دربارهی بحران ۳۰ سالگی چه میدانید؟
بحران 30 سالگی را تبدیل به پلی به سوی آيندههای روشن کنید
شمعهای تولد ۳۰ سالگیاش را که فوت میکند، همه خوش و خوشحال دست میزنند و اصرار میکنند که کادوها را باز کند. لبخند میزند اما در درونش غوغاست. غوغای سوالها: «۳۰ سالگیم هم تمام شد و جوانیم دارد تمام میشود. در این ۳۰ سال چه کار کردم؟ آیا انتخاب رشته دانشگاهم درست بود؟ آیا ازدواجم درست بود؟ آیا شغلم را درست انتخاب کردم؟ چرا این کار را نکردم؟ چرا آن کار را کردم؟ چرا به جای سربازی رفتن، نرفتم ارشد بخوانم؟ همکلاسیهایم را ببین که حالا به کجا رسیدهاند و من را ببین که کجایم؟ چرا بچه دار شدم و خودم را گرفتار کردم؟ چرا دارم اینجا زندگی میکنم؟ چرا شهر دیگری را برای زندگی انتخاب نکردم؟ دلم میخواهد بزنم زیر همه چیز و از اول شروع کنم اما مگر میشود؟ زندگیای که ساختهام چه میشود؟» حاصل همه این سوالها این است که او از فردای چشن تولد، یک آدم پشیمان، سردرگم و غمگین است که فکر میکند آنجور که باید زندگی نکرده است. شاید خودش فکر کند افسرده شده است، شاید دیگران فکر کنند زیادی سخت میگیرد اما اگر نظر یک روانشناس را بپرسد، حتما یک ترکیب را میشنود؛ بحران ۳۰ سالگی.
بحران ۳۰ سالگی
از بحران ۳۰ سالگی نترسید
بحران ۳۰ سالگی اولین بحران میانسالی است. بحرانی که درست سر گذر جوانی به میانسالی سر و کلهاش پیدا میشود اما این بحران آخرین باری نیست که سوالهای اساسی زندگی یقه ما را میگیرد. مساله اینجاست که ما ناگزیر میمیریم و فرصت محدودی برای زندگی کردن داریم. حالا هر چه ما به مرگ نزدیکتر شویم، سوال در مورد انتخابهای اساسی زندگیمان، مثل سوال در مورد ازدواج (هم ازدواج کردن ونکردن و هم با کی ازدواج کردن)، تحصیل (هم ادامه دادن و ندادن و هم چی را ادامه دادن)، بچه دار شدن یا نشدن، انتخاب شغل و انتخاب شهر و کشور زندگی، جدی و جدیتر میشود اما در زمانهای خاصی بیشتر احتمال دارد که سر و کله این بحرانها پیدا شود.
وقتی که ما یک دهه از زندگیمان را کامل میگذرانیم و به سالهای رند میرسیم، یعنی در ۳۰ سالگی، ۴۰ سالگی و ۵۰ سالگی بحرانها بیشتر خودشان را نشان میدهند. منطقی هم هست. بالاخره پرونده یک دهه از عمرمان گذشته است و بعد از آن مثلا به جای اینکه بگویند فلانی بیست و خردهای ساله است میگویند فلانی ۳۰ ساله است. هم یک دهه به مرگ نزدیکتر شدهایم و هم تعداد بیشتری از انتخابهای اساسی زندگیمان را کردهایم.
روانشناسان میگویند در هر دوره از زندگی آدم یک تکلیف مهم روانشناختی دارد و اگر آن را درست انجام دهد، به سلامت از آن دوره میگذرد وگرنه دچار بحران میشود. مهمترین تکلیف در سومین دهه عمر آدم، این است که بتواند با دیگران وارد رابطه صمیمانه جدی شود وگرنه منزوی میماند. مهمترین رابطه صمیمانه این دوره، رابطه با همسر احتمالی است. اینکه این رابطه اصولا برقرار شود یا نشود و اینکه آیا ما گزینه درستی برای صمیمیت انتخاب کردهایم، مهمترین سوالی است که در ۳۰ سالگی دچارش میشویم. البته ناگفته پیداست که بسیارند آدمهایی که ازدواج کردهاند اما رابطه صمیمی با همسرشان برقرار نکردهاند. غیر از تردید در مورد انتخاب همسر، ما انتخابهای دیگری هم در زندگیمان کردهایم که یکجوری سرنوشت ساز بودهاند. همینطورکه دارید این انتخابها را مرور میکنید، یادتان باشد که بعد از این سوالها میتواند احساس پشیمانی شدید از انتخابها، حسرت در مورد چیزهایی که انتخاب نشدهاند و حتی احساس کوچک بودن در مقابل همسن و سالهای به اصطلاح موفقتر ذهن ما را تسخیر کند.
