نقد و بررسی فیلم آستیگمات
کارگردان :مجیدرضا مصطفوی
نویسنده :مجیدرضا مصطفوی,پیام کرمی
بازیگران :محسن کیایی, هادی حجازیفر, حسین پاکدل
خلاصه داستان :مردی بعد از جدایی چند ساله از خانواده برگشته و می خواهد خانه اش را از زن و پسر و عروس و نوه اش پس بگیرد. پسرش که در زیرزمین خانه زالو پرورش میدهد و می خواهد از این راه ثروتی بهم بزند، سعی می کند زن و مرد را آشتی دهد تا در خانه بمانند اما مادرش می خواهد با مردی دیگر ازدواج کند. در این بین نوۀ زن هم در مدرسه برای معلمش مشکلاتی به وجود می آورد که کل زندگی اعضای خانواده را تحت تاثیر قرار می دهد. هم خانوادۀ پسر و هم خانوادۀ معلم به خاطر این موضوع بهم می ریزد.

جدیدترین ساخته مجیدرضا مصطفوی تمام تلاشش را کرده تا نگاهی موشکافانه به زندگی یک خانواده کاملا معمولی و حتی کمی پایینتر از حد معمول را داشته باشد و تمام ابعاد مشکلات زندگی آنها را به نمایش بگذارد و در زمانهایی نیز تلاشش موفقیت آمیز بوده و توانسته که کشمکشهای درستی را در قالب درام ایجاد کند، اما در کلیت ماجرا «آستیگمات» میتوانست فیلم بهتری نیز باشد.
فیلمنامه فیلم با تمرکز بر روی اعضای یک خانواده چهار نفره و بسط دادن داستان به خرده داستانهای هرکدام از این اعضا شکل گرفته است، خرده داستانهایی که درام را پیش میبرند و حالات و افکار هرکدام از این شخصیتها را برای بیننده نمایان میکنند. اما شاید بزرگترین مشکل فیلم در پرداختن به همین خرده داستانهایی باشد که در زمانهایی فیلم را به بیراهه میبرند و از آن کشش و تمرکز فیلم بر روی یک موضوع خاص جلوگیری میکنند. عدم پایان دادن به هرکدام از این خرده داستانها که از ابیتدای فیلم بیننده با آنها همراه بوده است، ضربه بزرگی به تکمیل شدن تاثیرگذاری فیلم خواهد زد، داستان پدر و کارهای بی منطقش، داستان پسر و معلمش و داستان خانه و بی خانمان شدن اعضای خانواده، به طور کلی نافرجام رها میشوند، گرچه که شاید فیلم نشانههایی برای اتمام هرکدام از اینها به بیننده بدهد، اما قطعا برای فیلمی تا این حد رئال و واقعگرا کافی نخواهند بود.
«آستیگمات» با توجه به شخصیتها و معضلاتی که برای هرکدام ترسیم شده، پتانسیل این را داشته که فیلمی در سطح عالی باشد، همانطور که اکنون نیز میتوان فاکتورهای خوبی را در آن یافت و روی آنها حساب باز کرد، اما چیزی در این میان کم است تا فیلم را تبدیل به اثری کند که همیشه ماندگار شود و به عنوان یک اثر دغدغهمند نام خود را مطرح کند. و آن کمبود چیزی نیست جز پرداختن درست و متمرکز به یک موضوع و استفاده درست از پیرنگ برای پیشبرد درام. پرشهای مداوم فیلم از روایت یک شخصیت به روایت شخصیت دیگر، باعث میشود تا بیننده دچار سردرگمیای برای پیدا کردن هسته مرکزی قصه شود، در واقع تا پایان فیلم به هیچ وجه نمیتوان متوجه شد که دغدغه اصلی قصه پسربچه است و یا پدر او، حتی میتوان مادربزرگ را دخیل دانست و یا حتی مادر پسر را که مدت زمان کمی در فیلم حضور دارد اما قصهاش پررنگ است و فضای داستانهای دیگران را نیز اشغال میکند. گرچه که در نگاه تخصصی به فیلمنامه چنین پرداختی روی قصه هر شخصیت کاری تحسین برانگیز است، اما باید دید چنین گستردگیای در قصه یک خانواده کوچک چه کاربردی دارد و چگونه میتواند به پیشبرد درام کمک کند، اتفاقی که در قصه هر شخصیت در فیلم رخ داده، یعنی به هرکدام از شخصیتها زمان کافی داده شده تا درگیریهای خود را نمایش دهند، و این به طور مفرد بسیار جذاب نیز به نظر میرسد ، اما جمع شدن اینها کنار یکدیگر و پیشرفتنشان به طور موازی، تنها تمرکز را از خط اصلی قصه گرفته و زمانی را که باید به قصههای مهمتر اختصاص داده میشده را اشغال کرده است. طوری که تا لحظهی پایانی فیلم حضور معلم را به آن شکل نمیتوان به خوبی پذیرفت، حتی آرام بودن کودک تا این میزان در میان تمام شلوغیها و کیفیت پایین زندگی خانواده را از یک زمانی به بعد نمیتوان قبول کرد، و در این میان شاید مادر خانواده بهترین شخصیتپردازی و میزان حضور را دارد، تمام افعال و رفت و برگشتهای او به موقع و منطقی است و آرامش و عصبانیتش را نیز به خوبی میتوان باور کرد.
مهمترین نکتهای که در اشکال فیلمنامهای «آستیگمات» به چشم میخورد این است که به بیننده نشان میدهد که داستان از نگاه پسربچه روایت میشود و او شخصیت محوری فیلم است، اما جدا شدنهای ناگهانی از او و حذف کامل پسربچه از برخی صحنههای فیلم کاملا این موضوع را تحت تاثیر قرار میدهد و باعث میشود که خود اثر هم در شکل دهی روایتش به عنوان یک روایت اول شخص دچار مشکل شود و تکلیف را نه با خود شمخص کند و نه با بیننده و همین امر ضربه بزرگی به فیلم بزند و اثری که میتوانست اثری درخور توجه باشد را به مسیر دیگری ببرد.

ویژگیهای شخصیتها و مشکلاتی که درگیر آنها هستند به خودی خود برای بیننده جذاب و دردناک است و بیننده میتواند با فیلم از این لحاظ ارتباط بگیرد، اما به دلایلی که گفته شد از میانه راه فاصلهای بین بیننده و فیلم ایجاد میشود و حالا بیننده باید دنبال راهی باشد تا وقایع را برای خود تجزیه و تحلیل کند و به دنبال مرکزیتی برای فیلم بگردد، محور و مرکزی که شاید هیچگاه نتوان آن را یافت.
«آستیگمات» با تمام ضعفهای فیلمنامهای، همچنان نوید بخش حضور یک کارگردان خوب است که به خوبی توانسته از بازیگرانش بازی بگیرد و از دوربین و قاب تصویرش به اندازه و درست استفاده کرده، و اگر تمرکز بیشتری روی فیلمنامه فیلمش اعمال میکرد، قطعا همین حالا نیز میتوانست بیننده را با نتیجه بهتری مواجه کند.
موضوع:نقد و بررسی فیلم آستیگمات
مطالب مرتبط:
نقد و بررسی فیلم گرگ بازی
نقد و بررسی فیلم لس آنجلس-تهران
نقد فیلم آخرین بار سحر را کی دیدی