نقد و بررسی کتاب پوست انداختن
خواندن بعضی از کتابها راحت نیست و نیازمند تفکر بسیار است. نویسندگان در این نوع کتابها با هدف به فکر فرو بردن خواننده داستان را روایت میکنند. تکههای مختلف داستانی با مضامین مختلف در جای جای رمان قرار گرفته است و خواننده اگر میخواهد کل داستان را درک کند باید وقت بسیاری برای خواندن رمان بگذارد.
رمان پوست انداختن نوشته کارلوس فوئنتس یکی از این دست کتابهاست. کتاب دارای لایههای گوناگون است و نویسنده سعی کرده است با ایجاد این لایهها و کمک گرفتن از خرده داستانهای گوناگون تغییر شخصیتها را بررسی کند و پوست انداختن آنها را توجیه کند. اما جذابیت کتاب در این است که مخاطب باید برای پی بردن به داستان کتاب با نویسنده همراه شود، در لایههای مختلف کتاب تفکر کند و تکههای پازل را خودش در کنار هم بچیند.
خواندن بعضی از کتابها راحت نیست و نیازمند تفکر بسیار است. نویسندگان در این نوع کتابها با هدف به فکر فرو بردن خواننده داستان را روایت میکنند. تکههای مختلف داستانی با مضامین مختلف در جای جای رمان قرار گرفته است و خواننده اگر میخواهد کل داستان را درک کند باید وقت بسیاری برای خواندن رمان بگذارد.
رمان پوست انداختن نوشته کارلوس فوئنتس یکی از این دست کتابهاست. کتاب دارای لایههای گوناگون است و نویسنده سعی کرده است با ایجاد این لایهها و کمک گرفتن از خرده داستانهای گوناگون تغییر شخصیتها را بررسی کند و پوست انداختن آنها را توجیه کند. اما جذابیت کتاب در این است که مخاطب باید برای پی بردن به داستان کتاب با نویسنده همراه شود، در لایههای مختلف کتاب تفکر کند و تکههای پازل را خودش در کنار هم بچیند.
آثار فوئنتس
فوئنتس به راستی با عبدالله کوثری به مخاطبان ایرانی معرفی شد و مهمترین آثار او توسط این مترجم توانا به فارسی برگردانده شد. فوئنتس اولین رمانش با نام «جایی که هوا صاف است» را نوشت. «آئورا» عنوان یکی از مهمترین آثار اوست که از مشهورترین کتابهایی است که در سبک رئالیسم جادویی نوشته شده است. کتاب درونمایههای سوررئالیستی نیز دارد و عبدالله کوثری آنرا در سال 1386 به فارسی برگردانده است. آئورا قابل خرید و دانلود در سایت و اپلیکیشن فیدیبو است.
از دیگر آثار نویسنده میتوان «سر هیدرا» را نام برد که دارای درونمایهای اسطورهای با شخصیتهایی چندگانه است. این اثر نیز توسط «کاوه میرعباسی» از زبان اسپانیایی به فارسی برگردانده شده و نشر آگه آنرا منتشر کرده است. «درخت پرتقال»، «آب سوخته» و «گرینکوی پیر» از دیگر آثار مهم نویسنده هستند که همگی به فارسی ترجمه شدهاند. نشر آگه کتاب پوست انداختن را نیز با ترجمه عبدالله کوثری چاپ کرده که نسخه الکترونیکی آن در فیدیبو در اختیار علاقهمندان قرار گرفته است.
نقدی بر رمان پوست انداختن
آثار فوئنتس سبکی رئالیست دارند اما گرایش مارکسیستی و چپ او در آثارش به وضوح مشخص است. او هم مانند دیگر نویسندگان ادبیات آمریکای لاتین لحن انتقادی نسبت به شرایط زندگی و حکومت دیکتاتوری کشورش داشت. مشخصهی دیگر آثار فوئنتس داستانهای لایهبهلایه و استفادهی مکرر از اسطورههاست.