سوالهایی که در بحران ۳۰ سالگی به سراغمان میآید؟
انتخاب رشته دانشگاهی
اگر بخواهیم خیلی گیر بدهیم، باید برگردیم عقبتر و در مورد انتخاب رشته دبیرستان هم حرف بزنیم. آیا رشته دبیرستانی خودمان را خودمان انتخاب کردهایم یا برایمان انتخاب کردهاند؟ آیا به خاطر خوشایند دیگران رفتهایم یک رشته دهان پر کن یا قبل از هر چیز به علاقه و استعداد خودمان نگاه کردهایم؟ اگر مشکلی در رشته دبیرستان نبود، حالا موقع گیر دادن به رشته دانشگاهی است. آیا رشته دانشگاهمان را دوست داشتهایم؟ آیا آگاهانه انتخابش کردهایم؟ آیا به سالهای دانشگاه که نگاه میکنیم، یاد عمر تلف کردن میافتیم یا حس میکنیم آن سالها سالهای پرباری بودهاند؟ آیا فرصتهای تغییر رشته را از دست دادهایم؟
انتخاب شغل
چیزی که حتی بیشتر از انتخاب رشته تحصیلی، ذهن ۳۰ سالهها را اذیت میکند، کاری است که مشغول انجام دادنش هستند. آیا از کاری که داریم انجام میدهیم لذت میبریم یا فقط برای اینکه نانی به کف آریم، داریم کار میکنیم؟ آیا این کار براساس علاقهها و استعدادهایمان بوده است؟ فقط به خاطر پرستیژ اجتماعی وارد این کار شدهایم؟ یا برعکس حس میکنیم کارمان آنقدرها در نظر دیگران خوشایند نیست؟ آیا آنقدرها که خودمان توقع داشتهایم پیشرفت شغلی کردهایم؟ آیا به همکارهایمان حسادت میکنیم؟
بچه دار شدن یا نشدن
احتمالا تعداد آدمهایی که در ۳۰ سالگی بچه هم دارند روز به روز دارد کمتر و کمتر میشود اما در همان درصد هم کسانی که بچهدار شدن را انتخاب کردهاند، ممکن است در ۳۰ سالگی در مورد این انتخاب تردید کنند. موضوع بچه یکجور دیگر هم میتواند در ۳۰ سالگی مطرح باشد که حالا میبینید.
ماندن یا رفتن
انتخاب محل زندگی هم از آن چیزهایی است که مخصوصا در وضعیت فعلی نسل سومیهای ما، حسابی در ذهن کسانی که بحران ۳۰ سالگی را تجربه میکنند رژه میرود. حالا این انتخاب میتواند به اندازه زندگی در این شهر یا آن شهر ایران قابل حل باشد یا به اندازه مهاجرت کردن یا نکردن پیچیده. حتما شما هم ۳۰ سالههایی دور و بر خودتان میشناسید که از رفتن یا ماندن پشیمانند.
نشانههای بحران
سوالهایی که در مورد انتخابهای مهم زندگی گفتیم، در واقع پشت صحنه بحران ۳۰ سالگی هستند. آن چیزی که ما در رفتار آدمهای بحران زده میبینیم، احتمالا یکی یا چندتا از این چیزهاست:
با کمک دیگران از بحران ۳۰ سالگی عبور کنید
۱- خرید چیزهای نامعمول
آدمهای ۳۰ ساله یکدفعه خریدهای عجیب و غریب میکنند؛ مثلا طرف کل عمرش موتورسواری نکرده و یکدفعه یک موتور گرانقیمت میخرد، یا یکدفعه ماشینش را اسپرت میکند، یا یکدفعه همه سرمایهاش را میبرد در بازار دلار میگذارد یا طلا و جواهر میخرد. احتمالا این خریدها هم نشانههای جوانی از دست رفته را زنده میکنند و هم احساس قدرت کاذبی میدهند که مثلا قرار است آن انتخابهای پشیمان کننده را جبران کنند.
۲- انجام کارهای نامعمول
بعضیها کارهایی میکنند که نه در عرف جایی که زندگی می کنند معمول است و نه در عرف خودشان حتی؛ مثلا خالکوبی میکنند، عملهای عجیب و غریب زیبایی میکنند و خلاصه هر کاری که در آرزوهای ناخودآگاهشان آنها را به اول جوانی برگرداند.
۳- افسردگی
بله درست خواندید. بحران میانسالی میتواند خودش را به صورت یک افسردگی تمام عیار نشان دهد. افسردگی هم که میدانید چه شکلی است: یک غمگینی و ناامیدی شدید به علاوه بیاشتهایی/ یا پراشتهایی، کمبود وزن/ یا اضافه وزن، پرخوابی/ یا کم خوابی و تمرکز نداشتن، بلاتکلیفی و حتی افکار خودکشی. حالا به همه این نشانهها فکرهای آزاردهنده بحران ۳۰ سالگی را هم اضافه کنید.
