نقد و بررسی کتاب فردا - گیوم موسو
ادبیات عاشقانه پر طرفدارترین گونه ادبی است و از ادبیات کلاسیک تا به امروز کتابهای عاشقانهی زیادی با داستانهای متفاوت خلق شدهاند اما خلق آثاری که به دور از کلیشههای رایج روایت شود کاری بسیار سخت است. اما، گیوم موسو در کتاب فردا به خوبی توانسته است که به دور از کلیشههای رایج در داستانهای عاشقانه، قصهای منسجم را با درون مایهای مدرن روایت کند. تعلیق در روایت نویسنده سبب میشود که جذابیت داستان از ابتدای تا انتها آن باقی بماند و حدس پایان داستان غیر ممکن باشد.
خلاصه ای از داستان کتاب فردا
شخصیتهای اصلی داستان متیو و اِما هستند. متیو مردی لاغر اندام، با صورتی سبزه و کفشهای چرمی، جذاب و پرشور و استاد فلسفه دانشگاه هاروارد است. او به دلیل سخنرانیهای تاثیر گذار و ساده خود که فلسفه را به راحتی برای همه قابل فهم کرده است در بین دانشجویان بسیار محبوب است. برای واحد درسی جدید او بیش از 800 نفر ثبت نام کردهاند و کلاس او در تالار اصلی دانشگاه برگزار میشود. بر روی تخته این جمله نوشته شده است در صورتی که فلسفه رنج روح را از میان نبرد، سودی نخواهد داشت. متیو به تازگی همسرش را در یک حادثه وحشتناک از دست داده و به تنهایی از دخترش مراقبت میکند. زمانیکه او یک مَک بوک خریداری میکند متوجه میشود که همچنان عکسهای صاحب قبلی لپ تاپ در آن باقی مانده است. به همین منظور او سعی میکند که با صاحب قبلی لپ تاپ ارتباط برقرار کند. صاحب قبلی مک بوک زنی به نام اِما است که در 32 سالگی همچنان به دنبال یار و همراه خود میگردد. اِما و متیو زمانیکه شروع به صحبت با یکدیگر میکنند به این نتیجه میرسند که قرار ملاقاتی با یکدیگر بگذارند. قسمت جالب ماجرا این است که آن دو در دو دنیای موازی زندگی میکنند و اِما یک سال قبل از متیو زندگی میکند. متیو به این موضوع فکر میکند که شاید اِما بتواند از مرگ همسر او جلوگیری کند اینجاست که داستان رمان فردا آغاز میشود...
رمان فردا، داستان زمانها
فردا داستان تقدیر و سرنوشت است. آیا میتوان سرنوشت را تغییر داد؟ این سوالی است که از ابتدای داستان ذهن خواننده را درگیر میکند. زندگی اِما و تصمیمهایش، مخاطب را با خود تا انتهای داستان همراه میکند؛ در بسیاری از قسمتهای کتاب نفس را در سینه خواننده کتاب حبس میکند و هر لحظه همراه اِما نگرانی را تجربه میکند. اما در آخر کتاب رضایت خواننده جلب میشود و تجربهای شیرین برای او رقم میخورد. گیوم با نوشتن رمان فردا با روح مخاطب بازی میکند، او را درگیر باورهای عملی مثل دنیاهای موازی میکند. زندگی موازی دو انسان و اتفاقات بین این دو را روایت میکند و از تغییر سرنوشت انسانها در جهانهای موازی صحبت میکند و در عین حال داستان را به جذابترین شیوه ممکن روایت میکند.
