایستوود به شماره می آید. این فیلم در نتیجه مشاورت با مشاوران کارگردانی، لئونه و سیگل، یک شاهکار تجاری تمام عیار از آب درآمده است و در طول مدت نمایش مبلغی بالغ بر یکصد میلیون دلار درآمد داشته است.
نقد دوم فیلم نابخشوده از زبان کنت جونز :
نابخشوده فیلمی بود که برای سازنده هایش مقداری احترام و چند اسکار به همراه آورد. سینما دوستان درباره آن می گویند که تنها فیلم بزرگی است که تاکنون اسکار گرفته است، البته به جز « چقدر دره ام سرسبز بود »، ساخته جان فورد در ۱۹۴۱ ، آنان این فیلم را فیلمی می دانند که گرچه خشونت را صریحا محکوم می کند اما انتقام خونین را به اوج رسانیده است. مشخص است که ایستوود با تماشاگرانش بازی میکند؛ در پایان نابخشوده مرد بدون نام زنده میشود، اما مسیری را که برای رسیدن به این پایان برگزیده است این زنده ساختن را توجیه نمی کند؟ بدون این فیلم که خواسته باشم از خروج از شهر شخصیتی یاد کنیم که در مقابل همه میگوید چقدر خطرناک است اگر کسی ادعا کند که زنان و کودکان زیادی را کشته است. این درست است که پل های مدیسون کانتی به سبک ملو-رمانتیک تعالی نمی بخشد، سبکی که بدون آن، فیلم نمیتوانست وجود داشته باشد. با این همه فیلم روی این سبک کار می کند و آن را به اندیشه های عمیق درباره زمان تبدیل می سازد. (آیا کارگردان دیگری وجود دارد که چنین با سادگی احساس گذر زمان را در آدمی ایجاد کند؟) در دنیایی کامل، صحنه های مبتذل اتوبوس به پای صحنه های کاستنر و بچه نیست، اما آیا میتوان گفت که این صحنه ها تمام فیلم را خراب کرده است؟ و آیا این صحنه ها برای روشن کردن تحلیل اساسی خشونت لازم نبود؟
نابخشوده و دنیایی کامل تنها فیلم های آمریکایی هستند که به این موضوع پرداخته اند و آن، در یکی از بدترین لحظات تاریخی معاصر آمریکا، یعنی در زمان بازتاب محاکمه رادنی کینگ. (نابخشوده در زمانی که رای اعلام شد بر پرده رفت) حتی اگر سناریوی دنیای کامل از سناریوی نابخشوده بیشتر هم پرداخت شده باشد باز من فیلم اول را ترجیح می دهم. تعادلی که ایستوود بین دوستی و خشونت ایجاد میکند نه تنها عجیب است، بلکه عمیقا درست هم هست. در تلویزیون،اکنون بیست دقیقه آخر فیلم برد جریان دارد. فیلم به نظرم همان قدر تاریک و جدی است که در اکران اول دیدم،حدود ده سال پیش. چه کسی جز ایستوود میتوانست مرگ برد را با چنان سادگی و شکوهی فیلمبرداری کند؟ در آپارتمان گرم و راحت نیکاکونیگسوانر، برد، که تشنگی اش در کنار تلویزیون روشن فرونشانده است، نمیتواند جلوی خنده اش را در برابر نمایشی که همیشه میخواست از آن پیشی جوید، بگیرد و تنها می میرد. زمان دقیقا حساب شده این سکانس و سکانس های دیگر فیلم است که به بارون امکان می دهد تا گفته پزشک قانونی را تصحیح کند و بگوید: او سی و چهار سال داشت. و این گفته طنینی عمیق و سیاه بیابد و من نمیتوانم ستایش بزرگتری برای ایستوود هنرمند بیابم.
خوانش سیاسی سینمای کلینت ایستوود متاخر از زبان رضا رشیدی :
ایستوود در دوران بحران ژانر طلایی وسترن، سعی در دمیدن روحی تازه و نو در این ژانر می کند که می توان اوج این تلاش ها را فیلم «نابخشوده» Unforgiven دانست.