۴- احساس پشیمانی
۳۰ سالههای بحران زده، پشت سر هم از انتخابهایشان گلایه میکنند و فکر و ذکر روز و شبشان این احساس ندامت است.
۵- توجه بیش از اندازه به ظاهر
بعضیها هم یکدفعه خوشپوش میشوند، لباسهای مارک دار میخرند و میروند مو میکارند. باز هم در جست و جوی نشانههای جوانی از دسته رفته.
۶- استفاده از مواد
بالاخره بعضیها استعدادش را دارند که این بحران آنها را به طرف سوء استفاده از مواد و الکل بکشاند. البته همه اینها یک پناهگاه است برای فرار از واقعیت ناخوشایند بیرون.
۷- ایجاد رابطههای جدید
تعارف که نداریم. بعضیها به خاطر اینکه فکر میکنند انتخاب همسرشان اشتباه بوده، وارد رابطههای عاشقانه جدید میشوند. بعضیها بیش از حد به همکارهایشان نزدیک میشوند و جالب اینجاست که همه کیسهای مورد نظر آدمهایی هستند که از خود ۳۰ سالهها جوانترند.
۸- گیر دادن به بچه
البته این گیر دادن در بحران ۴۰ سالگی شدیدتر است اما ۳۰ سالهها هم ممکن است گیر بدهند به بچه بیچاره کوچولویشان و بخواهند هر چه آرزوی به انجام نرسیده دارند را با زور در سرنوشت دلبندشان بگنجانند.
آیا زندگی بعد از ۳۰ سالگی جذاب است؟
از هر لحظه زندگی بهترین استفاده را بکنید
تفاوت سبک زندگی در قبل و بعد از ۳۰ سالگی برای بسیاری از بچههای دهه ۶۰ ایران یا دهه ۸۰ میلادی به خوبی قابل احساس است. بحران ۳۰ سالگی واژهای است که شاید بارها آن را شنیدهایم اما در واقع این بحران چگونه است؟ یکی از دلایلی که گفته میشود زندگی پس از ۳۰ سالگی جذابتر است این است که در دهه دوم زندگی معمولا افراد به طور دقیق نمیدانند که از زندگی خود چه توقعی دارند اما پس از طی بحران ۳۰ سالگی و ورود به دهه سوم، اغلب افراد با خود واقعی خود روبرو میشوند که دیگر میدانند چه توقعی از زندگی دارند. در این مرحله از زندگی، برخلاف دهه دوم زندگی، از نقاط ضعف خود رنج نمیبرند بلکه در تلاشند تا آنها را به نقطه قوت تبدیل کنند.
در این مرحله شخص به سلایق و علایق خود کاملا آشنایی دارد و میتواند احساسات و منطق خود را به درستی مدیریت کند. در دهه دوم زندگی افراد در روابط خود ممکن است دچار ناامیدی و شکست میشوند و جدایی برای آنها بسیار سخت خواهد بود اما در دهه سوم میتوانند خود روابط و افراد را مدیریت کنند و حتی در صورت لزوم اقدام به حذف آنها نمایند. برخلاف دهه دوم که افراد دوستان زیادی در اطراف خود دارند، در این دهه دوستان واقعی خود را شناختهاند و آنها را برای دوستی دائمی انتخاب کردهاند. در این مرحله زندگی، افراد به سلامتی خود بیشتر فکر میکنند و در تلاش هستند تا زیبایی خود را حفظ کنند اما در دهه دوم نسبت به این مسئله بیتفاوت هستند. از دیگر مواردی که دهه سوم جذابتر به نظر میرسد، وجود شیوه و سبک زندگی انتخابی است. این به این معنی است که افراد در این دهه سبک ثابتی را برای زندگی خود انتخاب میکنند و در کل از ثبات بیشتری برخوردارند.
بعضی از آدمها در آستانه ۳۰ سالگی، احساسات و تفکرات جدیدی را تجربه میکنند که تا پیش از آن زیاد برایشان دغدغه نبوده و مسئله زندگی بهحساب نمیآمده است. گروهی بابت این تفکرات و احساسات دچار نوعی افسردگی، سردرگمی، تردید و احساس پوچی و اتلاف وقت و عمر میشوند و گروهی دیگر سیسالگی و حواشیاش را با آرامش بدرقه میکنند. شاید شما جزو کسانی باشید که سی سالگی را به خوبی و خوشی سپری کردهاند یا در حال گذراندنش هستند بدون آنکه خم به ابرو بیاورند. به شما تبریک میگوییم. شما جزو کسانی هستید که در زندگی انتخابهای کاملا صحیحی داشتهاید و در مورد وضعیت زندگی به ثبات رسیدهاید و اوضاعتان رو به راه است اما تعداد زیادی از سیسالهها دچار این نوع تفکرات و احساسات هستند که به آن سندروم سی سالگی میگویند.
