معرفی کتاب داستان « ساختار ، سبک و اصول فیلمنامه نویسی » رابرت مک کی
کتاب داستان « ساختار ، سبک و اصول فیلمنامه نویسی » نوشته رابرت مک کی، یکی از پایه ای ترین کناب های فیلمنامه نویسی در دنیا است و این مقاله به خلاصه ای از بخش های ابتدایی این کتاب میپردازد.
قانون می گوید : باید آن را به این طریق انجام دهی و اصل می گوید : این عملی است و همراه هم چنین بوده است . نویسندگان ترسو و بی تجربه از قوانین پیروی می کنند و نویسندگان عصیانگر و مدرسه ندیده قوانین را می شکنند و هنرمندان استاد شناخت فرم اند .
کتاب داستان درباره فرمهای ابدی و جهانی است نه فرمولها
در صورتی که فیلمی واجد کیفیات کهن الگویی باشد در سراسر جهان مورد استقبال قرار می گیرد . کهن الگوها مثل استقلال و وابستگی ، ثبات و تغییر ...
کتاب داستان درباره کهن الگوهاست نه کلیشه ها
داستان کهن الگویی ابتدا یک تجربه انسانی فراگیر است و بعد به یک فرهنگ خاص اشاره می کند اما داستان کلیشه ای به دلیل فقر یکسان در فرم و محتوا برعکس عمل می کند . ابتدا خود را به تجربه ای محدود و درون فرهنگی مقید کرده و بعد به جامه کلیات فرسوده نامشخص در می اید
کتاب داستان درباره دقت و کمال است نه راههای میانبر
در فیلمنامه نویسی اختصار و صرفه جویی در نوشتن شرط اصلی است و آن هم در سایه پشتکار به دست می آید .
کتاب داستان درباره واقعیات است و نه رازهای نویسندگی
اگر فیلمنامه نویس نتواند صرفا با درامِ صحنه بر ما تاثیر بگذارد قادر نیست همچون رمان نویس در کلام مولف یا همچون نمایشنامه نویس در تک گوییها ، پشت کلمات خود پنهان شود . فیلمنامه نویسی سرشار از شگفتیهاست اما راز غیر قابل حلی ندارد .
کتاب داستان درباره تسلط بر هنر است نه پیشگویی بازار
کار ناتمام و بدون باز نویسی زمینه را برای دخالت و دستکاری فراهم می کند .
کتاب داستان درباره احترام به تماشاگر است نه تحقیر وی
وقتی آدمهای با استعداد چیز بدی می نویسند به دو دلیل است . یکی احساس پایبندی به اثبات یک ایده و یا افسار خود را به دست احساسی داده اند که باید بیانش کنند . اما وقتی چیز خوبی می نویسند به این دلیل است که نیروی محرک انها تمایل به لمس کردن تماشاگر دارد . همه کاری که نویسنده می تواند بکند این است که از تمام دانش و توان خود بهره گیرد تا همواره یک گام از بیننده حساس و دقیق فیلم پیشی بگیرد . باید داستان خود را به نحوی سر و شکل دهید که هم دیدگاه شما را بیان کند و هم به تمایلات مخاطب پاسخ دهد .
کتاب داستان درباره خلاقیت است نه نسخه برداری
خلاقیت محل تلاقی فرم « تعداد قهرمانان ، ریتم ، سطح کشمکش ، ترتیبات زمانی ،گزینش و تنظیم حوادث ، شکل ، ساختار و روایت » و محتوا « موقعیت ، شخصیتها ، ایده ها و عناصر » است . وقتی محتوای داستان تغییر کند روایت هم تغییر می کند . ساختار داستان فارغ از لایه سطحی شخصیت پردازی و مکان وقوع حوادث ، بیانگر جهان بینی فردی هنرمند است . فیلمنامه نویسان بزرگ در داستانگویی سبک شخصی دارند که بیان کننده دیدگاهشان است آنها محتوایی متفاوت و فرمی بی شباهت به فرم دیگران طراحی کرده و این دو را در سبکی ادغام می کنند .
افول داستان
کِنِت برک منتقد ، می گویند داستانها ابزار زندگی هستند . یعنی در زندگی با داستانهای اصلی و فرعی روبرو هستیم و در جایی ژان آنوی می گوید داستان به زندگی شکل می دهد یعنی ما به دنبال الگوهای زندگی در داستان و فیلم هستیم . اما ما با زوال داستان روبرو هستیم و ارسطو می گوید ضعف در داستان گویی موجب سقوط و انحطاط اجتماعی می شود .داستانگویی ناقص و نادرست جذابیت ظاهری را جایگزین محتوا و فریبکاری را جایگزین حقیقت می کند . فرهنگ بدون داستانگویی صادقانه و قدرتمند نمی تواند شکوفا شود . ما نیازمند هجویه ها و تراژدی های راستینیم ، درامها و کمدیهایی که زوایای تاریک روح بشر و جامعه انسانی را روشن می کند .
نابودی یک حرفه
نویسندهای تازه کار فکر می کنند که انچه خلق می کنند تکنیک و مهارت فنی و غریزه است اما ماحصل او نسخه برداری از آثار دیگران است . اموزشی در کار نیست . امروزه برای آفریدن داستان باید به دورن جامعه و زندگی مردم نگریسته شود تا افکار و ارزشها که معنای جدیدی گرفته اند را دریابیم .