ایستوود در این فیلم (نابخشوده)، سعی در تغییر برخی قواعد و قراردادها دارد که نباید صرفا آنها را در بطن زمینه ای متنی یا ژنریک دید بلکه باید آنها را در بطن زمینه های اجتماعی و تاریخی شان بررسی کرد. برای مثال می توان وسترن های جان وین را با وسترن های ایستوود، مقایسه کرد که در آنها هفت تیرکش به صورت یک قهرمان دچار بحران یا ضد قهرمان نشان داده شده است. قهرمان فیلم «نابخشوده» خودش به هیچ جنبنده ای رحم نمی کرده، برخوردش با بچه ها و زن ها همانند برخورد با قاتل های آدمکش بوده و پس از یک دوره بحران تفکر در مورد گذشته، به واسطه همسرش دست از آدمکشی کشیده و خانه نشین شده؛ سپس خانه نشینی و سیر و سلوک ادیپیاش به فرجام رسیده و حال صاحب ۲ فرزند است. با اینکه طبق اصول ژانر وسترن مرد نمیتواند سروسامان بگیرد اما شکست قهرمان در به سامان رساندن این سیر و سلوک، اغلب امری مثبت تلقی میشود. آنچه در وسترن و تاکیدش بر اسطوره غرب (مرزنشینی و…) مستقر است، این انگاره است که کابوی یا ششلول بند یا قهرمان وسترن نمیتواند سرو سامان بگیرد؛ فتح غرب هنوز کامل نشده است. ایستوود در این فیلم با برخی تغییرات، سعی در بیان این واقعیت دارد که فتحی در کار نبوده است و به نوعی ارزش اسطوره ای کابوی را که ریشه های آن را میتوان در «رمان های صناری» (Dime Novels) جست وجو کرد، به زیر سؤال میبرد و از رعایت معیارهای خاص وسترن در گذشته هالیوود که میتوانست به نوعی تضمین فروش و خواسته تماشاچی و مردم گذشته آمریکا باشد، سرباز میزند. او در این فیلم اشاره ای نیز به این امر میکند که در جامعه غرب وحشی،یاغیان تبدیل به مردان قانون شده و در نگاه مردم به عنوان قهرمان مطرح شده اند که این خود، یکی از ویژگی های نوع شناختی این ژانر محسوب شده و ایستوود آن را به نقد میکشد؛ نقد آیین هایی که در آنها سعی شده غرب فریبنده جلوه داده شود و نیز نقد انتظارات مخاطب آن دوران که دوست داشته غرب به صورت اسطوره باشد و همینطور نقد آیین هایی که درباره ترس از دست دادن سطه و سروری (کذا) هستند. از نظر او، دیدن مکرر این فیلم ها توسط مخاطب، بازتاب میل به برقراری دوباره آن سلطه و سروری است : «ما می دانیم آنچه میبینیم حقیقت نیست، اسطوره است اما همچنان به دیدن آن میرویم چون میخواهیم که حقیقت همینگونه باشد».
وی به اسطوره شکنی هایی دست می زند - یا به عبارت بهتر،ادامه میدهد - که در دهه ۱۹۵۰«ویلیام ای من» بهای لقب پدر وسترن مدرن میبخشد. او همچنان ادامه میدهد در وسترن هایی که با عنوان وسترن روانشناختی نیز از آنها یاد میشود. قهرمان ایستوود در تضاد با قهرمان های گذشته وسترن که محل تلاقی ۲ ارزش متخالف (مدنیت یا شهرنشینی و مراتع قرق نشده یا طبیعت وحشی) هستند، گزینه مدنیت را به شیوه خاص خود انتخاب میکند؛ در صورتی که قهرمان های دیروز وسترن، همواره میل به این داشته اند که غرب وحشی را درنوردند. کابوس هایی که با انرژی سکون ناپذیر و فردگرایی زمخت لجوجانه شان در وسترن، تجسم مرزنشینی آمریکایی یا دست کم اسطوره این مرزنشینی هستند، حکایت از تضادهای ایدئولوژیکی دارند که در ذات اسطوره مرزنشینی مستترند؛ دوگانگی ای که برملاکننده منش دوگانه ملت (آمریکا) در قبال غرب است. او به دورانی اشاره میکند که آمریکا در حال متمدن شدن توسط غرب و آزادی هایی بود که در آنجا تجلی مییافت؛ آزادی هایی که آنها برای دست یافتن به شان میبایست تاوان میدادند؛ تاوانی چون قتل رییس جمهور. عواملی از این قبیل به رسیدن آنها به وحدت ملی کمک کرده است.