چگونه با بحران ۳۰ سالگی روبرو شویم؟
کمکهای مشاورتان را دست کم نگیرید
یک روانشناس رشد به اسم دانیل لوینسون برای نخستین بار در مورد بحران سیسالگی صحبت کرد. او گفت آدمها در بعضی از «سالگی» هایشان دچار بحران میشوند؛ «بحران سی سالگی»، «بحران چهل سالگی» و «بحران پنجاه سالگی»! از نظر لوینسون این سنها مطلق نیستند. بهعنوان مثال بحران سی سالگی ممکن است بین سالهای ۲۸تا ۳۲سالگی اتفاق بیفتد. هر کدام از این بحرانها خصوصیات خودشان را دارند. بحران سی سالگی اما همراه است با حالاتی شبیه افسردگی، احساس ضرر و خسران شدید و مقایسه خود با دیگر همسالان، احساس اتلاف وقت، اتلاف عمر و سرزنش کردن خود، احساس پوچی و بیحوصلگی شدید، ناامیدی، عدم رضایت از زندگی، نگاه پوچگرایانه به جهان و محتویاتش، بالا رفتن گفتوگوی درونی، میل به خواب بهخصوص خواب صبحگاهی، کاهش انرژی، بیاشتهایی، بیتفاوتی در مسائل مهم، سستی، افراط وتفریط، زودرنجی وگوشهگیری. این سندروم بهصورت عادی و معمولی، تقریبا همهگیر است اما در بعضیها به شکل بحران نمایان میشود.
چرا سی سالگی؟
سی سالهها یک دهه را دویدهاند و به انواع و اقسام کارها و امور زندگیشان رسیدگی کردهاند. دهه بیست سالگی آنقدر پر مشغله هست که جوان وقت نمیکند زیاد دچار تردید و افسردگی و دغدغه شود. تمام ده سال گذشته به انتخاب رشته دانشگاهی و تحصیل، انتخاب جهانبینی و خطمشی زندگی، انتخاب شغل و کسب و کار، انتخاب همسر و بچهدار شدن و… گذشته و مهمترین انتخابهای زندگی که هر کدام برای عوض کردن مسیر یک زندگی کفایت میکند، در این دهه اتفاق افتاده. بگذریم از خط عوض کردنها و افراط و تفریطهایی که در دهه بیست زندگی با اغلب جوانها همراه است و حال در آستانه سی سالگی، زمانی که زندگی میرود تا روی ثبات و آرامش را ببیند، فرد دچار تردید میشود. ناگهان در سی سالگی این کرختی و افسردگی به جانمان میافتد. این بحران معنا از پی افسردگی و خستگی، تغییر را لازمه زندگی میدانداما نه تغییر در عقاید و شغل بلکه بنیادیتر، تغییر در روشها، نوع مواجهه با عقاید و نگاه به شغل. اگر نسبت به افکاری که در این دوران به شما هجوم میآورند آگاه نباشید و راههای برخورد و مقابله با آنها را ندانید قطعا نمیتوانید بهخودتان کمک کنید تا به ثبات برسید.
تردید
نخستین مسئله سی سالگی تردید است؛ تردید در مورد انتخابهای مهم زندگی و ذهنی که پر از سؤال است؛ «در این سی سال چه کار کردم؟» «آیا این رشته تحصیلیام همانی بود که باید میرفتم» «آیا علاقه و استعداد و توانایی و تخصص من در راستای همین کاری است که انجام میدهم؟» «چرا پزشک نشدم؟» «چرا هنر نخواندم؟» «کاش ارشد میخواندم» «چرا به این زودی ازدواج کردم؟» «چرا بچهدار شدم؟» «چرا بچهدار نشدم؟» «چرا خواستگارهایم را جواب کردم و درس خواندم؟» «چرا به شهر دیگری مهاجرت نکردم؟» «چرا نباید کارم را عوض کنم؟» این سؤالات حتی ممکن است پا از انتخابهای معمولی فرد هم فراتر گذاشته و به جنبههای اعتقادی وی کشیده شود. مثلا «چرا من از این دین پیروی میکنم؟» و… و در شرایط پیچیدهتر فرد شروع میکند به مقایسه کردن خود با دیگر هم سن و سالهایش؛ «فلانی را ببین، برای خودش کسی شد، من چرا نتوانستم مثل او باشم؟» «این همه درس خواندم به چه دردم خورد، فلانی که آرایشگر شده است که وضعش خیلی بهتر از من است» و… حاصل همه این سؤالها و مقایسهها و دغدغه و درگیریهای ذهنی این میشود که فرد فکر میکند آنگونه که لایقش بوده زندگی نکرده و در نتیجه این فکر دچار نوعی گرفتگی و کلافگی و بیحوصلگی میشود. این مرحله همان بحران سی سالگی است.
