نخستین و از بسیاری جهات مهمترین حقیقت – در واقع حقیقتی که ممکن است بسیاری از خوانندگان را درست مثل خودم که نخستین بار متوجه آن شدم، شگفتزده کند- این است که مواردی که تفاوتهای عظیم جنسیت را نشان میدهند همیشه از تستهای بهره هوشی از جمله تست هوش وکسلر که به طور گستردهای استفاده میشود، حذف میشوند. البته نتیجه این است که مقیاسهای استاندارد آیکیو به طور نظاممندی تفاوتهای جنسی از نظر هوش را مبهم میکنند- علیرغم این حقیقت که خود وکسلر اعلام کرد که “تردیدی پنهانی داشته مبنی بر اینکه جنس مادهی گونهها در مقایسه با جنس نر نه تنها دقیقتر بلکه باهوشتر هستند.”
اما با این حال ممکن است مردان به طور میانگین در تستهای استدلال ریاضی (به خصوص هندسه و منطق)، تست تصویر پنهانشده، مهارتهای حرکتی هدف-محور (صرف نظر از اینکه نیاز به تمرین دارند یا نه) و برخی مهارتهای فاصلهای – نه تمام آنها- بهتر عمل میکنند؛ برای مثال، در تستهای توانایی تجسم چرخش فضایی، مردان بهتر از زنان عمل میکنند، و اگرچه آسیب مغزی، عملکرد هر دو جنس را به طور برابر کاهش میدهد، اما تستوسترون تا حد زیادی عملکرد زنان را بهبود میدهد. پسرها همیشه در آزمون جغرافی “نشنال جئوگرافی” که به طور سالانه برگزار میشود، موفق هستند (آزمونی که بچههای پایهی ۴-۸ را در مدارس امریکا از نظر دانش جغرافیایی یا مکانی آنها میسنجد) و در دانشگاه هم دانشجویان پسر دو برابر دخترها میتوانند جای کشورها را در نقشههای بدون برچسب مشخص کنند. تستهای آیکیو، آیتمهای مربوط به درک مکانیکی را حذف میکنند، اما نیروی هوایی ایالات متحده میزان تاثیر مرد بودن را ۰.۹۵ برای این توانایی میداند (که یعنی یک مرد معمولی بهتر از ۸۰ درصد از زنان عمل میکند).
در مقام مقایسه، زنان به طور متوسط در آزمون قضاوت اجتماعی؛ همدلی و همکاری؛ مهارتهای زبان (مانند پیدا کردن مترادف، که در آن یک زن معمولی می تواند دو برابر یک مرد معمولی کلمه نام ببرد)؛ سرعت دریافت (برای مثال، پیدا کردن آیتمهای تطبیق)؛ هماهنگی حرکتهای ظریف؛ بازی کردن نقش دیگران در دوران کودکی؛ و حساب، برتر از مردان هستند. به طور کلی، زنان در گویا بودن حالات چهره، مهارتهای تفسیری، زل زدن، لبخند زدن، و گویا بودن زبان بدن از مردان پیشی میگیرند. یک فراتحلیل از چندین و چند مطالعه به این نتیجه رسید که زنان در زمینهی اضطراب، اعتماد، ضعیفالنفس بودن و جمعگرایی از مردان پیشی میگیرند، در حالی که مردان در زمینهی ابراز وجود پیشی میگیرند (تفاوتی که در همهی سنین، همه سطوح تحصیلاتی، و ملتها ثابت است). با توجه به یک فراتحلیل دیگر، مردان تهاجمیتر و بیقرارتر هستند، احتمال رهبری کردن گروهها در آنها و مشارکت بیشتر در گروههای کوچک، بیشتر است. زنان، در مقابل، نقش اجتماعی و عاطفی بزرگتری در گروهها دارند و به راحتی تحت تاثیر آنها قرار میگیرند. به لحاظ جهانی، زنان نیز مذهبیتر از مردان هستند (زمانی که به آنها این اجازه داده میشود)، احتمال پذیرفتن ریسک و افراط در خشونت در آنها کمتر است و توانایی بیشتری نسبت به مهار انگیزههای ناگهانی خود دارند.
اگر چه به طور معمول این یافتهها تکذیب و انکار میشوند، و بیارزش جلوه داده میشوند، اما مهم هستند زیرا نشان میدهند که تواناییهای شناختی مرد و زن ممکن است دقیقا به شیوه ی یکسانی تکامل نیابند و اینکه دو حالت اساسی شناخت ذهنی (یعنی ذهنگرایی و مادهگرایی) مربوط به تفاوتهای جنسی هستند، به این ترتیب که مردان بیشتر مادهگرا هستند و زنان ذهنگرا (و در واقع حتی بیش از حد ذهنگرا هستند در جایی که موضوع مذهب در میان باشد). این امر بلافاصله یافتههای بالا و همینطور تفاوتهای جنسی بر حسب هوش که به طور هوشمندانهای پنهان شدهاند را به خوبی توضیح دهد.
به بیان سادهتر، هوش زنان به لطف میزان بیشتر “سرمایهگذاری والدینی” در سازگاریهای خاص و اجتماعی به طور کلی و به لحاظ کیفی ذهنگراتر است. مردان، در مقابل، به دلیل سطح پایینتر “سرمایهگذاری والدینیشان” به نوبهی خود کمتر ذهنگرا هستند و به میزان بسیار بالاتر اقدام به جفتگیری میکنند (مردی که ۱۰ بار ازدواج کرده ۱۰ بار بیشتر از زنی که ۱۰ بار ازدواج کرده فرزند دارد). در گذشته که یک جامعهی شکارچی-گردآورنده بودیم، این امر به یک نوع مادهگرایانهی هوش منتج میشد که بیشتر با شکار، مبارزه، رقابت با دیگر مردان، و ساخت سلاح و ابزار مناسب برای این فعالیتها ارتباط دارد. به طور خلاصه مردان، ذهنی دارند که بیشتر با اشیاء مرتبط است، و زنان ذهنیتی دارند که بیشتر با آدمها مرتبط است، و این تفاوت در آزمونهای شناختی مشخص میشود، فرقی نمیکند که آزمونگرها دوست دارند شما چهطور فکر کنید!