آدمکش انگلیسی در صحنه ای در قطار که میتوان آن را از نشانه های عزیمت به غرب و متمدن شدن دانست، به تفاوت خاستگاه های مردم انگلیس در حفظ نظام سلطنتی و ملکه و مردم آمریکا اشاره میکند؛ آمریکایی که در حال متمدن شدن است و با پا گرفتن دموکراسی در آن و حمایت از آن توسط مردم، تنش میان ارزش های متباین طبیعت وحشی و مدنیت ایجاد میشود. در قاموس ایستوود، سرسپردگی به مفهوم آمریکا به منزله سرزمین فرصت و ایمان لینکلنی و نیز آمریکا به مثابه یک ملت - همراه با فداکاری، وحدت همگانی و نه فردگرایی - تنها راه دستیابی به پیشرفت است. ایستوود سعی در کنار زدن کوشش هایی دارد که در گذشته از آنها برای این استفاده میشد که این موضوع را که چگونه غرب به نام سرمایه داری استعمار شد، کتمان کند.
از بین سنت های کاین دوران جدید فیلمهای وسترن، میتوان به کارهای ایستوود در دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ اشاره کرد. همچنین میتوان به گذشته قهرمان سرگشته، در تقابل با سرخپوستان اشاره کرد که حالا او خود از اعمال گذشته اش پشیمان است و به تغییرات ایجاد شده در خودش اشاره میکند. علاوه بر این، میتوان به نقد پایبندی به قانون فردی که عمدتا به مالکیت افراد ثروتمند درآمده، اشاره کرد. بنابراین آن یاغی آدمکش در این تقابل، به مظهر آزادی و نماد برقراری عدالت در جامعه امروز تبدیل میشود و به فاسد بودن نظام قانونی گذشته و جابه جایی افراد اشاره میکند.
ایستوود در جریان تغییرات وسترن، از خوشبینی به منزه طلبی [پیوریتانیسم] و ملی گرایی رایج که پیشتر به نمایش گذاشته میشد، روی می آورد و شمایل وسترن امروزی را به نحوی دگرگون میکند که میتوان آن را تنها مظهر وسترن نامید؛ با رقه ای که ایستوود از بنیانگذاران آن محسوب میشود و وسترنی که به تخدیر نوستالژی در خدمت سرمایه داری دست میزند. ایستوود به خاستگاه اجتماعی - فرهنگی و هدف ایدئولوژی جنسیت که در سینمای وسترن، زن را از لحاظ اقتصادی، قلمروی تولید و قدرت پایینتر از مرد میداند و او را ابژه نگاه خیره - نه سوژه نگاه خیره - و در مقام ابژه میل - نه عامل میل - به حساب می آورد، اشاره کرده و پایان دوران وسترن و دیدگاه های کلاسیک این نوع سینما را اعلام میکند.
او تصویری از قرم جدید وسترن به دست میدهد.
تمامی تلاش های انجام گرفته را میتوان بیرون کشیدن اخلاقیاتی از دل سنت و اسطوره بزرگ دیروز که آلن بدیو آن را به عنوان ژانر بزرگ شهامت اخلاقی ستوده است، داسنت و به واقع خوانشی است از هنر اصیل آمریکا از دیدگاه او وسترن،اعمال خشونت به عنوان تلاشی در جهت تبدیل شدن به قانون است.
موضوع : نقد و بررسی فیلم سینمایی نابخشوده (Unforgiven) - محصول 1992 آمریکا
مقالات مرتبط :
بهترین فیلم های وسترن تاریخ سینما