هوش هیجانی چیست ؟
اگر می خواهید بدانید هوش هیجانی چیست باید گفت برای بیشتر مردم، هوش هیجانی (EQ) برای رسیدن به موفقیت در زندگی و کارشان مهمتر از بهرهی هوشی (IQ) است. زیرا موفقیت فردیمان و موفقیت حرفهای امروز به توانایی ما برای خواندن سیگنالهای سایر آدمها و نشان دادن واکنش مناسب در برابر آنها بستگی دارد. در این نوشتار با پرداختن به انواع هوش هیجانی کوشش می شود به این پرسش پاسخ داده شود که هوش هیجانی چیست ؟
بنابراین، هر یک از ما باید مهارتهای هوش هیجانی تکامل یافتهای را که برای درک بهتر، همدلی و مذاکره با سایر آدمها لازم است، توسعه بدهیم – به خصوص که امروزه اقتصاد، جهانیتر شدهاست. در غیر این صورت، موفقیت در زندگی و کارمان از ما دوری خواهد کرد.
هاوارد گاردنر، نظریه پرداز پرنفوذ دانشگاه هاروارد به سوال هوش هیجانی چیست ؟ این گونه پاسخ می دهد و میگوید، “هوش هیجانی شما، میزان تواناییتان برای درک سایر آدمها است، آنچه به آنها انگیزه میدهد و چگونگی همکاری با آنها.” پنج دستهی اصلی مهارتهای هوش هیجانی توسط محققانی که در این زمینه کار کردهاند، شناخته شدهاست. در ادامه این نوشتار با پرداختن به انواع هوش هیجانی کوشش می شود به این پرسش پاسخ داده شود که هوش هیجانی چیست ؟
شناختن ۵ دسته هوش هیجانی (EQ)
۱. خودآگاهی. توانایی تشخیص احساسات همان زمانی که “اتفاق میافتد” کلید هوش هیجانی شما است. برای توسعهی خود آگاهی، باید از احساسات واقعیتان آگاه شوید. اگر شما احساساتتان را ارزیابی کنید، میتوانید آنها را مدیریت کنید. عناصر اصلی خود آگاهی عبارتند از:
-آگاهی نسبت به احساسات. توانایی شما برای تشخیص احساسات خودتان و تاثیری که دارد.
-اعتماد به نفس. اطمینان نسبت به ارزشها و توانمندیهایتان.
۲. خودگردانی. هنگامی که احساسات بر شما مستولی میشوند، اغلب توانایی کنترل کمی دارید. هرچند شما میتوانید با استفاده از چند تکنیک برای کاهش احساسات منفی مانند خشم، اضطراب یا افسردگی، بگویید که یک احساس حدودا چهقدر طول خواهد کشید. چند مورد از این تکنیکها عبارتند از بازسازی یک وضعیت و دادن جوی مثبتتر به آن، پیادهروی طولانی و مراقبه یا دعا. خودگردانی شامل موارد زیر میشود:
-خویشتنداری. مدیریت امیال مخرب.
– قابل اعتماد بودن. حفظ استانداردهای درستکاری و صداقت.
– درستکار و باوجدان بودن. بر عهده گرفتن مسئولیت عملکردتان.
– سازگاری. مدیریت تغییرات با انعطافپذیری.
– نوآوری. پذیرا بودن در برابر هر ایدهی جدیدی.
۳. انگیزه. ایجاد انگیزه در خودتان جهت دستیابی به هر موفقیتی، مستلزم اهداف مشخص و داشتن یک نگرش مثبت است. اگرچه شما ممکن است ذاتا میل به نگرش مثبت یا منفی داشته باشید، اما میتوانید با تلاش و تمرین یاد بگیرید که مثبتتر فکر کنید. اگر افکار منفی را بلافاصله بعد از وقوعشان مهار کنید، میتوانید آنها را با واژههای مثبتتر دوباره قالببندی کنید. این کار به شما کمک خواهد کرد که به اهدافتان برسید. انگیزه متشکل است از:
– محرکی برای دستیابی. کوشش مداوم شما برای رسیدن به استاندارد تعالی یا بهبود آن.
