نقد و بررسی کتاب خون خورده
ذهن آدمی این قدرت را دارد تا فارغ از مکان و زمان به پرواز درآید و شروع به داستانسرایی کند. جریان سیال ذهن یکی از عناصر ادبی است که با آن میتوان به هر نقطهای از تاریخ سفر کرد. نویسندگان زیادی هستند که با استفاده از این عنصر ادبی؛ تخیل خود را پرواز میدهند و داستانهای جذاب خلق میکنند.
مهدی یزدانیخرم نویسندهی جوانی است که این روزها افکارش را در قالب داستانهایش، از جنگهای باستانی تا عشق و دلدادگی در خیابانهای تهران به اشتراک میگذارد. خون خورده اثری متفاوت از یزدانیخرم است که خواننده با مطالعهی آن در برهههای تاریخی مختلف غرق میشود و طعم عشق، آزادی و اسارت را میچشد.
درباره داستان خونخورده
کتاب خونخورده چهارمین اثر مهدی یزدانیخرم در سال 1397 منتشر شد. داستان کتاب سرگذشت پنج برادر در بازهی زمانی بین سالهای 1360 تا 1367 است. محسن مفتاح، دانشجوی بیست و هشت سالهای است که رویایی دکترا در بیروت را دارد ولی بر سر مزار این پنج برادر میرود و سرنوشت آنها را که با مرگ گرهخورده در میان جریانهای تاریخی، سیاسی و عاشقانه به تصویر میکشد. هر یک از این برادرها در نقاط مختلفی از تهران تا اصفهان، از بیروت تا آبادان و از مشهد تا کلیسایی کوچک در محلهی نارمک تهران به سرنوشتی شبیه هم گرفتار میشوند. مهدی یزدانیخرم با قلمی پرکشش داستان را بهگونهای نفسگیر پیش میبرد طوری که خواننده کتاب را تا پایان رها نمیکند.
مهدی یزدانیخرم رمان جذاب خونخورده را به دنبال دو اثر دیگر «به گزارش هواشناسی فردا این خورشید لعنتی» و «سرخ سفید» نگاشته که نشر چشمه آن را منتشر کرده و نسخه الکترونیک آن در این صفحه برای خرید و دانلود موجود است. این اثر نه کتاب تاریخی سخت و دشوار است و نه شبیه داستانهای تاریخی ادبیات کلاسیک سختخوان، بلکه ترواشات ذهن نویسنده است که در جایی از زمان به سالهای دور مهاجرت میکند. خونخورده از زبان راوی روایت میشود و کل داستان زیر سلطه و نگاه دو روح سرگردان است که جذابیت داستان را دوچندان میکند. دو روح سرگردان در طول داستان با بیان خردهروایتهای مربوط به سرنوشتشان داستان را حتی در فرعیترین قسمتهایش خواندنی میکنند. این دو روح از کتابهای قبلی نویسنده در فضای داستان سرگردان هستند و گاهی به شکل طنزآلود داستان را پیش میبرند.
سبک نوشتاری مهدی یزدانیخرم
مهدی یزدانیخرم نویسندهی توانایی است که با پژوهش و تحقیق هر یک از شخصیتهای داستانهایش را شکل میدهد و قصهپردازی میکند. او در داستانهایش ادبیات و تاریخ را تلفیق میکند و المانها، هنجارهای شهر و محیطی که قهرمانهای داستانهایش در آنجا زندگی میکنند را به تصویر میکشد. یزدانیخرم نویسندهی اهل مطالعهای است که بسیار بر تاریخ بهخصوص وقایع معاصر کشور تسلط دارد و با روایت آنها در طول داستان خوانندگان را هم علاقهمند به اتفاقات تاریخی گذشته میکند. او دربارهی عوامل تاثیرگذار در خلق داستانهایش در مصاحبهای بیان کرده است :«اتفاقات تاریخی، تماشا کردن عکسهای قدیمی، دیدن انسانهای بینام و نشان که عکسهایشان در روزنامههای 70، 80 سال پیش به چشم میخورد و ... . همه این مسائل مرا قلقک میدهد تا برایشان قصه طراحی کنم.» او در جایی هم گفته است: «رماننویسان باید نسبت به اتفاقاتی که دور و اطراف آنها در حال رخ دادن است توجه کنند و نباید بیتفاوت از کنار اتفاقاتی که در جامعه رخ میدهد بگذرند زیرا این اتفاقات پتانسیل بسیار بالایی برای پرداختن و نوشتن دارد و باید توجه ویژهای به آنها شود».
مهدی یزدانیخرم جزئیات را روایت میکند
مهدی یزدانیخرم در طول داستانهایش روایتها را بهگونهای غیرخطی بازگو میکند و خواننده را در زمان و مکانهای مختلف قرار میدهد. او از دو تکنیک تعلیق و گوتیک در داستانسراییاش استفاده میکند و داستانهای متفاوتی را خلق میکند. در داستانهایی که سبک گوتیک دارند معماری و هنر جایگاه ویژهای در توصیفات داستان دارند و نویسنده قلعهها، صومعهها و بناهای قدیمی را با جلوهی ویژهتری توصیف میکند. یزدانیخرم از این تکنیک در داستان خونخورده استفاده کرده و کلیساها، خیابانها و حتی بیروت جنگزده را با جزییات دقیقی توصیف میکند.
مهدی یزدانیخرم به تاثیر از «ابراهیم گلستان» داستانهایش را فرمالیست بیان میکند؛ یعنی ابتدا فرم داستان را مشخص میکند و سپس در مسیر آن موضوع قصه را دنبال میکند. مهدی یزدانیخرم با روزنامهها و مجلات مختلفی در مورد آثار و سبک نوشتاریاش مصاحبه کرده است. او در مراسم رونمایی کتاب خون خورده در مشهد گفت: «متن پُر است از پرشها و جهشهای زمانی و مکانی با کلی شخصیت که پرداختن به هرکدامشان میتواند داستان جداگانهای باشد. متن نفسگیر است، اما قدرت راوی نمیگذارد خوانندهی علاقمند خسته شود و کتاب را زمین بگذارد. صراحت و طنز جانمایه داستان است.»
