تأثیر آثار نقاشی بر فیلم های اینگمار برگمان
این مقاله که پیش از این در ماهنامه "سینما و ادبیات" به چاپ رسیده است به تاثیر آثار نقاشی بر روی فیلم های اینگمار برگمان می پردازد و به قلم تورنکویست، استادِ "مطالعات اسکاندیناوی" در دانشگاه آمستردام و با ترجمه رضا مولایی منتشر گردیده است.
در نزدیکی استکهلم کلیسای کوچکی هست که برگمانِ خردسال قطعاً با پدر مذهبی خود بارها به آنجا رفته و نقاشی قرون وسطایی آلبرتوس پیکتور (معروفترین نقاش کلیسایی سوئد) را مشاهده کرده است. این تابلوی معروف که موسوم به "چرخ زندگی" است، مردی را نشان میدهد که قربانیِ محتومِ مرگ است.
در فیلم مُهر هفتم، که داستان آن در سوئد قرن چهاردهم و دوران اپیدمی مرگبار طاعون (مرگ سیاه) میگذرد، برگمان سکانسهایی را به آثار هنری قرون وسطایی اختصاص داده است. او در مورد شبهههای خاطرات کودکی چنین میگوید:
«در زمان کودکی گاهی اوقات اجازه مییافتم در سفرهای پدرم به کلیساهای روستاهای اطراف استکهلم برای وعظ و خطابه، او را همراهی کنم. در مدت زمانی که پدر در محراب مشغول وعظ و دعاخواندن بود، من حیران دنیای رازآلود و مرموز نقاشیهای قرون وسطایی و اشکال حکاکیشده روی سقف و دیوارها بودم. در آنجا، هر آنچه تخیلْ آرزو داشت، بود: فرشتگان، قدیسین، اژدهایان، پیامبران، شیاطین و انسانها. [...] در جنگلی "مرگ" با جنگجویی صلیبی شطرنج بازی میکند. مرد عریانی با نگاهی خیره [با چشمان از حدقه درآمده] شاخهدرختی را چنگ زده است در حالیکه "مرگ" پایینِ درخت ایستاده و آن را با میلِ تمام ارّه میکند (1). در میان تپههای کوتاه، "مرگ" برای واپسینبار رقصان بسوی سرزمین تاریکی راه میپیماید. ولی در طاق دیگرِ کلیسا، مریم مقدس در یک باغ گل سرخْ کودک خردسالی را راه میبرد ...».
تصویر زیر: نمایی از فیلم "مُهر هفتم" ـ مریم مقدس در باغ، در حال آموختنِ راه رفتن به طفل:
نام اولیهی فیلمْ "شوالیه و مرگ" بود و این نام بلافاصله اثر حکاکی روی مس از آلبرشت دورِر را به یاد میآورد: "شوالیه، مرگ و شیطان". در این اثر، شوالیهای سوار بر اسب در حال عبور است؛ در حالیکه "شیطان" در قامتِ یک خوک و "مرگ" سوار بر اسبی نزار با ساعتی شنی در دست (یادآوری کنندهی کوتاهیِ عمر) او را مشایعت میکنند.
در ابتدای فیلم، "شوالیه" با صلیبی بر جلوی بالاپوشِ خِفتان خود (نماد جنگجویان صلیبی) مشاهده میشود؛ در حالیکه از ظهور ناگهانیِ تجسم "مرگ" غافلگیر شده است. "مرگ" برای بردن شوالیه به دنیای مردگان آمده است. شوالیه برای به تعویقانداختن مأموریتِ "مرگ"، پیشنهاد بازی شطرنج به او میدهد. شوالیه و مرگ در برابر دریا و آسمان (پسزمینهای عاری از زمان که جهانشمولیِ موقعیت موجود را بیان میکند) در دو سوی صفحهی شطرنج مینشینند.
این سکانس از فیلم، ملهم از نقاشی کشیدهشده روی دیوار کلیسای تابی در حومهی استکهلم به سال 1485 اثر آلبرتوس پیکتور است.