الزام داستان
داستانگویی بهتر مترادف است با توصیفهای زنده تر و گفتگوهای دقیقتر . اما عدم تحرک ، انگیزه های کاذب ، شخصیتهای اضافی ،فقدان زیر متن ، وجود شکافهایی در داستان دلایل اصلی خنثی و خسته کننده بودن متن اند .استعداد ادبی کافی نیست اگر داستان گویی بلد نباشید این همه توصیف هم ارزشی ندارد . همه داستانها یک فرم جهانی و کلی دارند اما در شکل و شمائل خاص و متفاوتی ظهور می کند .
داستان خوب ، روایت مناسب
داستان خوب ، یعنی داستانی که ارزش تعریف کردن داشته باشد و دنیا بخواهد گوش کند . باید بتوانید وقایع را به نحوی که به ذهن کسی خطور نکرده کنار هم بچینید و بعد عمقی به اثر ببخشیدکه حاصل نگاه ویژه شما به سرشت بشر ، جامعه و دانش ژرف شما از شخصیتها و دنیای اثر است که همه اینها مقدار زیادی عشق هستند از جمله : عشق به داستان : این اعتقاد که تنها از طریق داستان می توانید حرف بزنید . عشق به درام ( نمایشی ، کشمکش ) : علاقه و گرایش به حوادث و مکاشفات ناگهانی که باعث تغییرات عظیم در زندگی می شوند . عشق به حقیقت : اعتقاد به این که دروغ هنرمند را فلج می کند ، که باید همه حقایق زندگی تا مخفی ترین انگیزه های خود را مورد پرسش قرار داد . عشق به بشر : همدردی و دیدن جهان از چشم انها . عشق به احساس : درگیر شدن با احساسات جسمی و درونی . عشق به رویا : لذت پرواز بر بالهای تخیل و سپردن خود به آن . عشق به طنز : لذت از عامل جبران کننده ای که به زندگی توازن و تعادل می بخشد . عشق به زبان : دلبستگی و علاقه به اصوات و معانی ، صرف و نحو . عشق به دوگانگی : شناخت تضادهاهای پنهان زندگی . عشق به کمال : شور نوشتن و بازنویسی کردن برای رسیدن به کمال مطلوب . عشق به یگانه بودن : جسارت و بی پروایی در برابر ریشخندها . عشق به زیبایی : احساسی درونی که به خوب نوشتن عشق می ورزد و از بد نوشتن بیزار است و فرق این دو را می داند . عشق به خود : به نویسنده بودن تان اعتقاد داشته باشید .نویسنده ای که مهارت کافی را ندارد به دم ِدست ترین و فوری ترین ایده ها چنگ می اندازد و نمی داند خوب است یا نه و اگر نه چه باید کرد ؟ و اگر آگاه و هوشیار نباشد سد راه خود می شود . و اگر در فن ( همان که ذکر شد ) استاد باشد خود را از قید و بند می رهاند .برنامه روزانه یک نویسنده این است که وارد تخیل می شوید و در حالی که شخصیتها به گفتگو و کنش مشغولند می نویسید و بعد آن را می خوانید و بعد تحلیل آن و دوباره می خوانید و بعد بازآفرینی و بازنویسی می کنید و اگر بر فن تسلط داشته باشید نوشته تان را به کمال می رسانید .
داستان و زندگی
امکانات و اختراعات تازه باید در اختیار داستان قرار بگیرد . هر نویسنده ای باید رابطه داستان را با زندگی درک کند . داستان استعاره ای برای زندگی است . اما داستان زندگی واقعی نیست . صرف حادث شدن هیچ ربطی به حقیقت ندارد . آنچه اتفاق می افتد امر واقع است نه حقیقت . حقیقت تلقی و برداشت ما از اتفاقات است .
توانها و استعدادها
نویسنده خلاق دارای قدرت حسی و تخیل است . نویسندگان داستانهای واقع گرا در انتقال حس و نویسندگان داستانهای پرتحرک در ایجاد تخیل استادند . اما دریافت حسی و تخیل قوی باید مثل یک زوج خوب ، مکمل یکدیگر باشند و تنهایی از ارزششان می کاهد . برای نویسندگی خلاق نه تنها قدرت حسی و تخیل لازم است بلکه دو استعداد دیگر هم ضروری است که ارتباطی هم با هم ندارند زیرا داستانها برای نقل شدن لزوما نباید نوشته شوند چون در هر مقطعی از تاریخ با وسیله ای بیان شده اند مثل تئاتر ، ادبیات ... فیلم . یکی استعداد ادبی / تبدیل خلاقه زبان روزمره و عادی به فرمی ولاتر و گویاتر ، دوم استعداد داستانگویی / تبدیل خلاقه خود زندگی به تجربه ای نیرومندتر ، روشنتر و با معناتر .
مهارت فنی باعث شکوفایی استعداد است
اگر قرار باشد شنونده میان مسائل پیش پا افتاده ای که روایت درخشانی دارند و مطالب مهمی که بد تعریف می شوند یکی را برگزیند ، بلااستثنا اولی را ترجیح می دهد .
استعداد قصه گویی در درجه اول اهمیت است و استعداد ادبی در درجه دوم . استعداد فاقد مهارت مثل بنزین بدون ماشین است .
منبع: تالار فیلمنامه نویسان
ده توصیه "رابرت مک کی" برای فیلمنامهنویسان