نقد فیلم "تحقیر" از ژان لوک گدار
گدار در فیلم "تحقیر" شمشیرش را علیه سینمای مستکبر هالیوود از رو بسته و با نگاهی تند به تاثیر پول در سینمای پر زرق و برق آمریکا می پردازد. فیلم با صحنه هم آغوشی پل و کامیل آغاز می شود. گدار برای نشان دادن شدت علاقه آن دو و به خصوص پل به همسرش از بی واسطه ترین طریق بهره جسته و با پرتاب بیننده در همان ابتدای کار به درون اتاق خواب آن دو، حس تماشاچی را درگیر می نماید. پل نماشنامه نویسی است که برای کمک به آقای لانگ در نوشتن فیلمنامه فیلمی که در دست تهیه دارد، به ایتالیا دعوت شده است. فیلم مورد نظرداستان اودیسه می باشد که ظاهرا در استودیوی معروف چینه چیتای ایتالیا قرار است ساخته شود. تهیه کننده آمریکایی فیلم مردی است ثروتمند و کوته فکر که با تمامی افراد متکبرانه بر خورد می کند و درخواستهایش از دیگران را بدین شکل با تحکمی آمرانه بیان می دارد: آره یا نه؟از ابتدای فیلم نگاه تحقیر آمیز او به پل رخ می نماید. در جایی که جری، پل و دختر مترجم برای نشان دادن منطقه ای رفته اند. در پایان بررسی آن قسمت جری بدون توجه به حضور آن دو ماشین روباز قرمز رنگش را روشن کرده و می رود و آن دو به دنبال او می دوند تا به محل بعدی برسند.

در سکانسی دیگر به سالن نمایش خصوصی می روند تا لانگ کارگردان، نماهایی از فیلم را که گرفته به آنها نشان دهد. فیلم به نمایش در می آید که نماهایی است از مجسمه های اساطیر و خدایان افسانه ای و بازی چند بازیگر زن و مرد که بسیار ابتدایی ساخته شده است. این نمای از اساطیر از این صحنه در تمامی فیلم به شکلی نمادین تکرار می شود و گویی که فیلم گدار در موازات آن و به نوعی اودیسه وار به پیش می رود.نمایش فیلم پایان می یابد و جری با عصبانیت تمام جعبه های فیلم را از دستان پسرک آپاراتچی به زمین ریخته و حتی بعد از اینکه دحتر منشی به مرتب کردن جعبه ها می پردازد باز با لگدی همه را به گوشه ای پرتاب می کند وحتی یکی از فیلمها را با شدت تمام به دیوار می کوبد. در پایان نمایش مستکبرانه اش دسته چکس را در می آورد و از دختر می خواهد که کامل خم شود تا روی کمر او چکش را امضا کند. رفتاری به شدت تحقیر آمیز و مشمئز کننده؛ گرچه دیگران در برابر قدرت ثروت و سرمایه حرفی برای گفتن ندارند.در همین صحنه نمایش فیلم، گدار برای نمایش شخصیت جری صحنه ای را به تصویر کشیده که زنی کاملا برهنه درحال شنا می باشد و جری با دین این صحنه در فیلم لانگ با همه ادعاهایی که اول فیلم کرده، به ذوق آمده و شادی احمقانه ای بروز می دهد. با بیرون آمدن از سالن نیز جری سوار ماشینش شده و بی توجه به دیگران به تماشای مناظر می پردازد. در این صحنه کامیل همسر پل نیز از راه می رسد و پل او را به جری معرفی می کند که از نگاه هوس آلود جری می توان دریافت که چشمش به دنبال کامیل است. بلافاصله به کامیل پیشنهاد همراهی می دهد و درب جلوی ماشینش را برایش باز می کند. کامیل با نگاه به همسرش به دنبال کسب تکلیف است که باز پل مرعوب شرایط بوده و بناچار اورا تشویق به رفتن می کند و حتی جری می گوید که شوهرش می تواند با تاکسی برود. از این لحظه در اکثر موارد به تماشای تقاضاهای جری از کامیل بوده و پل نیز به ناچار هیچ نمی گوید.
فیلم در ادامه و در سکانسی طولانی به درون خانه پل و کامیل رفته و رابطه آن دو را به تصویر می کشد. رابطه ای در استانه فروپاشی که همراه با بحث و جدل بین آن دو می باشد. در صحنه ای کامیل پتویش را برمی دارد. به روی کاناپه می رود و می گوید دیگر کنار او نمی خوابد. در ادامه نیز این فروپاشی به پیش می رود تا جاییکه کامیل رو به پل می گوید که دیگر او را دوست ندارد و به هنگام خروج با سر کردن کلاه گیسی سیاه که پل تاکید کرده دوست ندارد، بی اهمیت بودن نظرات او را به اثبات می رساند. پل نیز به دنبال او میرود و اسلحه ای را در جیبش می گذارد. اما برای کشتن جری یا خائن؟ این صحنه مشاجره برای من به شدت یاد آور مشاجره ریچارد برتن و الیزابت تیلور در فیلم چه کسی از ویرجینیا ولف می ترسد می باشد.آن دو به سر صحنه فیلم لانگ که در کنار ساحل است می روند و در این زمان جری آمده و با قایق تندروی خود از کامیل می خواهد که با او به ویلای کنار دریای وی بروند. کامیل در حالیکه پل را می نگرد در قایق دور می شود. اندکی بعد پل نیز به ویلا می رود و دوربین، جری و کامیل را در حالیکه کامیل نگران دیده شدن توسط همسرش است در آغوش هم نشان می دهد. ویلایی است بسیار زیبا با پنجره هایی بزرگ و رو به دریا که جری با غرور بر روی این ویژگی ها در صحبت هایش تاکید می نماید. در ظاهر سناریوی خیانت کامیل تکمیل شده و در پایان با نوشتن نامه ای برای پل می گوید که اورا به قصد بودن در کنار جری ترک می کند. امری که دیری نمی پاید و دوربین تصویری از اتومبیل سرخ رنگ جری را نشان می دهد که در جاده به زیر کامیونی رفته و هر دو کشته شده اند. گدار در اینجا برای تراژدی خیانت جزایی سنگین در فیلم به تصویر می کشد. در پایان پل مغموم و مستاصل که به ناگاه هم تهیه کننده کارش و هم عشقش را از دست داده با لانگ خداحافظی کرده و باز می گردد.

