معرفی کتاب من آن توام نوشته سید عبدالحمید ضیایی
«من آنِ توام» روایتی تازه و دلنشین از زندگی «شمس تبریزی» و دیدار او با «مولانا» است. این کتاب را «عبدالحمید ضیایی» با قلم توانمند و ادبیات خاص خودش روایت کرده است. این کتاب اولین اثری است که براساس مقالات شمس، زندگی این عارف بزرگ را بازگو میکند. زبان ادبی و شاعرانهی نویسنده در کنار نمایش جریانات فکری و معنوی شمس و مولانا از ویژگیهای اصلی این کتاب است. این کتاب در انتشارات سوره مهر با همکاری نوین کتاب گویا در پاییز سال 98 منتشر شده است.

درباره کتاب من آنِ توام
روایت من آنِ توام بیشتر شبیه به رمانی است تاریخی که در بستری عاشقانه بر اساس مستندات و روایتهای موثق نوشته شده است. این کتاب با نثری ادبی و خوشخوان نوشته شده که سبک آن نزدیک به شعر است و همانقدر آرایه و صور خیال در آن پنهان است. داستان کتاب از زبان شمس، مولانا و نویسنده روایت میشود. این روایتها طوری کنار هم قرار گرفتهاند که به آرامی مخاطب را از زاویه دید یک راوی به دیگری سوق میدهد، بدون این که در درک داستان ابهام و پیچیدگی ایجاد شود. در میان روایتهای این کتاب، اشعاری از مولانا آمده که با همان بخش از زندگی این دو مرد بزرگ همخوانی دارد. وجود این اشعار، حال و هوای متفاوتی هم به فضای کتاب داده است.
این کتاب شامل سی روایت متفاوت از دیدارهای شمس و مولانا است. قهرمانهای این کتاب مولانا و شمس هستند. مولانا که مرد سجادهنشین باوقار و متدینی بود، در حالی شمس را ملاقات میکند که در چهار مدرسهی معتبر دوران به تدریس علوم دینی مشغول بوده است. دیدار با شمس دریچهی تازهای در زندگی مولانا باز میکند، تا جایی به کلی دگرگون میشود و فقه و وعظ را رها میکند و اهل سماع و شور و شاعری میشود.
هنر نویسنده این است که در دل روایت داستانی عرفانی و عاشقانه، طنز ظریف و زیرکانهای هم در پشت کلمات جای داده است: «مستحضرید که شمس چطور آبروی خاندان شریف و بزرگ ما را به باد داد؟ خوب است جد اعظم من، بها ءولد، زنده نیست که ببیند پسر ارشدش، فقیه و مفتی قونیه، مطرب شده و کوزهی شراب بر دوش در محلهی جهودها میچرخد».
«پیام دهکردی» با صدای گرم و دلنشین خود این اثر را با زیبایی و هنرمندی تمام خوانده است. تمام احساسات و غلیانات عاطفی شخصیتها با صدای دهکردی همان حس و حالی را که باید، به شنونده منتقل میکند و تاثیر کلام نویسنده را چندین برابر میکند. «بهنام کلاهبخش» با انتخاب موسیقی و آهنگسازی زیبا برای این خوانش، شنیدن آن را هموارتر و خوشایندتر میکند و فضای متفاوتی به این کتاب میدهد.
در بخشی از کتاب من آنِ توام میشنویم
به دستور استاد فقیدم، برهان تِرمَزی در چلهی چهارم نشسته بودم که ناگهان شمس، نمدی سیاه بر تن، از راه رسید. مراقبت و مجموع نشینیام را که دید، مکثی کرد و بعد سیم سازم را، نخ تسبیحم را و بند دلم را با تبسم پاره کرد و گفت: «سی پاره به کف در چله شدی؛ سی پاره منم، ترک چله کن». حرف شمس چنان در دل من نشست که گویی زمان لختی متوقف شد. چیزی از لازَمان در من درآمد.
و من که مولانا باشم، دلم میسوزد به یاد وقتی که مریدان اثاثیهی ناچیز شمس را از اتاقش ریخته بودند توی حیاط، همان وقتی که حواریون به او ناسزا میگفتند و من به گوشهی اندرونی خزیده و در را به هم کوبیده بودم تا دشنامهای مریدان و غرولند شمس را نشنوم. در گذار از رنجها چیزی فراموش نمیشود، تنها تهی در تو مینشیند، تنها تنهایی در تو آرام میگیرد. با گوشهی عبا، چهرهی خیست را میپوشانی تا کسی نبیند که گردباد بیقراری، خالیِ آرام را چگونه درمینوردد.
ای دریغا پاره پاره دارند ما را از ما میربایند، و تا چیزهایی نستانند، چیزکی نمیبخشند. انگار این وجود بیش و کم ما فقط جای خرج کردن است. دخل آدمی کجاست، جز عدم؟ رقصیدن درویشان دور سفرهی تهی. عاشقان را نه کاری با وجود است و نه سرمایهشان را سود. کجاست عدم؟ مپرس. جایی مبارک که مددهای وجود از آن حوالی میرسد، تراکم وجود، هستِ نیستنما. پی بگیر خط انگشت اشاره را تا به ماه برسی. کوهستانی غریب است این عدم، که چشمهسار هستی از آنجا میجوشد.
پیش از این، آثار زیادی در ادبیات ایران و خارج از ایران دربارهی واقعهی بزرگ دیدار شمس و مولانا نوشته و منتشر شده است. یکی از معروفترینِ این آثار «ملت عشق» اثر «الیف شافاک» است که جزو پرفروشهای بازار کتاب در ایران و ترکیه به شمار میرود. این بار حکایت آشنای مولانا و شمس با زبانی متفاوت و فضایی شاعرانه و دلنشین روایت شده است.
مطالب مرتبط:
نقد و بررسی کتاب وداع با ملکه
نقد و بررسی کتاب قصه های مثنوی مولوی
نقد و بررسی کتاب خلاصه رمان برجسته ابلوموف
منبع: فیدیبو