بخواهید
این که درگیر بحران سی سالگی بشوید یا نه، شاید دست خودتان نباشد؛ ولی اینکه همینطور درگیر بمانید یا از آن خلاص شوید قطعا دست خودتان است. قبل از هرچیز باید بخواهید و تصمیم بگیرید که از شر مشکلات ناشی از این بحران رها شوید، باید با میل خود آستینهایتان را بالا بزنید و کاری کنید. بیخود نگفتهاند که خواستن توانستن است. تا زمانی که چیزی را نخواهید، هیچ برنامه و شخص و قانونی نمیتواند در شما تغییری ایجاد کند. معجزه ای در کار نیست. خودتان اعجاز کنید!
آرام باشید
اولین چیزی که در این شرایط به کمک سی سالهها میآید، این است که بدانند تنها نیستند و سیسالههای زیاد دیگری هم هستند که دچار این بحران شدهاند یا میشوند. در واقع تعدادمان آنقدر زیاد هست که مسئلهمان تبدیل به یک مسئله مورد نظر علم روانشناسی شود. سی سالهها در کل دنیا، برمیگردند و پشت سرشان را نگاه میکنند و این نخستین نگاه عمیق و متفکرانه به عمر رفته است و طبیعیترین واکنش به یک دهه دویدن، انتخاب و تصمیم. بعضیها دچار اضطراب و استرس و افسردگی میشوند و دم از پشیمانی میزنند اما باید بدانند که تنها نیستند و با سیل سیسالههای پردغدغه دیگر، در حال گذر از یک تونل سنی هستند، مثل دوره نوجوانی که ویژگی و مختصات خودش را دارد، این بحران و ویژگیها هم مربوط به سی سالگی است.
احتمالا شما هم مثل هر فرد دیگری نوجوانی و جوانی شلوغ و پردغدغهای را پشت سر گذاشتهاید. تجربۀ انتخاب رشته در مدرسه، کنکور، انتخاب رشتۀ دانشگاه، پیدا کردن شغل، همسر مناسب، محل زندگی و هزار چیز دیگر که زندگی شما را در نوسانهای پیدرپی قرار داده است. حالا وقت آن رسیده که این اضطرابها را کنار گذاشته و با آرامش دست به تصمیم گیریهای بعدی زندگیتان بزنید. نگران هدر رفتن وقت نباشید. شما با درنظر گرفتن میانگین عمر یک انسان عادی با شرایط خودتان، هنوز وقت زیادی دارید. پس آرامشتان را حفظ کنید و این ثبات نسبی را که در زندگیتان ایجاد شده، از بین نبرید.
این یک فرصت خودشناسی است
حتما به غیراز افسردگی و بیحوصلگی و احساس پشیمانی راههای دیگری هم هست. از این موقعیت متفکرانه استفاده کنید و خودتان را بهتر بشناسید. هر بحرانی که در زندگی فردی ما رخ میدهد، باعث میشود که ما از زاویهای نزدیکتر با خود واقعیمان روبهرو شویم. فرقی نمیکند این بحران مربوط به سن و سالمان باشد یا در پس مرگ عزیزی یا شکست در کاری. درهرحال در این مواقع بهتر میتوانیم از نگرشها، ارزشها، تواناییها، ضعفها و حسرتهای خودمان باخبر شویم و بهخودشناسی بهتری دست پیدا کنیم.
حواستان به جسم تان باشد
حالا که به یک ثبات نسبی رسیدهاید، بهتر است طوری برای زندگیتان برنامه ریزی کنید که حتما ساعات مشخصی در هفته برای رسیدگی به سلامتی جسمیتان وقت داشته باشید. معاینات پزشکی منظم، ورزش، داشتن برنامه غذایی سالم، مراقبت از پوست و مو و مسائلی از این دست، ابتداییترین کارهایی است که هر شخصی در ابتدای ورود به سی سالگی باید به آنها توجه داشته باشد.
مفاهیم را دوباره برای خودتان تعریف کنید
اگر در مورد خطمشی و جهانبینیتان دچار دغدغه و تردید هستید بهترین راهحل رفتن بهدنبال حقیقت زندگی است. باید ببینید کجاها متعصب بودهاید، کجاها احساساتی برخورد کردهاید، چه مواقعی زیادی سهلگیر یا زیادی سختگیر بودهاید و کجاها بر اثر فشار دیگران دست به انتخاب و عکس العمل زدهاید. جهانبینیای که از شناسنامه آدمها یا تنها از پس عرف و وضعیت خانوادگی دربیاید و همراه با شناخت و تحقیق نباشد، طولی نمیکشد که در بسیاری از افراد تبدیل به یک بحران فکری و روحی میشود و چرا و اما و اگرهای زیادی را با خود به ارمغان میآورد. بنابراین سعی کنید تمام مفاهیمی که برایشان تعریف درست و حسابی نداشتهاید یا تعریفتان از آنها زیادی دندانگیر نبوده است را باز تعریف کنید. خدا، دین، تعهد، بندگی، عشق، زندگی، کار، اخلاق و… برای این کار نیاز به مشاوره با افراد متخصص اعم از مشاورههای دینی یا روانشناسی دارید. علاوه بر این مطالعه کتابهای مرتبط، شنیدن سخنرانی و… میتواند به شما کمک کند.