گدار بر اساس داستانی از موراویا و با روایت جریان ساخت فیلمی، در واقع یک فیلم در فیلم را به تصویر کشیده که در بستری از فروپاشی یک عشق جریان می یابد. عشقی که شاید پایه هایی چندان استوار نداشته و بسادگی از سوی زن پایان یافته تلفی می شود؛ تا جاییکه در صحنه مشاجره درون خانه به پل می گوید که مجبور نیستی با من بمانی. به راستی چه چیزی بیشتر کامیل را از پل دور و به جری متمایل نموده است. هر چه باشد ظاهر نمی تواند باشد چرا که گدار با انتخاب جک پالانس، فردی که در صحنه های مختلف بی شخصیتش را بروز داده است و از جذابیتی نیز برخوردار نمی باشد، بر این فرض خط بطلان کشیده است. پس در ظاهر کامیل مجذوب قدرت و ثروت جری شده است. که شاید او متوجه شده که حتی پل با همه شدت علاقه اش به وی، باز در مقابل قدرت جری نمی تواند دم بر آورد و او را براحتی تسلیم جری می کند؛ امری که در صحنه های مختلفی به تصویر کشیده شده است. کامیل نیز به عنوان یک زن که به دنبال مردی است که بتواند بر قدرت و شوکتش تکیه کند، این بار جری را انتخاب می کند؛ اگر چه در پایان فیلم و در همان ابتدای راهی که در کنار جری در پیش گرفته مجازات می شود؛ به شدت و طی یک صحنه کوتاه و بدون هیچ مقدمه ای.فیلم یک موسیقی بسیار زیبا دارد(از ژرژ دلرو) که به خصوص بر روری نماهای مربوط به نمایش تصویر اساطیر اوج می گیرد. اما به نظر در خدمت فیلم نبوده و در بسیاری از جاها زاید به نظر می رسد، در پیشبرد دراماتیک فیلم نقشی ندارد و شاید تنها در خدمت پر نمودن فضای صوتی فیلم به کار می رود.
فیلم در هر حال فیلم گدار است و نمی توان از سینمای او انتظار کات های تصویری دقیقی داشت و همانطور که موج نوی سینمای فرانسه نیز ادعا دارد در تصاویر به هیچ عنوان به دنبال تاثیر گذاری بر تماشاگر نمی باشند. همانگونه که در فیلم در نماهای صحبت های دونفره دوربین پاندول وار بر روی صورت هنرپیشه ها حرکت می کند و از کات های تصویری و کلوز آپ خبری نیست. حتی در صحنه مشاجره پل و کامیل در خانه، با یک سکانس طولانی و گاها بدون قطع روبرو می شویم.گدار اگرچه در فیلم برعلیه سینمای استودیویی هالیوود و با انتخاب نمادین جری به عنوان نماینده سینمای پر زر و زور آمریکا شعار سر داده اما در بسیاری از مواقع در جهت همان سیاست حرکت نموده است. به عنوان مثال در همان صحنه ابتدایی فیلم که کامیل به صورت کاملا برهنه نمایش داده می شود که اگر این را به حساب کاربرد دراماتیک این صحنه بگذاریم باز برهنگی مکرر کامیل در سایر صحنه ها چندان موجه به نظر نمی رسد. امری که خود گدار نیز در مصاحبه ای که بعد از ساخت فیلم انجام داده، بدان اعتراف نموده و آنرا خواست تهیه کننده دانسته است. تهیه کننده از گدار خواسته که با نمایش بریژیت باردوی برهنه بر وجه تجاری فیلم بیفزاید؛ خواسته ای که از سوی گدار بدین شکل پاسخ داده شده است.اما ضد داستان ترین نکته فیلم و برخلاف قواعد همیشگی سینما، اسلحه ای است که پل در جبیش می گذارد. اسلحه ای که هیچ گلوله ای از آن شلیک نمی شود. در پایان اشاره می کنم به صحنه ای که پل با لانگ خداحافظی کرده و می رود؛ اما لانگ همچنان به فیلمش ادامه می دهد. آری؛ این سینماست که می ماند..
منبع:سینما سینما