نگاهی به تئاتر "نور زمستانی" براساس فیلمی از اینگمار برگمان
متن زیر نگاهی است به تئاتر "نور زمستانی" به کارگردانی "سعید شاپوری" که براساس فیلمی با همین نام از اینگمار برگمان طراحی شده است. فرزین صابونی، شبنم مقدمی، داریوش فائزی، پونه عبدالکریم زاده و ... بازیگران این نمایش هستند.
اینگمار برگمان بعد از فیلم همچون در یک آینه، شخصیتهایی را در فیلمهایش خلق کرد که هریک درگیر اختلالات روانی بودند.
بحرانهای روانی موجود در شخصیتها را برآیند فشارها و مشکلاتی میداند که مستقیما از جامعه صنعتی نشات میگیرد و با پیوند مسیحیت در قالب سمبلها و نمادها، آن را عجین میسازد.
بیماری روانی انسانهای امروزین از دیدگاه برگمان به علت بحران ارزشهاست، ارزشهایی که در دنیای امروز به فراموشی سپرده شده و به دین ارتباطی ندارند، علیرغم وجود جلوههای دینی در آثار اینگمار برگمن، فیلمهای او را نمیتوان در ژانر فیلمهای دینی قلمداد کرد.
اینگمار برگمان از دین به مثابه وسیلهای بهره میجوید که بتواند، افکار و عقاید خاص خویش را در جامعه رواج دهد در حقیقت به نوعی مخاطبان را فریب میدهد تا آنها را درگیر اهداف از پیش تعیین شدهای بنماید و حاکمیت عقل را در دنیای امروز، نمود بیشتری بدهد و چنین مفهومی را به انسانها منتقل سازد که هرآنچه را که عقل فرمان داد، باید بدون چون و چرا اجرا کرد در چنین نگرشی ایمان در حاشیه قرار میگیرد و عقل حاکمیت مطلق مییابد.
انسان های بیایمان، هر آنچه را که نفس دستور دهد انجام میدهند اما انسانهای متکی بر ایمان دستورات عقل را بر مبنای اعتقادات درونی و ایمان قلبی مورد ارزیابی قرار میدهند و آنگاه دستور عقل را به اجرا در میآورند، بنابراین چنین انسانهایی ایمان را برتر از عقل قلمداد میسازند درحالی که در وضعیت انسانهای بیایمان نفس حاکمیت مطلق دارد و اگر حکم کرد که خودکشی کن باید خودکشی کنی.

نکته دیگری که در آثار برگمان مشهود است،برابری روح و روان است. از دیدگاه او روح و روان یکی است در صورتی که در علم روانشناسی امروز چنین نظریهای مردود است. روان به بعد جسمانی انسان مربوط است و روح به بعد روحانی کسانی که دچار اختلالات روانی میشوند بیماری آنها به بعد جسمانی نزدیک است و هرگز روح و ابعاد روحانی آنها دچار اختلال نمیگردد. کسانی که اعتقاد و ایمانی قلبی به دین و مذهبی ندارند روح و روان را یکی میپندارند و اینگمار برگمان از زمره فیلمسازان و کارگردانهایی است که روح و روان را یکی میداند.
بررسی همه ابعاد فکری اینگمار برگمان در این مقال نمیگنجد و بحث عقل ظاهر و عقل باطن و در نهایت عقل سرخ را میتوان در کتب معتبر دیگری جستجو کرد و به نتایج دلخواه رسید اما پرسشی که در این موقعیت خاص مطرح است اجرای نمایش نور زمستانی یکی از فیلمهای اینگمار برگمان توسط سعید شاپوری است.
طرح اولیه فیلم نور زمستانی در سال ۱۹۶۳ به نگارش درآماده و مربوط به کشیشی است که در ماهیت وجود خداوند شک میکند و با خود عهد میبندد تا زمانی که خداوند خود را به او نشان ندهد از کلیسا خارج نخواهد شد.
اگرچه این فیلم بعدها با تغییراتی به اتمام رسید اما هدف و ایده اصلی آن تغییری نیافت و اینگمار برگمان در فیلم سکوت، سکوت خداوند را مطرح کرد و سعید شاپوری نیز در این نمایش اشارههایی به آن دارد. مطرح کردن چنین دیدگاههایی اگر به دیدگاههای خاص کارگردان نینجامد مخاطبان را درگیر مسائلی خواهد کرد که در راهیابی به اهداف اصلی و حقیقی، به گمراهی رهسپار خواهند شد.
سعید شاپوری هرگز برداشت فکری خود را در نمایش نور زمستانی مطرح نمیکند و خود را محصور در افکار نویسنده میسازد و فضای زرد و تنفرآمیز در نورپردازی و طراحیصحنه خشک و بیروح و لباسهای متمایل به تیره و گاه سیاه مطلق همه و همه حاکی از فضای سرد و یخزدهای است که تاثیر شگرفی برافکار آدمهای نمایش دارد. دختری که مرتد است و خود را عاشق کشیش جا میزند، مردی که نگاهی سخرهآمیز به مسیح دارد و هرازگاهی با ورود و خروجی بیمنطق خود را نشان میدهد و در نهایت مردی که با داشتن زن و فرزند از موضوعی رنج میبرد و قصدخودکشی دارد و سرانجام نیز به این تصمیم عمل میکند.
همه آدمها به نوعی بیمارند و هرگز در پی علاج بیماری خویش نیستند و سعید شاپوری به عنوان کارگردان این اثر، نیز راهی منطقی و اصولی را فراروی مخاطب نمیگذارد و خود را اسیر در دیالوگهایی میسازد که نمایش به سمت و سوی نمایشی رادیویی، گرایش مییابد.
فرزین صابونی به خوبی و راحتی از عهده نقش توماس برمیآید و در ارتباط با پارتنرهای مقابل، جلوهگری ویژهای دارد.ایفاگر نقش مارتا، شبنم مقدمی است که باصدای خاص و آهنگین خود و با حس های زیرپوستی، به خوبی و توانمندانه ظاهر میشود.
علیرضا محمدی و غلامرضا شهبازی و پونه عبدالکریمزاده نیز هریک به تنهایی علیرغم حضورهای کوتاه، تاثیر مطلوبی را برجای میگذارند.
داریوش فائزی با حضور طنزگونه و دلنشین خود، از سردی و بیروحی فضای کار میکاهد که گاه خندههای تلخی را در میان تماشاگران میپراکند.و ختم کلام اینکه به توانمندیهای سعید شاپوری، بسیاری از منتقدان اذعان دارند، اما چرا این کارگردان توانمند، چنین متنی را برای اجرا برگزیده و جوهره فکری خویش را در این اثر گسترش نداده سوالی است که برای نگارنده این سطور بیجواب مانده است!
کامل نوروزی