مقایسه هنر انتزاعی با هنرفیگوراتیو
تردیدهایی درباره مفهوم، ریشه و لزوم هنر انتزاعی سوالاتی کلیدی را درباره هنر مدرن مطرح می کند. پاسخ به آنها می تواند حتی حالا که نقاشی معاصر شامل عناصری از انتزاع و سمبل است بعیدتر به نظر برسد. همیشه اینطور نبوده: طی سال ها وقتی سبک انتزاعی اکسپرسیونیسم پیشرفت کرد، هنرمندان پیشرفته ای به دلایلی که مربوط به اواخر دهه 1930 بود سبک فیگوراتیو را متوقف کردند. ما در ادامه تمام موضوعات مربوط به این بحث را بررسی کرده ایم: انتزاع، سمبل ( نقطه مقابل انتزاع در دوره ای طولانی از قرن بیستمی ها)؛ و مفهوم “ارائه و نمایش” که منتقدان از دهه 1970 از آن بیشتر استفاده کردند و این موضوع را که هنر انتزاعی و هنر فیگوراتیو آنقدر که به نظر می آیند، متفاوت نیستند تایید می کند.
هنر انتزاعی
اگر انتزاع را روند بیان الهام از شکل، رنگ و ساختار اشیا در نظر بگیریم می توان تمام هنر را تقریبا هنر انتزاعی گفت. هنرمندان از دوران ماقبل تاریخ از جهان اطرافشان به “ذهنیات خود” مشغول شده اند. اما تا اوایل قرن بیستم، خود انتزاع به عنوان یک مقصود کشف نشد. هنر انتزاعی به اتکا بر رابطه های شکل برای نشان دادن مفهوم به جای به کارگیری درونمایه های قابل تشخیص برای نشان دادن موضوعات و محتوای خاص گرایش دارد. از تصور مبتنی بر منظره، نیمه فیگوراتیو، قابل درک و ساده کانیندسکی گرفته تا آثار تک رنگ، مبهم و اسرار آمیز ماله ویچ.
هنرفیگوراتیو
تقلید یا نمایش واقع گرایانه از همان ابتدای دوران یکی از اهداف هنر تجسمی بوده است؛ باستانیان آن را وانمود می نامیدند. طی چند دوره هنرمندان در تکاپوی ایجاد تاثیری از یک خیال با تصاویری بودند که به نظر می آید واقعیت، فضای 3 بعدی از دید بیننده را گسترش می دهند. در دورانی دیگر آنها در تکاپو برای پیش رفتن در مسیری واقع گرایانه تحت تاثیر واقعیت های اجتماعی بودند. در قرن بیستم، نقطه مقابل ذهنیت بهترین اندیشه در وسیع ترین مفهوم با عنوان “سمبل” بود، اگرچه برخی از طرفداران انتزاع اکسپرسیونیست هر حضور باقیمانده از سمبل ( مثل آنچه در آثار میرو یا آثار اولیه روتکو دیده شد) را برای به وجود آوردن فیگوراتیو در نظر می گرفتند مهم نبود چقدر انتزاعی است.
نمونه هنر انتزاعی:
نمونه مهم: 1947 J کلیفورد استیل
در اواسط دهه 1940 در تلاشش برای به نمایش در آوردن آنچه او به عنوان مقابله اولیه انسانی با طبیعت می دید، به سمت کنار گذاشتن کامل سمبل از تصاویر نیمه انتزاعی خودش پیش رفت. راه حلی که برای روتکو و نیومن هم به همین صورت بود، تصور کردن بوم نقاشی مثل زمینه ای پر شده از قسمت های مسطح رنگی که به هیچ نوع شکلی را تشکیل نمی دادند.
نمونه هنر فیگوراتیو:
نمونه مهم: دنیای کریستینا (1948) اثر اندرو وایت
این نقاشی همسایه او را در مین نشان می دهد که اگرچه فلج اطفال شده دارای ویژگی است که هنرمند به عنوان روحی بلندپرواز به آن معتقد است. این نقاشی در دوره ای مختص انتزاع کشیده شد اما وایت به سبکی کاملا دقیق و پر جزئیات از واقع-گرایی فیگوراتیو متعهد شد و تا جایی ادامه داد که یکی از محبوب ترین نقاشان آمریکایی قرن بیستم شد. با این حال، باید خاطرنشان شد اگرچه دنیای کریستینا خیلی واقع گرایانه است به موضوعی یکسان از تعالی روح مربوط است که بسیاری از اکسپرسیونیستهای انتزاعی را تحت تاثیر قرار داده است. انتزاع و سمبل آن طور که به نظر می رسند نقطه مقابل همدیگر نیستند.
• هنر سمبیلک
اگرچه عکاسی اغلب برای نامرئی شدن سمبل ها در نقاشی مدرن مقصر شناختهشده است؛ دلیل واقعی این موضوع بیشتر مربوط به تمایلات تجربی، خودبیانی و پیشگامی هنرمندان است.امپرسیونیست ها اولین کسانی بودند که امکانی را فراهم کردند تا در راستای تاکیدی جدید بر سطح تاثیرات، سمبل کم اهمیت شود. شاید قابل توجه باشد که اصطلاح “امپرسیونیسم” ابتدا به عنوان شکل و مکتبی انتقادی به این هنرمندان نسبت داده می شد چون نقاشی های آنها فقط تصورشان را از اشکال واقعی و بدون دقت خاصی به این اشکال نشان می داد.