کلنگ اقتصادی را از جیب تان در بیاورید
اینطور در نظر میگیریم که در سنین ۲۰ سالگی هر چه کار کرده بودید را برای پول اجاره خانه دانشجویی و ماه پیشونی و چشم عسلی خرج کردهاید و با وجود اینکه گول تبلیغات تلویزیونی افتتاح حساب قرض الحسنهی بانکهای دولتی را هم نخوردید اما الان که ۳۰ سالتان شده اندوختهتان در حد خرید یک موتور گازی هم نیست. ناامید نشوید چون دیر نشده، اما از طرف دیگر این آخرین فرصت شما برای تضمین آسایش در زمان کهولت است.
آلتوچر نوشته که چطور در طی ۳۰ سالگیاش چند بار تمام پولش را بدون فکر و اندیشه مناسب روی بیزینسهای مختلف سرمایهگذاری کرده و سرمایه خود را به باد داده است. اکنون وضع او خوب است اما حتی الان هم گذشته که یادش میافتد اعصابش خراب میشود. خیلی ولخرجی نکنید. پس از اینکه خیالتان راحت شد مهریه زنتان را جمع کردهاید، میتوانید با مراجعه به شرکتهای بیمه، خودتان را با پرداخت مبلغی ماهانه بیمه عمر کنید تا ۲۰-۳۰ سال بعد مجبور نباشید پا به پای جوانان آن زمان مسافرکشی کنید. اگر میتوانید پول بیشتری جمع کنید زمین بخرید و آنرا به عنوان سرمایه زمان پیری نگه دارید تا هر وقت لنگ پول شدید بفروشید و به زخمی بزنید. اگر تا همین امروز هم دست روی دست گذاشته بودید از حالا شروع کنید و برای تأمین آیندهتان دست بجنبانید.
یک بحران دیگر نسازید
اغلب سی سالههای ایرانی ازدواج کردهاند و بچه دارند یا در آستانه پدر و مادر شدن هستند و اتفاقا همین مسئله هم ممکن است یکی از سؤالات حالایشان شود. نمیتوانیم به شما بگوییم که حالا دیگر کاری است که شده، بسوز و بساز و با آسانگیری و بیخیالی شرایط را طی کن. همه ما در زندگی مان لااقل بخش کوچکی را داریم که تنها متعلق به خودمان است و تصمیمات در این بخش فقط و فقط برعهده خودمان است و حتی به نزدیکترین کسانمان ربطی ندارد اما حواستان هم باشد که اینجا حرف از مسئولیت و تعهد است و پای وجدان در میان است. مراقب باشید دست به کاری نزنید که در چهل سالگی دچار بحرانی دیگر بابت بدبخت کردن همسر و فرزندتان بشوید. شما یک سی ساله عاقل و کامل هستید که میتوانید شرایط را به جای حذف کردن اصلاح کنید.
به جای تردید و اما و اگر بنا را بر اصلاح امور بگذارید و در جهت آرامش و صلح و عشق قدم بردارید که البته سی سالگی در این زمینه از تمام سالهای دیگر مستعدتر و مناسبتر است. خوب است بدانید خیلی آدمهای دیگر هم ممکن است دچار این تردیدها درباره همسرشان و انتخاب و تصمیمگیری درباره ازدواج خود شده باشند اما راه درست، حذف کردن و خراب کردن یک زندگی نیست. بدانید شما هروقت که بخواهید میتوانید زندگی خودتان را بسازید و به آن رونق بدهید. روانشناسان میگویند در هر دوره از زندگی آدم یک تکلیف مهم روانشناختی دارد و اگر آن را درست انجام دهد، به سلامت از آن دوره میگذرد وگرنه دچار بحران میشود.
تکرار نکنید
افراد معمولا اشتباهات دوره نوجوانی و جوانیشان را ناشی از کمی سن و تجربه میدانند و معمولا به همین دلیل با این تصور که حالا بزرگ و با تجربه شدهاند، مجددا به سراغ اشتباههایشان میروند. بیایید با خودمان روراست باشیم، آیا ده سال بعد، از این که چندین سال از زندگیمان را صرف تکرار اشتباهاتمان کردهایم، خوشحال خواهیم بود؟ آیا این کار به اندازۀ دیدن چندین بارۀ یک سریال بیمزه آزار دهنده نیست؟ آیا بهتر نیست از یک سوراخ دوبار گزیده نشویم؟
دست نگه دارید
سی سالههایی که دچار بحران میشوند معمولا برای جبران حس کاذب و بدشان و برای مقابله با کلافگی دست به کارهای نامعمول و عجیب و غریب میزنند. مثلا دست به سرمایهگذاریهایی میزنند که هیچ تجربهای در آن زمینه ندارند و چیزی از آن نمیدانند، زنان و مردان سیسالهای که دست به عملهای عجیب غریب زیبایی میزنند، خالکوبی میکنند، سعی میکنند خود را به انسان ایدهآل و آرمانی ذهن جوانیشان نزدیک کنند سی سالههایی هستند که کل سرمایهشان را تبدیل به دلار میکنند یا طلا و جواهر میخرند. اینها نشان میدهد که فرد دنبال یک احساس قدرت است و این کارها به او حس قدرت کاذبی را میدهد که به جنگ با احساس پشیمانی میرود. اگر سی سالهای هستید که میخواهید دست به چنین کارهای نامعمولی بزنید دست نگه دارید، مشورت کنید، مطالعه کنید و کمی بهخودتان زمان بدهید و مطمئن باشید حال سی سالگیتان با تصمیمهای نامعقول خوب نمیشود.
