معرفی کتاب برف در تابستان
بودیسم در 2500 سال گذشته با گسترش در کشورهای مختلف از فرهنگهای گوناگون تاثیر پذیرفته و به شاخههای پرشماری تقسیم شده است. با این حال، پیامهای اولیه بودا در آنها مستتر است. تمرینها کمک میکنند علت مشکلات در زندگی را یافته و موانع ذهنی را بزداییم و با تمرکز و نظم به بصیرت، عشق، دوستی و محبت دست یابیم. برف در تابستان شرح تجربههای یک راهب بودایی از مراحل بودیسم است. او در کتاب، از تاثیرات راه و روش بودا بر زندگیاش میگوید.
درباره کتاب برف در تابستان
تعالیم بودا دربارهی مواجههی پیروان بودیسم با مشکلات زندگی و رسیدن به آرامش و رهایی است. تمرینهایی که از دل این تعالیم به دست آمده علل پدید آمدن مشکلات در زندگی را ریشهیابی میکند. ذهن، عامل اصلی این مشکلات محسوب میشود. بودیسم روشهای گوناگونی برای آگاهی ذهن و هوشیاری ارائه میدهد. سخن گفتن و رفتار درست، حضور ذهن و نگرش سالم از آموزههای اصلی بودیسم است. روشهای خودسازی، مراحل مشخص و طبقهبندیشدهای دارند. توجه به شفافیت ذهن و پرورش افکار یکی از مهمترین و ابتداییترین مراحل است.
سایاداو یو جوتیکا، راهب و مربی بودایی است که با جملاتی ساده از عمق مفاهیم بودایی مینویسد. برف در تابستان، مجموعهای از نامههای او به شاگردان غربیاش است که در آنها از برخی از مفاهیم بودیسم مثل خویشتنداری sambara، طمع tanha، منیت mana ، دیدگاههای نادرست ditthi و چرخهی تولد و مرگ samsara سخن میگوید و تجربههای خودش در این زمینهها را شرح میدهد.
فلسفه مشکلات در زندگی
از نظر جوتیکا مشکلات بیدلیل اتفاق نمیافتند و علتی دارند. «کارما» به معنی اعمال پیشین ما، یکی از این علتهاست. اندیشه اگر درست تربیت نشده باشد و ذهن اگر به هوشیاری و آگاهی نرسیده باشد، به رفتارهای مخربی مثل گرفتن زندگی دیگران، چشم داشتن به چیزی که متعلق به ما نیست و خارج شدن از تعادل منجر میشوند. گفتار نیز به این آسیبها دچار میشود، به دروغگویی، دشنام، سخن بیهوده و تحقیرکننده روی میآوریم و به این ترتیب کارمای خود را شکل میدهیم. چنین کارمایی برای خودمان مشکلاتی به وجود میآورد و ما را آزار میدهد. برای رهایی از این وضعیت، بهوشیاری و آزادسازی ذهن ضروری است.
در بخشی از کتاب برف در تابستان میخوانیم
اگر کسی را با تمام وجود دوست نداشتهای هنوز پر و بال انسانی تو کامل نشده است. صرفا یک انسان بالقوه هستی. عاشق شدن تجربهی حالتی از ذهن است که دگردیسی یافته است. تو زندهای و سرشار از احساسات. چنین چیزی در طول زندگی یکبار رخ میدهد. خیلی خوشحالم که میشنوم قلبت گشوده شده است. بگذار گشوده باشد، اگرچه ممکن است دردناک باشد. از دوست داشتن میهراسیم، میهراسیم که طرد شویم. میهراسیم که جدی گرفته نشویم، یا بازی داده شویم؛ میهراسیم که بیدفاع باشیم، و گاهی به خودمان اعتماد نداریم. باور نداریم واقعا میتوانیم کسی را دوست بداریم...
همهی احساسات خود را بیرون بریز. احساسات خود را بنویس، آنها را در اشعاری توخالی بیان کن. برای ازدواج شتاب مکن؛ او را بهتر بشناس. یک انسان است؛ مثل همهی ما، او نیز سهم خود را از اشتباهات دارد. سعی کن کل وجودش را درک کنی و او را برای آن کلیت دوست بدار، نه بخشی از او، و نه فرافکنی خود را به او...
تو گفتی «او خیلی صادق است». این مهمترین خصوصیت است.؛ بدون صداقت رابطهی بامعنایی وجود نخواهد داشت. میدانی، هیچکس نمیتواند به تو بیاموزد که چگونه دل خود را بگشایی؛ چگونه بیدفاع باشی؛ چگونه انسان دیگری را دوست بداری؛ چگونه به فراسوی تمام سنتها گذر کنی؛ چگونه به فراسوی تمام محدودیتها روی و آنچه را بیابی که متعالی است.
مطالب مرتبط:
نقد و بررسی کتاب ساقه بامبو
معرفی کتاب هستی و زمان
نقد و بررسی کتاب مهمانی تلخ
منبع: فیدیبو