نقد و بررسی کتاب نفر دیگری که در بهشت ملاقات میکنید
«این داستان دربارهی زنی به نام آنی است و از پایان آغاز میشود، در حال سقوط آنی از آسمان. ازآنجاکه او جوان بود، هرگز به پایانها نمیاندیشید. او هرگز به بهشت فکر نمیکرد؛ اما هر پایانی یک آغاز نیز محسوب میشود. و بهشت همیشه به ما میاندیشد.» اینها جملات آغازین کتاب «نفر دیگری که در بهشت ملاقات میکنید»
نویسندهی کتاب «سهشنبهها با موری» این کتاب را در ادامهی داستان «پنجنفری که در بهشت ملاقات میکنید» نوشته است. کتابی پرمعنا که مانند جلد اولش بهسرعت به پرفروشترین کتاب نیویورکتایمز تبدیل شد و در سراسر جهان مخاطبان از آن استقبال بسیاری کردند.
درباره کتاب نفر دیگری که در بهشت ملاقات میکنید
نفر دیگری که در بهشت ملاقات میکنید ادامهای بر کتاب زیبای پنجنفری که در بهشت ملاقات میکنید است. در کتاب اول ادی، یک مکانیک پارک کهنهکار و مهربان جان دختر کوچکی به نام آنی را نجات میدهد و خودش میمیرد. سفر ادی به بهشت به او یاد داد هر زندگی بسیار مهم است اما در این داستان میچ آلبوم به سراغ زندگی آنی رفته است.
حادثهای که باعث مرگ ادی شد تاثیری غیر قابل وصف بر زندگی آنی گذاشت، این حادثه دست چپش را از او گرفت و باعث شد در گروه همسالانش طرد شود. همچنین مادرش سعی میکرد او را از بقیه دور نگه دارد. آنی در مقابل تلاش میکند مسیری پیدا کند که این رنجها را به پایان برساند. او با عشق دوران کودکیاش پائولو وارد رابطهای عاشقانه میشود و ازدواج میکند؛ اما ازدواج آنی و پائولو با حادثهای مرگبار همراه میشود و او در لحظاتی که دچار ایست قلبی میشود دوباره با ادی دیدار میکند. دیداری اجتنابناپذیر به که به او میگوید معنای یک زندگی هم چقدر عمیق است و حتی یک زندگی هم ارزش بسیاری دارد.
این رمان زیبا به ما یادآوری میکند که نهتنها هر زندگی مهم است که هر پایانی یک آغاز هم هست. فقط باید چشمهایمان را بازکنیم و ببینیم. میچ آلبوم انگیزهاش را از نگارش این کتاب به این شکل توضیح داده است: «خوانندگان اغلب از من میپرسیدند چه بر سر ادی و آنی میآید و من به همین دلیل تصمیم گرفتم نفر دیگری که در بهشت ملاقات میکنید را بنویسم.»
مروری بر فصلهای کتاب نفر دیگری که در بهشت ملاقات میکنید
نفر دیگری که در بهشت ملاقات میکنید با پایان آغازشده است. در این بخش ما با شخصیت اول داستان یعنی آشنا میشویم، زنی که مرگ را تجربه میکند و به زندگی بازمیگردد.
در ادامه فصلهای کتاب به شکل زیر میآید:
اولین نفری که آنی در بهشت ملاقات میکند.
جاودانگی بعدی
دومین درس
سومین نفری که آنی در بهشت ملاقات میکند.
سومین درس
چهارمین نفری که آنی در بهشت ملاقات میکند.
چهارمین درس
پنجمین نفری که آنی در بهشت ملاقات میکند.
در پایان کتاب نیز بخشی به نام پس گفتار آمده است که در آن داستان آنی پس از بازگشت از مرگ روایتشده است.
در بخشی از کتاب نفر دیگری که در بهشت ملاقات میکنید میخوانیم
سومین درس
ناگهان آنها زیر خورشید داغ تابستان دوباره در روبیپییر بودند. جلوی تصویر پیادهروی چوبی پهن
و درازی دیده میشد و پر از آدمهایی بود که به ساحل آمده بودند. والدین کالسکههای کودکان را هل
میدادند. دوندهها و تخته اسکیت سوارها بهسرعت در میان جمعیت به چپ و راست میرفتند.
آنی پرسید: «من این آدمها رو میشناسم؟»
مادرش گفت: «زیرش رو ببین.»
آنی زیر پیادهروی چوبی مادرش را دید که جوانتر بود و همراه باب روی ماسهها قدم میزد؛ باب.