فکرهای منفی، پر
حتما شنیدهاید که بعضیها میگویند: «چند سال دیگه به این کارات میخندی!» حقیقت این است که در ابتدای سی سالگی شاید به کارهای گذشتهتان نخندید اما حتما به بیهوده بودن بعضی از آنها یا اضافه بودن میزان انرژی که برایشان صرف کردهاید، پی میبرید. یادتان بیاورید که برای یک بحث کوچک با دوستتان چقدر خودتان را اذیت میکردید. حالا وقت آن رسیده که این نوع از رفتارها را کنار بگذارید. برای هرچیزی به اندازۀ خودش غصه بخورید تا بعدها به نظرتان بیهوده نباشد. در شادی کردن ولخرجی کنید و در غصه خوردن خسیس باشید.
آرزوها و استعدادهایتان را صدا کنید
یکرویا و دغدغه شخصی، چیزی که همیشه دلتان میخواسته و استعدادش را داشتهاید، در ارتباط با شغل یا تحصیل، مهارت آموزی یا هنر و… درنظر بگیرید و دوباره برای بهدست آوردنش تلاش کنید. این مسئله هم به شما انرژی و انگیزه میدهد و هم ممکن است به تغییر مسیر و جهت زندگی به سمتی که علاقه و استعدادتان را به همراه دارد، بینجامد، علاوه بر این پرداختن به علایق شور و نشاط زندگی را افزایش میدهد و احساس موفقیت و اعتماد به نفس را بالا میبرد و فرد را از بحرانها نجات میدهد. اگر یک کار تازه را شروع کنید حتما حس بهتری پیدا میکنید. این کار تازه میتواند یادگیری یک هنر باشد یا ثبتنام در کلاسهای آموزشی که همیشه دوست داشتهاید آن را دنبال کنید.
تغییر ناگهانی ممنوع
تا ابتدای جوانی به خاطر درگیر بودن با بحران هویت، این اجازه را داشتید که هرچند وقت یک بار دست به تغییری اساسی بزنید. نوع پوششتان را عوض کنید، تفکرات مذهبیتان را تغییر دهید، امروز طرفدار یک عقیده سیاسی باشید و روز دیگر طرفدار گروه مقابل و غیره. اما پس از ورود به دهه سی سالگی بهتر است دست از این تغییرات بزرگ و ناگهانی بکشید. چرا که نه تنها در مورد خودتان به مشکلاتی برخواهید خورد، بلکه به خاطر حضور پررنگتر در اجتماع، تصویر خودتان را در ذهن مردم مخدوش خواهید کرد و آنان از شما تصویر فردی دمدمی را به ذهن خواهند سپرد.
اگر اوضاع اورژانسی است
اگر اوضاعتان اورژانسی شده و زمین گیرتان کرده و روز و شب در حال افسردگی و غم و غصه خوردن هستید و کسالت و کلافگی آوارهتان کرده، دست دست نکنید. از همین حالا تصمیم بگیرید که از زمین بلند شوید و به خودتان کمک کنید. به این فکر کنید که این سی سال گذشته چه خطاهایی مرتکب شدهاید که باعث پشیمانیتان شده است. اگر قرار باشد همینطور افسرده و کلافه به زندگی خود ادامه بدهید قطعا ۱۰سال دیگر به بحرانی جدیتر برخورد میکنید. بدترین کار نشستن و افسوس خوردن است. برای زندگی خود تصمیمات جدی بگیرید تا با برنامه به آنها برسید. از این تفکرات و اندیشه های سی سالگی که شما را ترسانده و تکانتان داده نهراسید، میتوانید از آنها عبرت بگیرید. با خودتان فکر کنید از این به بعد عمرتان را چگونه از دست ندهید. این احساسات میتواند پلی باشد که شما را متوجه موقعیت خودتان کند و باعث شود که برای ادامه زندگی خود نقشه بکشید و برنامه ریزی کنید و با انگیزه جلو بروید. از این به اصطلاح بحران، یک پل بسازید؛ پلی به سوی آیندههای روشن.
