معرفی کتاب خشم و هیاهو نوشته ویلیام فاکنر
ویلیام فاکنر در سال 1949 به دلیل تاثیرگذاری هنرمندانه و قدرتمندش در نوشتن رمان مدرن، برندهی جایزهی نوبل ادبیات شد. نام ویلیام فاکنر به عنوان بزرگترین رماننویس بین دو جنگ جهانی در تاریخ ادبیات جهان ثبت شده است.
یکی از مشهورترین سخنرانیهای هنگام دریافت جایزهی ادبی نوبل متعلق به ویلیام فاکنر است. او در این مراسم میگوید: « این لحظه را چون بلند جایی بدانم، که از فراز آن صدایم به گوش مردان و زنان جوانی خواهد رسید که هم اکنون خود را وقف این درد و تلاش کردهاند و آن را که روزی اینجا به جای من خواهد ایستاد، در میان خود دارند. تراژدی ما امروز، ترسی جسمی، جهانی و همگانی است و آنچنان دیرپاییده است که اکنون حتی میتوانیم آن را بر خود هموار کنیم. این زنان و مردان باید به خود بیاموزند که ننگی پستتر از ترسیدن نیست؛ و چون این را آموختند ترس را یکسره فراموش کنند.»
چرا باید این کتاب را خواند؟
برای خواندن این کتاب هزاران دلیل منطقی و ادبی وجود دارد اما شاید یکی از جامع ترین دلایلی که لازم است تا این کتاب را بخوانید این باشد که کتاب خشم و هیاهو سال هاست به عنوان یکی از بهترین نمونههای رمان قرن بیستم در دانشگاههای مطرح جهان تدریس میشود. این امر نشاندهندهی قدرت کلام و تاثیرگذاری داستان خشم و هیاهو است.
نکات جالب دربارهی کتاب خشم و هیاهو
یکی از جذابترین نکتههای که میتوانیم دربارهی رمان ماندگار ویلیام فاکنر بدانیم، ریشهی اسم خشم و هیاهو است. عبارت خشم و هیاهو (The Sound and Fury) که ویلیام فاکنر برای نام این رمان انتخاب کرده است از نمایشنامهی «مکبث» شکسپیر میآید.
مکبث در یکی از تکگوییهایش در پردهی پنجم میگوید: « فردا و فردا و فردا، میخَزَد با گامهای کوچک از روزی به روزی تا که بسپارد به پایان رشتهی طومارِ هر دوران. و دیروزان و دیروزان کجا بوده است ما دیوانگان را جز نشانی از غباراندوده راهِ مرگ.
فرو میر آی، اِی شَمعک، فرو میر، آی، که نباشد زندگانی هیچ اِلّا سایهای لغزان و بازیهایِ بازی پیشهای نادان که بازَد چندگاهی پُرخروش و جوش نقشی اَندرین میدان و آنگه هیچ. زندگی افسانه ای است کز لبِ شوریده مغزی گفته آید سر به سر خشم و خروش و غُرِّش و غوغا، لیک بی معنا»
خلاصهی داستان خشم و هیاهو
کتاب خشم و هیاهو داستان چهار روز از زندگی خانوادهی کمپسون را روایت میکند. وقایع این کتاب در میسیسیپی آمریکا رخ میدهند، به همین دلیل است که برخی از شخصیتهای داستان به لحظهی جنوب آمریکا صبحت میکنند. خانوادهی کمپسون در گذشته خانوادهای پولدار و ثروتمند بودهاند اما بعد از اتفاقاتی بخش زیادی از اموال خودشان را از دست میدهند. کتاب خشم و هیاهو چهار فصل دارد و هر کدام از این فصلها توسط یکی از پسران خانواده کمپسون تعریف میشوند.
جملاتی از کتاب خشم و هیاهو میخوانیم
آنها را دیدم. بعد کدی را، گلبهسر، با توری بلند مانند باد براق بر صورت، دیدم. کدی، کدی.
تی. پی. گفت«هیس. صداتو میشنفن. زود بیا پایین.»مرا کشید. کدی. دیوار را با دستهایم چنگ زدم. کدی. تی. پی. مرا کشید.
تی. پی. گفت«هیس. هیس. زود بیا اینجا.»همینطور مرا میکشید. کدی. «آروم بگیر بنجی. میخوای صداتو بشنفن. بیا تا یه کم دیگه ساسپریلو بخوریم، بعد اگه آروم بگیری می تونیم برگردیم. بهتره یه بطر دیگه ورداریم والا هردو داد می زنیم. می تونیم بگیم دان خوردش. آقای کونتین هميشه میگه خیلی زرنگم. ما هم میتونیم بگیم او ساسپربلو سگ.»
نور ماه از پله های انباری پایین آمد. قدری دیگر ساسپریلو خوردیم.
تی. پی. گفت«می دونی دلم چی میخواد. دلم میخواد یه خرس از اون در انباری بیاد تو. میدونی چی کار میکنم. راست میرم طرفش و تو چشاش تف میندازم. اون بطر را بده به من تا پیش از اونکه داد بزنم جلو دهنمو بگیره.»
مطالب مرتبط:
نقد و بررسی کتاب 1984
نقد و بررسی کتاب نوشتههای پراکنده
نقد و بررسی کتاب سه قطره خون
معرفی کتاب ریشه کن
منبع: فیدیبو