اگرچه سمبل، حضور مسلط دوران گذشته را در قرن بیستم نداشت برای دو سبک اهمیت ویژه ای داشت، واقع گرایی اجتماعی و اکسپرسیونیسم. واقع گرایان اجتماعی در تلاش هایشان برای ثبت صحیح زندگی اجتماعی معاصر، سمبل را در آثارشان وارد کردند و اکپرسیونیست ها سمبل انسان را در مرکز یک سبک وقف شده برای بزرگداشت آرزوها و نگرانی های انسان قرار دادند.
زمان انتزاع اکسپرسیونیسم
• هنر انتزاعی
اگرچه انتزاع اکسپرسیونیست از مفهوم بیشتر از فرم صحبت می کند؛ انتزاع برای اهداف آنها اصل بود. روتکو، نیومن و استیل همگی آگاهانه در تکاپوی برداشتن هر درونمایه ای هستند که پیوندها را منقل می کنند. در عوض آنها شکل انتزاع خالص و رنگ بامفهوم را برای ارتباط با بیننده به سریع ترین روش ممکن به کار گرفتند. به هر حال، منتقدان نسبت به اهمیت انتزاع آگاه تر هستند. برای هارولد روزنبرگ، نقاشی انتزاعی محصولی از مواجه هستی گرایانه با بوم نقاشی بود؛نشانه انتزاع، فریاد و نعره در طبیعت دست نخورده است و برای کلمنت گرینبرگ، انتزاع برای هدف تمام هنرمندان مدرن گرا به منظور رها کردن هنر از هر آنچه به آن نامربوط بود اصل بود.
نمونه کار جکسون پولاک به عنوان اثری ویژه و بحث انگیز و معیار مفهوم انتزاع و سمبل در انتزاع اکسپرسیونیم به خاطر می رسد. به ویژه از زمانی که سمبل ها دوباره در آخرین کار او دیده شدند و به نظر می رسید هنرمند از تلاش برای گسترش انتزاع خود ناامید شده است. برای بعضی ها از جمله کلمنت گرینبرگ، انتزاع برای موفقیت پولاک اصل بود.
• هنر فیگوراتیو
فقدان سمبولیسم در انتزاع اکسپرسیونیسم وابسته به دوران پس از جنگ است وقتی روی گردانی از سیاست بازی های چپ گرا جایگاه واقع گرایی اجتماعی را سست کرد و جنگ جهانی انسان گرایی را در قلب سبک اکسپرسیونیست متزلزل کرد. چند واقع گرا به غیر از اندرو وایت آوازه ای در این دوران به دست آوردند. با این حال، اگرچه بسیاری از نقاشان انتزاع اکسپرسیونیست در واقع انتزاعی هستند، برخی از هنرمندان سمبل را دوباره معرفی کردند. دکونینگ برای یک سری نقاشی از زنان مشهور بود که از اوایل دهه 1950 شروع شد. برای او، استفاده از سمبل در تعهد او به تاریخ هنر غربی اصل بود. نمونه کار او به طور گسترده موثر بود اما همچنان که زمینه رنگ انتزاعی حمایت بیشتری در دهه 1950به دست می آورد دستیازی د کونینگ به سمبل بر خلاف میل او ادامه داشت.
پس از انتزاع اکسپرسیونیسم
• هنر انتزاعی
بسیاری از افراد از جمله کلمنت گرینبرگ احتمال انتزاع را با دقت بررسی کردند و دیگران فقط آن را دیدند. برخی معتقد هستند پولاک سعی داشته ناخودآگاه خود را نشان دهد و آن تصاویر حافظه و درونمایه ها از روانکاوی او از بین رفته است. برخی پیش تر رفته اند و معتقد هستند اگرچه پولاک تلاش می کند تمام اشکال اشاره را در کارش سرکوب کند نمی تواند از آنها به طور کامل فرار کند چرا که انتزاع مثل هر زبان دیگری استعاره هایی را در خود دارد. بیشتر منقدان اکنون توافق دارند انتزاع پولاک به نوعی یک زبان است و بنابراین بیشتر به بینش ساده و سنتی مربوط است تا تصورات کنونی. امروزه آنها معتقد هستند نقاشی های انتزاعی وفیگوراتیو هر دو کار تصویرسازی را انجام می دهند و در این مفهوم ارتباط نزدیکی دارند.
• هنرفیگوراتیو
اگرچه افول انتزاع اکسپرسیونیسم باعث برگشت فوری به فیگوراتیو نشد برخی از هنرمندان در دهه 1960شروع به کشف این مسیر کردند. فیلیپ گاستون به ویژه، به دلیل برگشت به سبک فیگوراتیو در اواخر دهه 1960 وقتی احساس کرد انتزاع او پاسخگویی به آشوب اجتماعی و سیاسی دوران را سخت می کند مشهور است. و کسانی دیگر که باید از آنها نام برد از جمله الکس کاتز و فیلیپ پرلشتاین که “واقع گرایان بینشی نو” نامیده می شدند و “فوق واقع گراها” مثل چاک کلوز و ریچارد استس ( اگرچه کارهایشان بیشتر شامل عکس بوده است تا سمبل ).
مطالب مرتبط:
آموزش معرق کاشی روی تور
آشنایی با مقدمات هنر معرق کاشی - قسمت اول
منبت کاری برجسته چیست؟
فیلم هایی که حال ما را خوب می کند
آشنایی با مجسمه سازی با شیشه
منبع: پویا اندیش