در رمان پوست انداختن نویسنده با استفاده از المانهای مختلف، دگرگون شدن شخصیتها را به تصویر میکشد. او حتی روایت خطی داستان را بههم میزند و تا پایان داستان مخاطب را غافلگیر میکند. عبدالله کوثری مترجم کتاب دربارهی ساختار لایهای داستان اینگونه سخن میگوید: «لایهی نخستین این رمان تحلیل و بازنمایی چهار شخصیت داستان است که در حال سفر هستند. ما در حین صحبتهای آنها چهرهی امروزی آنها را میشناسیم و با بازگشت به گذشته چهرهی پیشین آنها را در مییابیم، اما فوئنتس کار را با بازنمایی شخصیتهای داستان تمام نمیکند بلکه در فصل آخر کتاب که در حکم نقیضهای بر خود رمان محسوب میشود، در یک محاکمه چهرههایی از این شخصیتها ارائه میدهد که ناشناخته است. لایهی دیگر رمان، لایهی تاریخی و اجتماعی آن است. فوئنتس در این کتاب از صفحهی نخست سیر خشونت در فرهنگ غرب را با بازنمایی جنایاتی که در فتح قاره به دست اسپانیاییها صورت گرفته، شروع میکند و بعد به سوزاندن یهودیان در قرون وسطی، یهودی آزاری در سال 1930 آمریکا، جنگ جهانی دوم و حتی جنگ ویتنام اشاره میکند.»
پوست انداختن با وجود اینکه نقدهای بسیار مثبتی دریافت کرد اما با نقدهای منفی نیز مواجه شد. رمان در کشور اسپانیا به دلیل غیراخلاقی، ضد مسیحیت و آلمان و طرفدار یهودیت بودن، ممنوع شد. فوئنتس درباره استفاده بیش از حد صحنههای جنسی در آثارش بسیار مورد انتقاد قرار گرفته است اما او این مسائل را جزئی از ادبیات و در مسیر آن قلمداد میکند.
در بخشهایی از کتاب میخوانیم
امروز وقتی شما چهار نفر وارد شدید هرچه دیدید خیابانهای باریک کثیف بود و خانههای به هم چسبیدهای که همه شبیه هماند، همه یک طبقه، همه دیواری بی روزن با دری بیش از حد بزرگ از چوب ترک خورده، همه با رنگ ناشیانه زرد و آبی. بله، میدانم، گهگاه خانهای هم بود که خبر از ثروت مالکش میداد، بنایی فاخر که پنجرههای رو به خیابانش آرایههایی را به رخ میکشید که مکزیکیها شیفته آناند، نردههای آهنی و سایبانهای پارچهای با تیرکهای صلیب وار. اما، ایزابل، کجا بودند مردم نازنینی که پشت آن پنجرهها زندگی میکردند؟ آیا از خانههایشان بیرون آمدند تا ورود شما را خوشامد بگویند، یا این وظیفه را به غبار و کثافت و نکبتی وانهادند که گرداگرد شما را گرفته بود. زنان پا برهنه با چهرههای تیره پیچیده در شال، شکمهای سنگین آبستن، کودکان عریان، گله گله سگهای خیابانی، گله گله جانوران دورگه که به همه جا سر میکشند و به جایی نمیروند. بعضی زرد، بعضی سیاه، همه سرگردان، همه وامانده، بی نای و نفس، گرسنه، بدنهای پوشیده از زخم و کک را میخارانند، به دنبال پس ماندهای سر در زبالهدانها میکنند، افلیج، زار و نزار، با چشمهای مورب قرمز زرد چرکابه ریز که نژاد گرگیشان را برملا میکند، پوزههای پر لیک و پیس، پشم ریخته، پوستی سخت و گر گرفته، وارفته و عاطل، که هماهنگ با نواخت کاهلانه این شهر وارفته عاطل زوزه میکشند. شهری که روزگاری پرستشگاه دنیای کهن مکزیک بود. چولولا شهر وامانده امروز، شهر به چرک نشسته امروز، در این یکشنبه یازدهم آوریل 1965، با سگان بیمار و زنانی با زهدانهای متورم که برهنه پا برخاک میگذارند و خاموش میخندند و رازهای لطیفهوار و لطیفههای راز وار را با هم واگو میکنند، با صدایی که به گوش نمیآید، کلماتی پراکنده، زنجیرهای از هجاهای گنگ و نارسا.
مطالب مرتبط:
منبع: فیدیبو