بسیاری از منتقدان جهان نوشتههای او را حیرتآور، جذاب، پدیده، سرگیجهآور، سفر در زمان، نشان دهنده کلیدهایی برای گشودن مسیر عشق واقعی و نویسندهای که کتابهای او را نمیتوان کنار گذاشت توصیف کردهاند. برخی دیگر معتقد هستند که او با نوشتههای جذابش، «بالزاک» را دوباره به یاد خوانندگان میآورد. داستانهای گیوم با روایت جذابی که دارند فراموش کردن روزمرگی و دغدغههای زندگی را برای خواننده امکان پذیر میکنند. شخصیتپردازی آثار گیوم نیز منحصر به فرد و جذاب است به این صورت که خواننده از همان ابتدای داستان، خود را در برابر یک فیلم و یا سریال میبیند. صحنهها کاملا قابل درک و زنده هستند به طوریکه مخاطب خود را در داستان میبیند. به همین علت هم هست که آثار گیوم به راحتی قابلیت تبدیل به فیلنامه را دارند و اثر گیوم «و بعد» به فیلمنامه نیز تبدیل شده است. منتقد روزنامه «لوپاریزن» درباره رمان فردا مینویسد :« استعداد بازی با جریان زمان، پیاده کردن تقدیر مانند یک ساعت شماطه دار و سازماندهی حس تعلیق.» روزنامهنگار و مجری شبکه «آر.تی.ال» فرانسه نیز فوران امر فرا طبیعی را عنصر اصلی داستانهای موسو میداند. منتقدی دیگر موسو را پادشاه انتظار مینامد و روزنامه لوپوان، آثار نویسنده را دارای قابلیت بصری بسیار بالا قلمداد میکند. کتاب فردا توسط سعیده بوغیری برای نشر البرز به فارسی برگردانده شده است. همچنین خانم «تینا رجبی خامسه» نیز رمان فردا را ترجمه کرده است که انتشارات «ققنوس» آن را منتشر کرده است.
در بخشهای از کتاب میخوانیم
آمفی تئاتر مملو از جمعیت، اما ساکت بود. عقربههای صفحه برنزی ساعت دیواری قدیمی دو و پنجاه و پنج دقیقه را نشان میداد. درس فلسفه متیو شاپیرو به پایان میرسید. اریکا استیوارت بیست و دو ساله، که در ردیف اول نشسته بود، با قوت استاد را ورانداز میکرد. یک ساعتی میشد که تلاش میکرد توجه او را به خود جلب کند. آرام و تحسین برانگیز به حرفهای او گوش میداد و با هریک از تاکیدهای او سر تکان میداد، اما بی نتیجه بود. با وجود اینکه استاد در برابر رفتارهای متکبرانه هر روزه زن جوان بی احساس بود؛ اما هر روز برای او جذابتر و تاثیرگذارتر میشد. چهره جوان، موههای کوتاه و ته ریش، جذابیتی انکار ناپذیر به او میداد که دانشجویان را شیفته میکرد. متیو، با آن شلوار جین کم رنگ، پوتینهای چرمی کهنه و پلیور یقه اسکی، بیشتر به دانشجویان تحصیلات تکمیلی شبیه بود تا به بعضی از همکارانش که در پردیس دانشگاهی رفتاری خشک و سختگیرانه داشتند. اما بیش از ظاهر زیبا، شیوایی بیانش بود که زن جوان را میفریفت.
متیو شاپیرو، یکی از محبوبترین اساتید پردیس دانشگاهی بود. در طول پنج سالی که در کمبریج تدریس میکرد، شیوه تدریسش همه ساله دانشجویان تازهای را جذب میکرد. به لطف تعاریف دهان به دهان، این ترم بیش از 800 دانشجو برای درس او نام نویسی کرده بودند و این درس حالا در بزرگترین آمفی تئاتر برگزار میشد. در صورتی که فلسفه رنج روح را از میان نبرد، سودی نخواهد داشت. این جمله اپیکور، که روی تخته نقش بسته بود، ستون درس متیو بود. مفاهیم مبهم را روی هم تلنبار نمیکرد و درسهای فلسفه او را همه درک میکردند. همه استدلالهایش در تماس با واقعیت بود. شاپیرو تک تک مباحثش را با مثالهایی از زندگی روزمره و مشکلات ملموسی آغاز میکرد که با آن دست به گریبان بودند؛ ترس از شکست در یک امتحان، برهم خوردن یک پیوند عاشقانه، ظلم نگاه دیگران، ،معنایی که میباید به تحصیل داده میشد ...
وقتی مثالها مطرح میشد، استاد از افلاطون، سِنِک، نیچه یا شوپنهاور یاد میکرد و به لطف شیوه تدریس با نشاط او، این چهرههای بزرگ، گویی برای مدت زمانی، جزوههای دانشگاهی را ترک میکردند و دوستانی آشنا و در دسترس میشدند، دوستانی که قادر بودند فردا را، با توصیههای سودمند و تسلا بخش خود، سرشار کنند.
مطالب مرتبط:
نقد و بررسی کتاب آوای فرشته
نقد و بررسی کتاب راز شوهر
معرفی و نقد رمان سیگار شکلاتی
کتاب هایی که نامه عاشقانه بودند
رمان های عاشقانه ای که هرکسی باید بخواند
منبع: فیدیبو