نقد کتاب بهترین داستانهای کوتاه گابریل گارسیا مارکز
«داستان کوتاه» ژانری مهم در ادبیات است که کمتر به آن پرداختهشده است. در طول تاریخ تعریفهای مختلفی برای داستان کوتاه ارائهشده است. متداولترین تعریف آن «داستانی است، که بتوان آن را در زمان کوتاهی مطالعه کرد و به پایان رساند.» دانشنامهی بریتانیکا داستان کوتاه را نوشتهای تعریف میکند که از رمان کوتاهتر است و شخصیتهای کمتری در داستان داخلت دارند. اما بهترین و مشهورترین تعریف را ادگار آلنپو، نویسندهی آمریکایی، از داستان کوتاه دارد. او در کتاب فلسفهی نگارش میگوید:« داستان کوتاه آن است که کوتاهتر از رمان باشد و بیشترین زمانی که برای مطالعه باید برای آن صرف کرد، بین 30 دقیقه تا دو ساعت باشد.» آلنپو میگوید:«داستان کوتاه برخلاف رمان باید تنها یک خط داستانی داشته باشد و تنها یک شخصیت اصلی داشته باشد.» در تاریخ ادبیات غرب داستاننویسهایی وجود دارند که داستان کوتاههایشان مشهورتر و جذابتر از رمانهایشان است. یکی از بهترین نمونههای این نویسندگان ارنست همینگوی، گابریل گارسیا مارکز و ادگار آلنپو که تنها یک رمان بلند دارد.
چرا باید این کتاب را بخوانید؟
بدیهی است هنگامیکه نام گابریل گارسیا مارکز را بشنویم به یاد رمان صدسال تنهایی و عشق در سالهای وبا بیافتیم. اما حقیقت این است که داستان کوتاه های گابریل گارسیا مارکز سنگ محکهای بهتری برای سنجش نویسندگی او هستند. این کتاب که گزیدهای از بهترین داستان کوتاههای او است بدون شک میتواند برای شروع بهترین کتاب باشد. خواندن این کتاب به شما کمک میکند که با قلم مارکز بیشتر و بهتر آشما شوید و با دقت به روش مطرح کردن داستان میتوانید توانایی او را در نگارش تحسین کنید. گارسیا مارکز داستانهایش را با قلم شاعرانه و گاهی جادویی مینویسد که این موضوع خواندن داستانها را جذاب تر میکند.
در بخشی از کتاب بهترین داستانهای کوتاه گابریل گارسیا مارکز میخوانید
کسی به سرهنگ نامه نمی نویسد
سرهنگ در قوطی قهوه را برداشت، تنها یک قاشق کوچک قهوه به جا مانده بود. قهوه جوش را از روی اجاق بلند کرد، نیمی از آب آن را روی کف
خاکی اتاق ریخت و با چاقو ته قوطی را تراشید و آخرین ذره های قهوه را مخلوط با زنگ زاگی طاتوی فهوه جوش خالی کرد.
به انتظار جوش آمدن قهوه کنار بخاری سنگی نشسته بود و باحالی آميخته به دلگرمی و ساده دلی احساس می کرد که در وجودش انگار قارچ
و زنبق سمی ريشه می دواند. ماه اکتبر رسیده بود و صبح دشواری را می بایست بگذراند، حتی برای آدمی مثل او که صبح های زیادی را مثل این
روز صبح از سر گذرانده بود. تقریبا شصت سالی می شد، از پایان جنگ داخلی، که کارش تنها این بود که انتظار بکشد.
زنش او را دید که فنجان قهوه به دست، پا به اتاق خواب گذاشت، پشه بند را کنار زد. شب پیش باز دچار حمله آسم شده بود و حالا خواب آلود بود اما بلند شد نشست تا فنجان را بگیرد.
درباره نویسنده
گابریل گارسیا مارکز نویسنده و روزنامهنگار کلمبیایی در 6 مارس سال 1927 در دهکدهی آرکاتاکا متولد شد. او کودکیاش را در خانوادهای فقیر گذراند و همراه پدربزرگ و مادربزرگش زندگی کرد؛ در آن دوران پدربزرگش در جنگهای داخلی کلمبیا شرکت میکرد. او از همان سالها به ادبیات و نوشتن علاقه داشت ولی رشتهی حقوق در دانشگاه بوگوتا را دنبال کرد. او در پی علاقهاش به نوشتن روزنامهنگاری را دنبال کرد و در مطبوعات آن زمان مشغول به کار شد. او داستانهای کوتاهش را در روزنامههای آن زمان منتشر میکرد و با خلق رمانهای منحصربهفرد و برجسته بهعنوان یکی از شاخصترین نویسندگان آمریکای جنوبی شناخته شد. او تحصیلات موازی باعلاقهاش را هیچگاه دنبال نکرد ولی به دلیل افتخاراتش در دنیای نویسندگی موفق به دریافت مدرک افتخاری نویسندگی از دانشگاههایی چون دانشگاه کلمبیا و نیویورک شد. «مارکِز» علاوه بر نوشتن داستانهای خارقالعاده فردی فعال در اجتماع بود و روحیهی آزادیخواهی داشت. او از مدافعان حکومت کوبا بود و تا سالها اجازهی ورود به کشور آمریکا را نداشت.
مطالب مرتبط:
گابریل گارسیا مارکز ، عاشق پیشه سیاست باز
نقد و بررسی کتاب ساعت شوم
نقد و بررسی کتاب عشق در زمان وبا
نقد و بررسی کتاب روح گریان من
منبع: فیدیبو