درباره مهدی یزدانیخرم
مهدی یزدانیخرم نویسنده و روزنامهنگار پرکار ایرانی است که در شهریور سال 1358 متولد شد. او فارغالتحصیل رشتهی زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است و از جوانی در مطبوعات در زمینههای مصاحبه و نقد ادبی مشغول به فعالیت است. یزدانیخرم با روزنامههای مختلفی از جمله خرداد، فتح، همشهری، هممیهن، شرق، اعتماد، کارگزاران، اعتماد ملی و… همکاری داشته و در هفتهنامههایی نظیر شهروند امروز و ایراندخت هم مشغول به کار بوده است.
مهدی یزدانیخرم داستاننویسی است که پیش از انتشار کتابهایش به خاطر نقدهای پرمحتوایش شناخته شده بود. او با انتشار اولین کتابش در سال 1384 به نام «به گزارش هواشناسی فردا این خورشید لعنتی» نویسندگی را به طور جدی آغاز کرد و پس از آن کتاب «سرخ سفید» و «من منچستر یونایتد را دوست دارم» را منتشر کرد. یزدانیخرم طی این سالها علاوهبر نوشتن داستان و رمان، دبیر بخش ادبیات «نشر چشمه» بوده است.
آثار و افتخارات مهدی یزدانیخرم
کتابهای مهدی یزدانیخرم جزو کتابهای داستانی پرفروش هستند به طوری که کتاب خونخورده در بازه زمانی خیلی کوتاه به نوبت چاپ سوم رسید. «من منچستر یونایتد را دوست دارم» اثر دیگری از این نویسنده است که به زبان ترکی استانبولی ترجمه شد و «انتشارات دماوند» آن را منتشر کرد. پس از انتشار این کتاب در ترکیه «روزنامهی زمان» در ترکیه به قلم «عمر آیهان» در رابطه با این نویسندهی ایرانی و اثرش نقدی منتشر کرد که به فارسی هم ترجمه شد.
مهدی یزدانیخرم برای رمان «گزارش اداره هواشناسی فردا این خورشید لعنتی» موفق به دریافت «جایزهی ادبی واو» شد و همچنین برای کتاب «من منچستر یونایتد را دوست دارم» برندهی «جایزهی بهترین رمان سال ۹۱» و «جایزهی بهترین رمان سالهای ۹۱ و ۹۲ از هیئت داوران جایزه ادبی بوشهر» شد. مهدی یزدانیخرم در اردیبهشت ۱۳۹۵ جایزه ادبی «چهل» را به عنوان یکی از پنج امید ادبیات داستانی ایران را نیز از آن خود کرد.
در بخشی از کتاب خونخورده میخوانیم
امروز شنبه بود... شنبهها همیشه شلوغتر بود سرش، چون پنجشنبه کار حضوری قبول نمیکرد و اعتقاد داشت مردهها روزهای شنبه از هر زمانی تنهاترند. محسن مفتاح برنامهی کاری روشنی داشت؛ پول میگرفت و سر قبور دعا میخواند. قرآن و مفاتیح. برای کار در خانه نمازهای قضا و البته روزههای ناگرفتهی دیگران را نیز میپذیرفت. این کاری بود خانوادگی، پدرش هم که دو سالی میشد رفته بود زیر خاک در ابن بابویه قرآن میخواند. او را از بچگی برده بود با خودش پای قبور و همین بود که حسن کم و کیف کارشان را خانوادههای حسابی میدانستند و وقتی پدر مرد، پسر شد جانشینش. از دانشگاه یک سال مرخصی گرفت تا خودش را وفق بدهد با زندگی تازهاش. محسن مفتاح امروزی بود، ولی اعتقاد داشت مردهها منتظر کلماتاند برای آمرزش و برای راحتتر بودن. پدرش همیشه به او میگفت «کلمه آدم زنده رو سبک میکنه، چه برسه مرده رو.» و محسن شنبهها را گذاشته بود برای سر زدن به مشتریهایی که داشت در بهشت زهرا؛ مردههای همانهایی که معتقد بودند کلمه از راه دور به خوبی ادا کردنش از کنار گور پر از تن مرده اثر نمیکند، و سنگهایی که باید آب میخوردند و خشک میشدند در هوای آزاد.
محسن مفتاح به تازگی صد و دوازده روز روزهی نگرفتهی مردی میان سال را که در خواب سکته کرده و مرده بود، تحویل حق تعالی داده بود. هنگامی که با تردید پا در خیابان خونی گذاشت، فکر کرده بود در بهشت زهرا کف کفشش را میشوید و تطهیر میکند. مذهبی نبود، اما فکر میکرد پولی که میگیرد باید حلال باشد تا بتواند پایان نامهاش را، که دربارهی تاثیر شعر مبتنی بر آدونیس از منظر خیالورزی، سروقت و درست تمام کند و شش ماهی از جیب بخورد کنار مادرش در خانه و بخواند برای دکترای ادبیات عرب بلکه پذیرش بگیرد برای دانشگاه بیروت شاید.
مطالب مرتبط:
نقد و بررسی کتاب به گزارش اداره هواشناسی
بررسی کتاب من منچستر یونایتد را دوست دارم
نقد و بررسی کتاب آینه
نقد و بررسی کتاب افسانه های هفت گنبد
معرفی کتاب پاییز فصل آخر سال است
منبع: فیدیبو