مردی که در قطار بود. لورین پابرهنه بود و کفشهایش را در دست داشت. باب مدام او را بهطرف
خودش میکشید. لورین با شیطنت او را هل میداد و دور میکرد. بعد دریک لحظه لورین نگاه
کوتاهی به ساعت مچیاش انداخت و روبهدریا کرد. باب چانهی لورین را بهسوی خودش برگرداند و
دهان او را محکم بوسید.
لورین به دخترش نگاه کرد و پرسید: «به عمرت هیچوقت فکر کردی که یه لحظه رو دوباره به عقب
برگردونی؟ یه لحظهای که نمیتونی باور کنی که کاری که داشتی میکردی چه قدر بیاهمیت بوده و
چیزی که از دست دادی چه قدر مهم بوده؟»
مادرش گفت: «اون لحظهی من بود، توی اون لحظه داشتم به تو فکر میکردم، یادمه. چون ساعت
مچیم سه و هفت دقیقه بود. تولد تو. هفت مارس. فکر کردم. باید برگردم پیش آنی.»
«اما برنگشتی.»
لورین به آرامی گفت: «نه. برنگشتم.»
آن دو هم چنان باب را نظاره کردند که به لورین چسبیده بود و با صدای بلند گردن او را محکم میبوسید. باب بازوی لورین را کشید و آنها دونفری روی ماسهها افتادند.
لورین گفت: «بعدازاین که پدرت ترک مون کرد من کلی انتخاب بد کردم. احساس میکردم که
خواستنی و جذاب نیستم. احساس میکردم یه مادر مجردم و مردها بهم علاقهمند نمیشن. بنابراین توی این کار زیادهروی کردم. رفتم دنبالشون، پشت سرهم. میخواستم زندگیم رو تغییر بدم.»
آنی جریان پیوستهای از عشاق مادرش را به خاطر آورد که بعد از زمان خواب آنی به خانهشان میآمدند. دخترک یواشکی از اتاقش بیرون میآمد و خودش را بالای پلهها جا میکرد و مادرش را میدید که با آخرین مرد از خانه خارج میشد و پرستار بچه در را میبست.
درباره میچ آلبوم
میچ آلبوم نویسنده، روزنامهنگار، مجری تلویزیون و فیلمنامهنویس آمریکایی متولد 1958 در نیوجرسی است. او در خانوادهای آرام و حمایتگر رشد کرد و بسیاری از بلندپروازیهایش را مدیون آنها میداند. میچ آلبوم در نوجوانی به کاریکاتور علاقهی زیادی نشان داد اما درنهایت به موسیقی روی آورد. او پیانیستی توانمند است و برای سالها در گروههای موسیقی مختلف فعالیت میکرد.
میچ آلبوم در دانشگاه به تحصیل در رشتهی جامعهشناسی مشغول شد و مدرکش را از دانشگاه والتهام گرفت. او در سالهای ابتدایی جوانی در نیویورک به روزنامهنگاری که علاقهاش بود روی آورد و و در نهایت به یکی از برجستهترین خبرنگاران ورزشی در امریکا تبدیل شد. او تحصیلات خود را در دو رشتهی مدیریت و روزنامهنگاری در مقطع کارشناسی ارشد ادامه داد.
میچ آلبوم در سیوهفتسالگی با همسرش جنین ازدواج کرد و در همین سال بود که دوباره با استاد سابقش موری شوارتس دیدار کرد. دیداری که حاصل آن نوشته شدن کتاب مشهور سهشنبهها با موری و روی زبان افتادن نام میچ آلبوم در سراسر جهان بود. هرچند هدف این کتاب تهیهی کمک برای تامین هزینههای درمان استادش بود اما تاکنون چهل میلیون نسخه از کتاب سهشنبهها با موری در سراسر جهان فروختهشده است. میچ آلبوم آثار پرفروش دیگری هم در کارنامه دارد که از میان آنها میتوان به کتابهای «ارباب زمان»، «اولین تماس تلفنی از بهشت»، «پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنید» و «یک روز دیگر» را نام برد. از روی بیشتر کتابهای میچ آلبوم فیلم ساخته شده است.
کتابهای میچ آلبوم تا کنون به بیش از 45 زبان ترجمهشده و در 50 کشور مختلف توزیعشدهاند. او سال 2010 برندهی جایزهی رد اسمیت برای یکعمر تلاش درزمینهی روزنامهنگاری ورزشی شد.
مطالب مرتبط:
نقد و بررسی کتاب زنی در چنگ تقدير
نقد و بررسی کتاب عشق در سالهای مشروطه
منبع: فیدیبو