– تعهد. به معنای هماهنگی با اهداف گروه و یا سازمان است.
– نوآوری. آماده کردن خودتان برای استفاده از فرصتها.
– خوشبینی. پیگیری دائمی اهداف با وجود موانع و پسرویها.
۴. همدلی. توانایی تشخیص اینکه سایر آدمها چه احساسی دارند، برای موفقیت در زندگی و کارتان مهم است. هر چهقدر در تشخیص احساساتی که پشت سیگنالهای آدمها قرار دارد، ماهرتر باشید، بهتر میتوانید سیگنالهایی را که خودتان به آدمها میفرستید، کنترل کنید. فردِ دارای این ویژگی در موارد زیر نسبت به سایرین برتری دارد:
– سمت و سوی خدمات. پیشبینی، شناسایی نیازهای مشتریان و برآورده کردن آنها.
– کمک به رشد دیگران. سنجش آنچه دیگران برای پیشرفت نیاز دارند و تقویت تواناییهای آنها.
– ایجاد تنوع. پرورش فرصتها از طریق آدمهای گوناگون.
– آگاهی سیاسی. درک جریان عاطفی یک گروه و روابط قدرت.
– درک دیگران. تشخیص احساسات پشت نیازها و خواستههای دیگران.
۵. مهارتهای اجتماعی. توسعهی مهارتهای فردی خوب به منزلهی موفقیت در زندگی و کارتان است. در جهان همیشه مرتبط امروز، همهی آدمها دسترسی فوری به دانش فنی دارند. بنابراین، “مهارتهای انسانی” حالا حتی مهمتر هستند به این دلیل که برای درک بهتر، همدلی و مذاکره با دیگران در یک اقتصاد جهانی باید هوش هیجانی بالایی داشته باشید. مفیدترین مهارتها عبارتند از:
– نفوذ. داشتن تاکتیکهایی برای قانع کردن آدمها.
– برقراری ارتباط. ارسال پیامهای واضح و روشن.
– رهبری. الهامبخش بودن و هدایت گروهها و آدمها.
– کاتالیزور تغییر. شروع یا مدیریت تغییر.
– مدیریت مناقشات. درک اختلافات، گفتوگو دربارهشان و حل آنها.
– ایجاد پیوند بین آدمها. شکل دادن و پرورش روابط ابزاری.
– تشریک مساعی و همکاری. کار کردن با دیگران برای رسیدن به اهداف مشترک.
– تواناییهای تیمی. ایجاد همافزایی گروهی برای پیگیری اهداف جمعی.
چه عاملی باعث میشود که آدمهای دارای ضریب هوشی بالا شکست میخورند و کسانی که دارای ضریب هوشی متوسط هستند، موفق میشوند؟
اینکه چهقدر در زندگی و کارتان موفق هستید، توسط هر دو نوع هوش تعیین میشود. ضریب هوشی به تنهایی کافی نیست. هوش هیجانی نیز مهم است. در واقع، روانشناسان به طور کلی معتقدند که در میان عوامل موثر بر موفقیت، ضریب هوشی حدود ۱۰ درصد (در بهترین حالت ۲۵٪) نقش دارد؛ و باقی بستگی به چیزهای دیگری از جمله هوش هیجانی دارد.
مطالعهای که روی فارغالتحصیلان دانشگاه هاروارد در رشتههای کسبوکار، حقوق، پزشکی و آموزش صورت گرفت، مشخص شد که یک همبستگی منفی و یا صفر بین شاخص ضریب هوشی (نمرات آزمون ورودی) و موفقیت شغلی پس از آن وجود دارد.
منبع: psychcentral