در بحران ۳۰ سالگی مراقب خودتان باشید
در بحران ۳۰ سالگی به خودتان کمک کنید
بدون ضدآفتاب بیرون نروید
سیندی پرلمن فینک به سوال در ۳۰ سالگی چگونه زندگی کنیم؟ این گونه پاسخ میدهد «وقتی جوان بودم به این حرف گوش نمیکردم. میخواین مثل من پوستتون چروک و پر از لک بشه؟ اگه اینطوره بدون ضدآفتاب حموم آفتاب بگیرید.»
مرتب ورزش کنید
از الان سبک زندگیتان را تغییر دهید و ورزش را در آن بگنجانید تا در ۵۰ سالگی از نظر جسمی سالم باشید. سیندی پرلمن فینک میگوید «وزن اضافه نکنید. ورزش کنید و وزنتان را در حدی که برای بدنتان طبیعی است نگه دارید. اضافه وزن مشکلات زیادی برای شما ایجاد میکند و با لاغر بودن سالمتر هستید.»
پول پسانداز کنید
کلیف گیلی در جواب به، در ۳۰ سالگی چگونه زندگی کنیم؟ میگوید «پول پسانداز کنید حتی اگر مقدار کمی باشد. میدونم این حرف، پیشنهاد تکراری و قدیمی است اما واقعیت داره. وقتی سی سالتونه بخش زیادی از درآمدتون خرج میشه که تقریبا همیشه بخشی از اون رو میتونید پسانداز کنید. بعلاوه اگه زودتر به پسانداز کردن عادت کنید تا آخر عمرتون به این کار ادامه میدهید.»
یاد بگیرید از داشتههایتان راضی و شاد باشید
رابرت والکر میگوید «شادی کلید موفقیت است. اگر از چیزی که دارید راضی باشید شاید در نهایت میلیونر نشید اما زندگی شادتری خواهید داشت. اگر هم پولدار بشید، چرا که نه شاید شدید، که چه بهتر.»
خواب کافی داشته باشید
نان والمن میگوید «بهداشت خواب رو رعایت کنید یعنی همیشه زمان خاصی بخوابید و زمان معینی از خواب بیدار بشوید. اتاق خواب را تاریک کنید و قبل از خواب صفحه روشن تلویزیون یا موبایل را خاموش کنید.»
به جای اشیا، خاطره جمع کنید
کسب تجربه شما را قوی میکند. به گونهای زندگی نکنید که در ۵۰ سالگی از خواب بیدار شوید و متوجه شوید همهی عمر را صرف جمعکردن پول و دارایی کردهاید. خاطرات تنها دارایی هستند که در آتش نمیسوزند و از ارزش آنها کم نمیشود.
بخشش کنید
نان والدمن میگوید «وقتی به دیگران کمک میکنید احساس خوبی میکنید؛ اما وقتی به کسی چیزی دادید با تمام وجود آن چیز را ببخشید و در مقابل انتظار چیز دیگری نداشته باشید.»
هر سال حداقل ۱۰ کتاب بخوانید
هیچ فرد ۵۰ سالهای نمیگوید «کاش بیشتر تلویزیون تماشا میکردم و بازیهای ویدیویی انجام میدادم.» رشد مغز هیچگاه متوقف نمیشود پس با استفاده از رسانههای مفید مانند کتاب آن را به کار بیندازید.
خودتان باشید
ساتیش کومار گراندی میگوید «هنگامی که کمکم پیر شدید دیگر هیچ لطفی ندارد که دیگران را تحتتاثیر قرار دهید. برای اینکه در ۵۰ سالگی قویتر باشید باید اکنون مسیر خود را در زندگی پیدا کنید و دست از مقایسهی خود با دیگران بردارید.»
خاطراتتان را بنویسید
مارک کراولی میگوید «با گذشت زمان بسیاری از خاطرات باارزشتان را فراموش خواهید کرد. این خاطرات در آینده هم شما را سرگرم کرده و هم برایتان بسیار با ارزش خواهند بود. کامپیوتر این کار را آسانتر کرده بهتر است در کنار خاطراتتان عکسهایتان را نیز قرار دهید.»
دوستان خوب انتخاب کنید
نان والدمن میگوید: «کسانی را برای دوستی انتخاب کنید که از بودن با آنها لذت میبرید و در کنار آنها احساس کنید بهترین هستید، در کنارشان رشد کنید؛ با هم بخندید و کارهای احمقانه کنید و در شادی و غم هم شریک باشید. هر هفته با هم در تماس باشید.»
موضوع: دربارهی بحران ۳۰ سالگی چه میدانید؟
مطالب مرتبط:
تفاوت سبک زندگی در 20 سالگی با 30 سالگی
۷ مهارت که باید قبل از ۵۰ سالگی یاد بگیرید
چگونه بعد از سن ۳۵ سالگی باردار شوید
5 اشتباهی که نباید در دهه 20 سالگی مرتکب شوید
این جملات را به افراد بالای 30 سال نگویید!