یوف، میا و اسکات در سکانسی از فیلم در حال انجام پانتومیم روی صحنهای بسیار ساده هستند؛ و روستاییانی هم که به آنان میخندند، احاطهشان کردهاند. طراحی این سکانس، الهامگرفته از تابلوی نقاشی موسوم به "بازار دهقانان" اثر [منسوب به] پیتر بالتِن است. در بخشی از این نقاشی، نمایشی طنز در صحنهای در حال اجراست. شوهری که درون سبد نانوایی مخفی شده، همسر خود را با یک کشیش در حال ارتکاب خیانت گرفته است. مثلثِ شوهرـزنـمعشوق مشابه مورد فیلم برگمان است.
تصویر زیر: نماهایی از فیلم "مُهر هفتم" ـ نمایش مضحک در روستا
در نقاشی دیواری دیگری از آلبرتوس پیکتور در کلیسای هارکهبرگا، دلقکی در لباس رنگی سنتی و کلاهِ شاخگونـی که زنگولههایی از آن آویزان است، در حال نواختن بربط مشاهده میشود. این نقاشی، به وضوح مدلی برای لباس یوف در سکانس تحقیر شوهر از سوی زن است.
در نقاشی دیواری دیگری در کلیسای تِنسْتا در نزدیکی اوپسالا، مرد خوشلباسی به تصویر کشیده شده که روی درختی که سمبلی از زندگی خود است، نشسته و مشغول شمردن گنجینهی خود است. در پایین درخت امّا "مرگ" در قامت اسکلتی پوشیده با پوستی نازک در حال ارّه کردن درخت است. همانگونه که اسکات در فیلم برگمان قصد دارد روی تنهی درخت بخوابد و ناگهان درمییابد که به زودی درخت به وسیلهی "مرگ" بریده شده و بر زمین خواهد افتاد.
در اواخر فیلم، "مرگ" برای گرفتن جان شش کاراکتر که با آنها آشنا شده بودیم میآید: شوالیه، همسر و محافظش، آهنگر و همسرش و دختر جوان. برگمان در یکی از صحنههای بسیار مشهورش آنها را از زاویهی پایین در لانگشات نمایش میدهد که همگی در یک ردیف در حال رقصـند؛ در حالیکه مرگ با داس بلند خود ضرباهنگ رقصشان را رهبری میکند. انسانها همچون موجودات ریزی در فضای مرزی متافیزیکی آسمان و زمین در حرکت هستند. هر شش نفر شبحوار منفرداً جان خود را از دست داده و تبدیل به نمایندگان مردهی بشریت شدهاند.
نقاشیهای دیواری با موضوع "رقص مرگ" در اروپای قرون وسطا متداول بوده است؛ ولی از آنجا که هیچ یک از آنها در کلیساهای سوئدی نگهداری و مرمت نشدهاند، برگمان نمیتوانسته هیچیک از آنها را در دوران کودکی دیده باشد. نزدیکترینِ این نقاشیها به سوئد، در کلیسای سنتماری (مریم مقدس) در لوبِک بود که در دوران جنگ جهانی دوّم از بین رفت. ممکن است برگمان آن را در اوایل دههی سی میلادی و در زمان سکونت در آلمان در سنین نوجوانی دیده باشد و با احتمال بیشتر بازسازی این نقاشی را در پژوهشی از کارل فِرمان به نام "شاعر و مرگ" مشاهده کرده باشد. این پژوهش، چند سال قبل از نوشتن فیلمنامهی مُهر هفتم از سوی برگمان، منتشر شد. در بازسازی فِرمان از تابلوی رقص مردگانِ لوبِک، ردیف طویل رقصندگان از افراد زنده و مُرده به صورت یکی در میان تشکیل شده که دستهای یکدیگر را گرفتهاند. احتمالاً نقاشیهای قرون وسطاییِ "رقص مردگان" نشأت گرفته از افسانهای دربارهی سه فرد زنده و سه مُرده است که مردگان به زندگان میگویند: شما آن هستید که ما بودهایم و آن خواهید شد که ما هستیم. شاید برگمان در زمان انتخابِ شش شخصیتِ رقص مردگان (سه مرد و سه زن) این افسانه را در ذهن داشته است ... .
چند نمونه دیگر نیز از چنین تاثیر پذیری هایی در ادامه آمده است:
منبع: سایت کافه کلاسیک
نقد و بررسی فیلم "مهر هفتم"؛ حقیقت هستی و مرگ
درباره فيلم فاني و الکساندر: وصيتنامه برگمان
"فانوس خیال" برگمان چیست؟