
راهاندازی و مدیریت کسبوکار شخصی خود نیازمند این است که ما از بیشترین حد توانایی خود استفاده کنیم؛ در حالی که بیشتر ما بدون دانش و علم خاصی کسبوکار خود را آغاز میکنیم.
قبل از آن که بیشتر در این مورد توضیح دهم، یک درس کوتاه علمی به شما میدهم.
مغز ما از دو نیمکره تشکیل شده است: نیمکره راست و نیمکره چپ. هر کدام از این نیمکرهها مسوول فرآیند متفاوتی از تفکر و جمعآوری اطلاعات در مورد دنیا هستند و روی رفتار ما تاثیر میگذارند. نیمکره چپ مسوول تجزیه و تحلیل، زبان، اعداد و منطق است. نیمکره راست مغز ما ریسکپذیر و تصویرگراست و از احساسات و الهام برای تصمیمگیری استفاده میکند. این نیمکره از طریق نمادها و تصاویر اطلاعات را پردازش میکند و مسوول قوه تخیل ماست. خاطرات، افکار و احساسات ناخودآگاه، بهترین ایدهها و خلاقیت ما در نیمکره راست مغز ما جای دارند؛ اما اغلب در دام فیلتر کلامی نیمکره سمت چپ مغز گیر کرده (و اینگونه میشود که شما همیشه آن چیزی را که میخواستید به زبان نمیآورید) و آزادی بیان ما را سرکوب میکنند.
اگرچه به صورت تخصصی باید بدانید که ما هرگز فقط از یک نیمکره استفاده نمیکنیم؛ اما بیشتر افراد تحت سلطه یکی از نیمکرههای مغزی خود هستند (مانند افراد راستدست یا چپدست). بنابراین زمانی که با مشکلی روبهرو میشویم، اغلب به صورت خودکار عمل کرده و نیمکره غالب برای آن مشکل تصمیمگیری میکند و راهحلهایی نامتعادل و نادرست ارائه میدهد. زمانی که ما به ساختار آموزشی خود نگاهی میاندازیم، متوجه میشویم که بیشترین تاکید روی زبانها، ریاضیات، منطق و تجزیه و تحلیل گذاشته میشود؛ یعنی بیشتر روی فرآیندهای نیمکره سمت چپ تاکید میشود. زمانی که بودجه مدارس کم میشود، اولین دپارتمانی که به راحتی حذف میشود دپارتمان هنر است که اغلب به عنوان درسی مازاد به آن نگاه میشود. اگر از هر مدیرعاملی سوال کنید که آیا در مدرسه تجارت خود دورههای هنر یا «ایدهپردازی خلاقانه» را گذرانده یا خیر، با پاسخ قطعی خیر مواجه میشوید.
علاوه بر این، جامعه نیز با پرداخت حقوق بیشتر به شغلهای مرتبط با نیمکره چپ نشان داده است که اهمیت بیشتری برای آن نیمکره قائل است.
پژوهشی در سال ۲۰۱۱ از سویpayscale صورت گرفت و نشان داد پردرآمدترین شغلها در حیطه ریاضیات، اقتصاد و مهندسی بودند (که تمام آنها به نیمکره چپ مغز مرتبط هستند) در حالی که کمدرآمدترین شغلها در زمینه آموزش، هنر و علوم اجتماعی بودند که در حیطه وظایف نیمکره راست قرار دارند. از همان دوران کودکی به ما القا کردهاند که فرآیندهای مرتبط به نیمکره سمت چپ مغز از اهمیت بیشتری برخوردارند. و به اینگونه گرایش ذاتی بشر به نمایش و آفرینش نادیده گرفته شده است. بیشتر افرادی که وارد کسبوکار میشوند راهی جز تسلط بر نیمکره چپ مغزشان ندارند. این موضوع برای کارآفرینان ایجاد مشکل میکند.
به ما آموزش دادهاند که در کسبوکار رویکردی امن و آگاه نسبت به آمار و ارقام داشته باشیم. ما مشکلات را تجزیه و تحلیل میکنیم. ریسکپذیر نیستیم، آزادی بیان کامل سرکوب میشود (زیرا باید حرفهای باشید و حرفهای صحبت کنید) و نیمکره سمت چپمان بهترین ایدههای نیمکره سمت راست را نادیده میگیرد! بیشتر این اتفاقات به صورت ناخودآگاه میافتند. ضروری است که به بیشترین حد تواناییمان دست یابیم تا بهترین نسخه از خودمان را به دنیای کسبوکار عرضه کنیم. شرکتی که این کار را به خوبی انجام داده است، شرکت اپل است. موفقیت متداوم این شرکت را میتوان مدیون این موضوع دانست که استیو جابز به کارکنانش اجازه خلاق بودن، ریسک کردن و کشف چیزهای جدید را داده بود. تمرکز آنها به جای اینکه روی نتیجه نهایی و سود حاصل باشد، روی محصول و تجربه مشتری از آن متمرکز بود (احساسات مربوط به نیمکره سمت راست). به این طریق محصولات این برند همیشه اصیل و جالب بود.
بنابراین فکر کنید و ببینید که در کدام قسمت کسبوکارتان باید از نیمکره چپ استفاده کنید ودر چه حیطهای باید کمیشگفتی و خلاقیت بگنجانید. آیا به جای آن که به خدمترسانی به مشتری فکر کنید، به نتایج و سود خودتان فکر میکنید؟ آیا کسبوکارتان به درستی خود واقعی شما را نشان میدهد یا آن را زیر نقابی پنهان کردهاید؟ آیا با احتیاط به مشکلات رسیدگی میکنید یا کمی ریسکپذیری را نیز چاشنی کار خود میکنید؟ اگر نوآوری داشته باشید و مایل باشید کمی از منطقه آسایش خود دور شوید، میتوانید در رقابت برنده شوید و نسبت به دیگران برتری پیدا کنید. پس با استفاده معقول از هر دو نیمکره مغزیتان به حداکثر توانایی خود دست پیدا کنید.